اعتیاد، بحران بعدی افغانستان

اسماعیل درمان

این مقاله را زمانی می نویسم که افغانستان خسته از جنگ و متاثر از تهدیدهای مرتبط با دهشت افگنی آرام آرام غرق یک بحران دیگر می شود و این بحران چیزی نیست جز اعتیاد به مواد مخدر. جنگهای پی در پی سی و چند ساله در کشور اهمیت آنچه من درینجا “بحران” مینامم را به حاشیه رانده است، اگرچه شاید بشود ادعا کرد که این “بحران” نیز زاده ی همین جنگ است.

طبق آمار انتشاریافته توسط سازمان ملل متحد تعداد کل معتادین در افغانستان در چهار سال اخیر به دوبرابر افزایش یافته است (1)؛ طبق همین آمار بیش از یک میلیون از تقریباً سی میلیون جمعیت کشور مبتلا به اعتیاد به یک یا چند نوع از مواد مخدر می باشند (2)؛ حداقل هفتاد هزار معتاد تنها در شهر هرات و حوالی آن گزارش داده شده اند (3)؛ تعداد واقعات ابتلا به ایدز و هپاتیت بعلت استفاده از سرنج های آلوده در حال افزایش است (4)؛ موارد اعتیاد در میان کودکان رو به فزونی است (5)؛ طبق گزارش کمیسیون مستقل حقوق بشر حداقل 120000 زن معتاد به مواد مخدر در سال 2007 شناسایی شده اند که این رقم طبیعتاً تا بحال رو به افزایش بوده است (6)، و حداقل 25 فیصد زندانی ها در زندان “سرپوزه” قندهار (و احتمالاً زندانهای دیگر) از یک یا چند نوع مواد مخدر سواستفاده می کرده اند (7).

نگاهی گذرا به این ارقام شدت روزافزون استفاده از مواد مخدر، ازدیاد نگران کننده تعداد معتادان، جدی تر شدن ضربات وارده به اقتصاد کشور، بحرانی تر شدن امنیت فامیل، محله، منطقه، شهر و در نهایت ولایت و کشور، و عمیقتر شدن گسست اجتماعی و بحران کشوری را نشان میدهد.

برخلاف جنگ و اثرات مستقیم آن چون تخریب شهرها، ولسوالی ها و روستاها، زیربناها، و تلفات انسانی و مالی دیگر بصورت ناگهانی و مستقیم، اعتیاد به مواد مخدر بصورت پنهان، بی سر و صدا، و تدریجی مثل موریانه بدنه اصلی خانواده ها و کلان ساختار اجتماع و کشور را متزلزل ساخته و خواهد بلعید، مگر اینکه برای محدود ساختن کشت و تولید مواد مخدر و تداوی معتادان اقدامات گسترده و موثر روی دست گرفته شود.

درینجا چند پرسش را درین زمینه مطرح کرده و به اختصار به آنها می پردازم.

یکم – اعتیاد چیست؟ یکی از ساده ترین تعاریف این است که اعتیاد عبارت است از وابستگی به موادی که تکرار مصرف آنها با اندازه مشخص و در زمان معین برای معتاد ضروری می‌نماید و بتدریج برای حاصل نمودن اثر مورد نیاز، شخص معتاد احتیاج به افزایش مقدار مواد و تعداد دفعات استفاده از آنرا پیدا می کند. شخص بتدریج نیازمند و وابسته روانی- جسمانی به مواد و عوامل مخدر و عادت‌زا گردیده و به منظور برآوردن این نیاز بایستی از این مواد بطور مداوم و در فواصل مشخص استفاده کند.

مواد عمده غیرقانونی مورد سواستفاده در افغانستان عبارت اند از تریاک، هرویین، مورفین و حشیش (چرس). روشهای عمده استفاده از این مواد دود کردن، بلعیدن، و تزریق (هرویین و مورفین) است. الکل و کوکایین و مواد توهم-زا بعلت دسترسی بسیار محدود در میان معتادان افغان رواج آنچنانی ندارند.

