اسماعیل درمان: این نوشته یک وضعیت “عادی” را گزارش میکند؛ وضعیتی که در آن لزوما زن یا شوهر مریض نیست؛ هیچ کدام با مشکل شکاکیت مرضی دست به گریبان نیستند؛ و هیچ یکی سوءظن غیرعادی شدید که ایجاب یک تشخیص مرضی (پتالوجیک) را بکند ندارند.
این نوشته بیشتر از اینکه بگوید این کار چهقدر مریضگونه است، گزارشگرِ بخشی از فرهنگ همسرداری در بسیاری از خانوادههاست که چون “بخشی” از فرهنگ همسرداری است برای بسیاری “عادی” به نظر میرسد! البته قرار هم نیست که به شدت “غیرعادی” باشد، بلکه شکوه و انتقاد از این است که ظرفِ جنسهای “غیرعادی” از ایندست بالاخره بشکند تا رابطهی زناشویی عادیتر، صمیمانهتر، عاشقانهتر، استوارتر و محترمتر باقی بماند.

پاسخدهی
شهرزاد اکبر
اکثریت مردان این مملکت (افغانستان) بویی از پاسخدهی و شفافیت نبردهاند، بهخصوص در برابر خانوادههایشان، در برابر همسر، دختر، خواهر یا حتا مادرِشان (با وجود همه شعارهای “بهشت زیر پای مادران است” و غیره حرفهای مفت)
مردِ افغان از خانه بیرون میرود. شب بر نمیگردد. وقتی همسرش به او زنگ میزند (در این زمانهی که صاحب تیلیفون همراه شدیم، قبلا این امکان هم نبود) و میپرسد، مرد عصبانی میشود. او را کنجکاو میخواند. به بیاعتمادی متهمش میکند. به ضعف متهمش میکند. به بیمضمونی و بیکارهگی متهمش میکند.
مردی که از خانه بیرون میرود و دیر بر میگردد، به اینکه کسی منتظرش است، فکر نمیکند. به نگرانی خانوادهاش نمیاندیشد. مرد به خود اجازه میدهد که بدون اطلاع (اطلاع، نه اجازه) خانوادهاش برنامههای خود را تغییر دهد. هیچ شفافیتی در مورد اعمالش، حلقه دوستانش، نوع مصرف پولش، و سفرهایش نداشته باشد.
زن، اما اگر لحظهی در پاسخ دادن به تیلیفون همسرش تعلل کند (اگر تیلیفونی داشته باشد و حق بیرون رفتن از خانواده بدون همراهی شوهر) سوءظن برمیانگیزد. اگر بدون اطلاع قبلی به جایی برود، ممکن است حتی به فساد اخلاقی متهم شود. حتی در خانوادههای “روشنفکر”، زن خود را ملزم میداند که اجازه بگیرد، اطلاع بدهد… زن اگر حتی برای نیم ساعت، نگرانی و تشویش خلق کرد و مرد را و یا سایر اعضای خانواده را در تاریکی قرار داد، احساس گناه میکند.
مرد افغان، حتی مرد روشنفکر افغان، شاید بخصوص مرد روشنفکر افغان، از این عدم پاسخدهی به عنوان ابزار فشار عاطفی استفاده میکند. پسران نوجوان از خانه قهر میکنند و وقتی برگشتند بخشیده میشوند ( چنین چیزی برای یک دخترغیر قابل تصور است)؛ مردان متاهل ( و روشنفکر) وقتی خشمگین میشوند، روزها به تیلیفون همسران شان پاسخ نمیدهند؛ دوستپسرها برای فشار آوردن به دوستدخترهایشان، در پاسخ پرسشهای که و کی و کجایشان جوابهای سردرگمکننده میدهند. تلاش میکنند حسادت ایجاد کنند… یا از عدم پاسخدهی بهعنوان وسیلهی برای حفظ قدرت در رابطه استفاده میکنند…
این عدم پاسخدهی به زن، حتی در روابط کاری رخنه میکند؛ در ادارات و مراکز تحصیلی. کارمند مرد خود را ملزم نمیداند به رئیس خود که زن است، پاسخده باشد. حتا نظارت و پرسوجوی رئیس هم، اگر زن باشد، بهعنوان “نق نق زنانه” برچسب میخورد…
همهی این افراد غیر پاسخگو، به نظر من بیمارند و فرهنگی که در آن عدم پاسخدهی یک جنس چنین ساده نادیده گرفته میشود، فرهنگی مریض.
به خاطر بخشی از این عدم پاسخگویی مردان، ما زنان مقصریم. ما زنان در مقام مادر، همسر، خواهر، همکار، رئیس، باید به خاطر درخواست شفافیت احساس گناه نکنیم. ما باید مصرانه و قاطعانه خواهان نقش در تصمیمگیری باشیم. ما باید تنها طرف پاسخده نباشیم. ما باید عدم پاسخدهی مردان را به هیچ وجهی توجیه نکنیم. وقتی کسی به وقت ما، به نگرانی ما، به پرسشهای ما، وقعی نمیدهد، ما حق داریم خشمگین شویم. حق داریم احساساتی شویم. حق داریم ناراحت شویم.
ما باید نگذاریم هیچکسی، حتا برای لحظهی، ما را در نگرانی و تاریکی نگهدارد. ما حق داریم بدانیم.
یادداشت: نظرات مطرح شده در این نوشته الزاماً دیدگاه روان آنلاین نیستند.