دوم – معتاد کیست؟ معتاد کسی است که بنا به علل مختلف (افسردگی، اضطراب، استرس، تراما، و…) و کاهش احساس ناخوشایند حاصل از این علل دست به استفاده از مواد اعتیاد آور زده و بتدریج به این مواد وابستگی/مقاومت پیدا میکند.

از منظر روانشناسیک، اعتیاد به مواد مخدر بگونه‌ای غیر مستقیم عکس العمل و پاسخی است مخرب در مقابل کنش‌های غیر قابل تحمل بیرونی و درونی. از طریق اعتیاد شخص تلاش می‌کند تا مشکلات درونی خود مانند اضطراب، افسردگی و محرومیتها را کاهش داده و یا تسکین بخشد.

افراد معتاد معمولاً با این مواد ارتباط ویژه پیدا نموده، از واقعیت ها و چالش ها دوری و پرهیز کرده، و مقاومت شان در برابر ناراحتی ها، ناخشنودی ها، نارضایتی ها، و تجربه احساسات نامطلوب کاهش می یابد. به مرور زمان افراد معتاد در تخیلات خود غوطه ور شده و دنیای خیالی و تصنعی را بنا می کنند که بتوانند درد و رنج زندگی را فراموش کرده و بر احساس ناامنی، تنهایی، بی کفایتی و تعارضات درونی خود تا حدی غلبه کنند.

سوم – اعتیاد یعنی استفاده از مواد مخدر قانونی یا غیرقانونی؟ اعتیاد تنها شامل استفاده از مواد مخدر غیرقانونی چون تریاک نیست، بلکه ادویه جاتی که مثلاً برای کنترل درد یا افزایش خواب بکار میروند (قانونی یا غیرقانونی)، می توانند اعتیاد را سبب گردند. در افغانستان نیز اکثر شهروندان بدون نسخه داکتر این دوا را میتوانند از بازار به راحتی بدست بیاورند. بعبارت دیگر، استفاده غیرمجاز از ادویه مجاز در افغانستان رایج است.    

چارم – عوامل عمده اعتیاد کدامها اند؟ اولین مورد عمده در اعتیاد داشتن یک اختلال روانی قبلی است. مثلاً مبتلا بودن به اختلالات روانی چون انواع افسردگی، اضطراب، تجربه حوادث تراماتیک یا آسیب-زا (مثلاً جنگ، تجاوز جنسی، شکنجه جسمی/عاطفی)، اسکیزوفرنیا (جنون)، و اختلالات رفتاری و شخصیتی. بیشتر این اختلالات نیز با نوع تربیت در دوران کودکی و نوجوانی و محیطی که در آن شخص پرورش می یابد، ارتباط دارند. بهمان دلیل، با آنکه عوامل بیالوجیک (مثلاً آسیب پذیری ژنتیک) در بسیاری از این موارد دخیل اند، تاثیر محیط و ماحول غیرقابل انکار است، بالاخص از دیدگاه روانشناسان رفتاری. سر و کار داشتن و رفاقت با افراد معتاد مثال عمده این مورد است.

جدا از اینها، عوامل اجتماعی-اقتصادی دیگر چون فقر، مهاجرت، بیکاری، تبعیض، خشونت خانوادگی، سواستفاده جسمی، عاطفی، جنسی، عدم دسترسی یا دسترسی محدود به خدمات صحی، و نداشتن معلومات لازم راجع به تاثیرات این مواد از عوامل دیگر در پیدایی و افزایش نرخ اعتیاد اند.

پنجم – اعتیاد چه عوارضی بدنبال دارد؟ بعلت مزمن بودن اعتیاد، اثرات منفی آن گسترده، تهدید کننده و دوام دار اند. از یکسو، اعتیاد کارکرد عادی جسم را تغییر داده و اثرات منفی را با بهم ریختن وظایف نورمال مغز و قسمت های دیگر بدن بهمراه دارد. این اثرات گاه برگشت ناپذیر اند و حتا سبب تغییر در شخصیت و رفتار شخص میگردند. از سوی دیگر، عوارض منفی آن بر اقتصاد و روابط میان فردی بشدت متبارز است. در اولین قدم، اعتیاد اثر مخرب بر روابط فامیلی بجا میگذارد. شخص معتاد معمولاً بی حوصله، عصبانی و خشن بوده و بصورت روزافزونی از خشونت کار میگیرد. این سبب وارد کردن ضربات روانی جدی میان شخص و افراد خانواده، منجمله همسر، والدین، و فرزندان، میگردد. بعبارت ساده تر، شخص معتاد نه تنها سبب آزار رساندن به خود و دیگران گردیده، بلکه میتواند عامل افزایش اعتیاد در میان نزدیکان خود، بالاخص فرزندان خود، شود.

دومین حوزه ای که اعتیاد بر آن تاثیر مستقیم میگذارد، اقتصاد و وضعیت مالی فرد است. مواد مخدر حتا اگر به سهولت و ارزانی نیز قابل دسترسی باشند، برای فراهم کردن شان به یک مقدار پول نیاز است. مریضی های که بعلت استفاده از مواد و بخصوص سرنج های ناپاک عاید حال شخص میگردد نیز بار بیشتری بر دوش او و خانواده اش میگذارند. اکثر این افراد یا وظیفه خود را از دست میدهند یا اینکه کسی آنها را استخدام نمیکند. دستگیری و سابقه جرمی نیز این مشکل را پیچیده تر کرده و شخص را آرام آرام زمینگیر می کند.

ششم – برای کمک به معتادان چه تدابیری روی دست گرفته شده است؟

تا بحال به استثنای چند برنامه ی محدود، کار عمده ی درین حوزه صورت نگرفته است. برای کمک به معتادان و خانواده های شان نیاز به برنامه های وسیع است که نیاز های صحی، روانی، اجتماعی، و اقتصادی آنها را بتواند تا حدودی پوشش دهد. بطور مثال تمرکز روی جنبه طبی قضیه با آنکه مفید است ولی بهیچ عنوان کامل نیست. در بسیاری از کلینیک های ترک مواد مخدر، شخص معتاد را بصورت جسمی تحت پوشش گرفته و تداوی می کنند؛ بدین معنا که با بستری کردن وی در یک دوره مشخص، مواد مخدر بتدریج از بدن خارج گردیده (سم-زدایی) و بعد او را رخصت میدهند. این در حالیست که پی گیری این موارد و ارایه تداوی طبی و مشاوره روانی با شخص و فامیل او از اهمیت حیاتی در نگهداشتن شخص معتاد در یک وضعیت مطلوب برخوردار است.

چند باور اشتباه در باره اعتیاد و معتادان

یک: اعتیاد، جرم است.                                                          

این یکی از بزرگترین باورهای غلط در باره اعتیاد است. به وفور دیده ایم که ارگانهای امنیتی افراد معتاد را از سطح شهر جمع کرده و در زندانها یا بازداشتگاه های موقتی نگهمیدارند. این پالیسی کاملاً بی فایده است، چون نه تنها مشکل معتادان را حل نمیکند، بلکه نوع نگاه و رفتار با آنها را تغییر میدهد. این افراد صرفاً نباید بخاطر معتاد بودن مورد پیگرد قانونی قرار بگیرند، بلکه باید به آنها خدمات صحی فراهم گردد.

دو: معتادان باید از جامعه رانده شوند.

هیچ کشور و جامعه ای بدون معتاد نیست. حتا کشورهای پساصنعتی با مشکل اعتیاد دست و پنجه نرم می کنند. امریکا از جمله کشورهاییست که در آن اعتیاد و سواستفاده از مواد به یک مشکل جدی تبدیل شده. این سبب نمیشود که افراد را طرد کرده و از خدمات اجتماعی محروم کرد.اتفاقاً معتادان به پشتیبانی بیشتری ضرورت دارند چون در مواردی عدم حمایت و توجه به آنها علت عمده روی آوردن به مواد مخدر بوده است.

اگرچه استفاده از روشهای قاطع چه در تنظیم برنامه های مربوط به معتادان و چه در جریان تداوی نیاز اند، ولی رفتارهای خشن و غیرمسلکی بر شدت و وخامت مشکل می افزایند.

سه: معتادین انسانهای ضعیفی اند.

با آنکه یکی از علل اساسی اعتیاد پایین بودن قدرت تطابق افراد با وضعیت های مختلف و عدم توانایی مبارزه با چالش ها و استرسهای زندگی دانسته شده، ولی لزوماً نباید آنها را انسانهای ضعیفی دانست. در بسا موارد یک حادثه بسیار ناخوشایند چون طلاق، از دست دادن یکی از نزدیکان، بیجایی، خشونت خانوادگی، و غیره فرد را به اعتیاد آسیب پذیر میسازد. بنابرین نباید با این مشکل بصورت کاملاً ارزشی برخورد کرد و به آنها برچسپ زد. بعلاوه، حتا اگر آنها را انسانهای ضعیف و بی اراده بپنداریم (بالاخص در فرهنگ افغانی و در میان مردان چون ضعف بار منفی را با خود حمل میکند)، همین ضعیف بودن دلیل خوب برای کمک به آنهاست، چون به کمک و حمایت ضرورت دارند.

چهار: این همسایگان اند که مشکل شان جدی تر است.

حداقل تا همین دو سه دهه قبل باور تعداد زیادی استوار بر این بود که این کشورهای همسایه هستند که با مشکل اعتیاد دست به گریبان اند و افغانستان مشکل عمده ای درین زمینه ندارد. در سالهای جنگ با ارتش سرخ، تعدادی از مجاهدین افغان نیز مواد مخدر را با اسلحه معامله میکردند و بعد این سنت به طالبان به میراث رسید. ولی بتدریج واضح گردید که افغانستان خود آسیب پذیرترین کشور درین حوزه است.

بنابرین، کمک رسانی به معتادان بنابر پیچیده بودن ماهیت اعتیاد تنها در حوزه طبی و روانشناسی خلاصه نمیشود.

جدی گرفتن سیاست مبارزه با کشت و تولید مواد مخدر در هماهنگی با کشورهای دیگر و رشد کیفی زراعت افغانستان با گیاهان جایگزین، محدودکردن فعالیتهای غیرقانونی قدرتمندان دخیل در تجارت مواد مخدر، بهتر ساختن کیفیت خدمات صحی، بنیانگذاری مراکز مشاوره دهی به معتادان و خانواده های آنها، حساسیت زدایی اختلالات روانی و برچسپ های ناپسند به افراد مبتلا به این اختلالات، آموزش افراد مسلکی در حوزه مشاوره روانی، آگاهی دهی، شغل یابی، و برنامه های بزرگ دیگر باید از جمله اولویت های دولت و مراکز مرتبط دیگر باشند.

درین میان، پیشگیری با گنجاندن بعضی برنامه های آموزشی در چهارچوکات سیستم آموزشی و آگاهی-دهی در طیف گسترده و با استفاده از رسانه ها از اهمیت عمده برخوردار است. این روش با حمایت رسمی و غیررسمی و در سطوح فرهنگی، اجتماعی، فامیلی و تحصیلی راه را برای کار بیشتر و گسترده تر برای مسوولین و مدیران برنامه های متمرکز بر مقابله با اعتیاد بیشتر باز میکند.

در خاتمه ذکر این نکته ضروری است که اعتیاد یک مشکل نیست، بلکه یک بحران است. اگر به آن بشکل جدی توجه نشود، مردم افغان طعمه ی آن گردیده و بتدریج فروبلعیده خواهند شد و نسل بعدی، نسل معتاد خواهد بود.

منابع:

1-    http://www.bbc.co.uk/persian/afghanistan/2010/05/100515_l13_afghan_addiction_vid.shtml

2-http://www.avapress.com/vdcf0mdy.w6dc0agiiw.html

3-  http://www.tolonews.com/en/afghanistan/2410-herat-addicts-rise-to-over-70000

4-http://siteresources.worldbank.org/INTSAREGTOPHIVAIDS/Resources/HIV-AIDS-brief-Aug07-AF.pdf

5-http://www.addictiontreatmentmagazine.com/addiction-news/afghan-children-have-a-growing-drug-problem/

6-http://www.a-besharat.blogfa.com/post-99.aspx

7- http://www.unodc.org/documents/afghanistan/Prison_Reform/SPDUS_Full_Report_130710_new_cover.pdf

برای اطلاعات بیشتر به این منابع مراجعه کنید:

1-    Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders, Text Revision

2-    http://store.samhsa.gov/home

3-    http://siteresources.worldbank.org/INTSAREGTOPHIVAIDS/Resources/HIV-AIDS-brief-Aug07-AF.pdf

4-    http://www.harmreductionjournal.com/content/2/1/13

5-    http://www.jamigen.com/uploads/Afghan%20Heroin%20-%20Terrain,%20Tradition%20and%20Turmoil.pdf

عکسها برگرفته از سایت های ABC, Health & Fit, On Islam, Frontline World, Google

درباره‌ی اسماعیل درمان

اسماعیل درمان، ماستر روانشناسی بالینی و مدیر وبسایت روان آنلاین است. شما می‌توانید از طریق صفحۀ «تماس با ما» یا صفحۀ فسبوک روان آنلاین به او و گروه کاری روان آنلاین پیام بفرستید. خوانندگانی که نمی‌خواهند نام شان ذکر شود این را در پیام خود مشخص کنند. گروه روان آنلاین به حفظ هویت خوانندگان احترام می‌گذارد.

۹ نظر

  1. داکترصاحب مقاله را خواندم میشود توزیع دهید که اصطلاح سواستفاده از مواد مخدر را چرا استفاده کرده اید. ودوم اینکه درهرات ما بعضی جوانان حال به چلم کشیدن روی آورده اند که بعضا حتی چرس را درآن استفاده میکنند به نظرشما آیا این نمیتواند زنگ خطراعتیاد جوانان به خصوص قشر تحصیل کرده باشد

  2. جناب آقای عزیزی! سه تا از اصطلاحات عمده در بخش اعتیاد عبارت اند از سواستفاده، وابستگی و تحمل. سواستفاده را معمولاً زمانی بکار میبرند که شخص بصورت نامنظم از مواد مخدر برای تاثیرات مسکن یا نشه آور یا آرام بخش آن استفاده کند ولی لزوماً به آن وابسته نباشد. بعبارت دیگر، اگر دسترسی به مواد نداشته باشد تحمل وضعیت را خواهد داشت.

    در وابستگی، شخص به مواد وابسته گردیده و در صورتیکه مواد برایش نرسد از لحاظ جسمی و روحی احساس ناآرامی و ناخوشی میکند.

    تحمل زمانی بوقوع می پیوندد که شخص مصرف کننده به مقدار مشخصی از مواد که تا بحال مصرف میکرد تحمل حاصل کرده و باید این مقدار مواد را بیشتر کند تا همان تاثیر قبلی را تجربه کند. بدین معنا که اگر دو گرام هرویین در روز برایش کافی بود حالا باید دو و نیم یا سه گرام از آنرا استفاده کند تا همان تاثیر دو گرام را که تا بحال تجربه میکرد، بدست بیاورد. علت این پدیده مقاوم شدن به تاثیر مواد است. اعتیاد معمولاً در همین دو مورد اخیر، تحمل و وابستگی، اطلاق می گردد.

    ولی در مواردی اصطلاح سواستفاده و وابستگی-تحمل (اعتیاد) را نیز بصورت مترادف استفاده می کنند.

    استفاده مرتب از مواد کافیین و نیکوتین دار (مثلاً قهوه، سگرت، و چلم) خود نوعی اعتیاد است، ولی واضحاً خطر آنها در مقایسه با تریاک یا هرویین به مراتب کمتر است. چلم وسیله ایست که می شود با آن مواد مخدر مختلف را بشکل دود کردن استفاده کرد، از تنباکو گرفته تا چرس یا تریاک.

    همانطور که در مقاله نیز اشاره شده استفاده از چرس بعلت اثرات زیانبار آن از جمله موارد عمده اعتیاد است. باید تاکید کنم که اعتیاد در میان تمام طبقات جامعه بوقوع می پیوندد و لزوماً این باور که معتادان فقط در بین قشر فقیر وجود دارند یک باور اشتباه است. شاید نرخ اعتیاد در میان گروه های فقیر و مورد تبعیض اندکی بیشتر باشد، ولی این بهیچوجه بدین معنا نیست که قشر تحصیلکرده یا مرفه با آن دست به گریبان نیستند.

    فشار همقطاران و فشار برای تطابق و همرنگ دیگران شدن و کسب هویت اجتماعی -گروهی گاه سبب میشود که حساسیت به استفاده از مواد کمتر گردد و شخص در ابتدا بشکل تفننی و “امتحانی” از مواد نشه آور استفاده کند، ولی بتدریج این در اکثر موارد به یک عادت تبدیل شده و در نهایت منجر به اعتیاد میگردد.

    موضوع عمده دیگر اینست که افراد مصرف کننده معمولاً فکر می کنند که از خطر مصوون بوده و در هر زمانی قدرت ترک استفاده را دارند که البته این یک گمان بی بنیاد است و غرور بی حد و حصر سبب میگردد تا مشکل برای شان پیچیده تر گردد.

  3. متآسفانه هرچه این بحران جدی تر میشود…توجه به آنهم در حال کاهش است، به این دلیل پرداختن و نوشتن درین مورد قابل تحسین و تقدیر است.

    معتقد هستید که مجرم پنداشتن معتادین رویکرد غلطی است در مبارزه با این پدیده، ولی سوال اینجاست که اگر این افراد را فقط بیمار بدانیم و تنها از رویکرد های معالجه، و وقایه صحی و روانی و راه حل های اجتماعی (کاریابی و …) برای حل مشکل وارد شویم کافی خواهد باشد برای کنترل این پدیده؟…البته با توجه به وسعت مشکل.

    من فکر میکنم علاوه بر راه حل های که اریه کردید، جرم پنداشتن اعتیاد، غیرقانونی کردن استفاده از آن و نهایتاً مجرم پنداشتن معتادین میتواند کمک فراوانی برای کنترل این پدیده کند. در غیر آن امکانات صحی اجتماعی و اقتصادی کشور به تنهایی نمیتوانند پاسخگوی این بحران باشند.

    • آقای امین! تشکر از پیام تان. شما به نکته ی خوبی اشاره کرده اید. در ابتدا باید میان کسانی که در معامله مواد مخدر دخیل اند و آنهایی که مصرف کننده مواد مخدر اند، فرق قایل شویم.
      البته گروه سومی نیز وجود دارند که هم در مصرف مواد و هم در خرید و فروش آن دخیل اند. من متخصص امور قانونی/قضایی نیستم، ولی آنچه واضح است این است که معامله مواد مخدر باید مورد پیگرد قانونی قرار بگیرد، البته مهم این است که اولویت ها را چگونه مشخص کنیم. اگر تمرکز تنها بر معامله گران خرده پا در گوشه و کنار شهر باشد فکر نمیکنم راه به جایی ببرد چون تا زمانی که مهره های اصلی فعال باشند و در راس گروههای بزرگ تولید و فروش و قاچاق قرار داشته باشند مقدار زیاد مواد در بازار موجود خواهد بود.
      مجرم پنداشتن شخص معتادی که در تولید و قاچاق دخیل نیست یک مشکل دیگر بوجود می آورد و آن پنهانکاری برای گریز از تعقیب قانونی است و این شناسایی معتادان و ارایه خدمات صحی برای شانرا بشدت مشکل میکند. ولی در صورتیکه حمایت اجتماعی لازم فراهم گردد و در عوض حساسیت در مقابل این پدیده و آگاهی دهی افزایش یابد، این افراد به پیشنهاد کمک از سوی فامیل و مسوولین اعتماد کرده و تصمیم شان برای بهبود و شفایابی قوی تر می گردد.

  4. محترم درمان صاحب!
    قسمتی از نوشته به پرهیز از انزوای معتادین پرداخته شده است.
    در مسایل اجتماعی یکی از موضوعات تابوهای اجتماعی است. من گرچه به قسمت های از این تابوها مخالف هستم. اما همزمان به این باور هستم که اگر تعدادی از تابوها بشکند، مشکلات اجتماعی وخیمتر میگردد. بصورت خاص در رابطه به اعتیاد و مواد مخدر:
    تا امروز در جامعه ای ما اعتیاد به تریاک و مشتقات آن یک نوع ننگ اجتماعی و خصوصیت نامطلوب فردی محسوب میگردد. همین موضوع باعث میشود که خیلی ها با نفس شان مبارزه کنند. عده ای هم اگر معتاد هستند، سعی میکنند در جاهای دست به این عمل بزنند که از دید همگان دور باشد. ولی اخیراً در قسمت های از افغانستان (به ویژه کابل)، آنقدر عادی شده است که معتادین در بلوارها و پیاده روها بدون احساس مشکل اقدام به استفاده از مواد مخدر میکنند. عابرین و راکبین دیگر به آنها به عنوان افراد نامطلوب نگاه نمیکنند. و چه بسا جوانانیکه در جریان رفت و آمد روزمره اش جدیداً به این عمل آشنا میشوند. عده ای هم اگر قبلاً مراعات دیگران را میکرند، با دیدن آنها در پیاده رو، دیگر مانند آب به ساده گی به عمل شان اقدام میورزند.
    حالا به نظر شما قبول معتادین به عنوان مدرسین در بین جامعه نمیتواند منجر به ازدیاد معتادین شود؟ اگر هنوز هم ما آنرا به عنوان یک تابوی نامطلوب بپذیریم و خیلی ها از آن به عنوان یک پدیده ای ناپسند دوری کنند و حتا معتادین را به چشم بد ببینند، بهتر نیست؟؟
    با ابراز سپاس قبلی

  5. احمد فرهاد حبیب مشاور روانی اجتماعی

    اختلال روانی چیست؟

    افراد به دلایل مختلف دچار آشفتگی‌های هیجانی می‌شوند. گاهی احساس غمگینی و زمانی نیز حالت تنش و اضطراب، خشم و سردرگمی وجود فرد را فرا می‌گیرد که این حالت‌ها چندان به طول نمی‌انجامد. چنین حالاتی در رفتارهای روزمره افراد بسیار تکرار می‌شوند و برعکس افراد دیگری هم هستند که تحت هیچ شرایطی خشمگین نمی‌شوند، چنین حالات و تغییراتی غیرطبیعی نیست و تحت ‌عنوان اوقات تلخی، عصبانیت، خونسردی شناخته شده و رفتار و اعمال طبیعی می‌باشند. اما اختلال روانی چیست؟ و تحت چه شرایطی می‌توان گفت فردی مبتلا به اختلالات روانی است؟

    برخی ویژگی‌های اختلالات روانی

    1. تغییرات غیرطبیعی در تفکر، عاطفه، حافظه، ادراک و قضاوت فرد که از گفتار و رفتار او شناخته می‌شود.

    2. این تغییرات باعث ناراحتی و رنجش خود فرد یا اطرافیان و یا هر دو می‌شود.

    3. این تغییرات و ناراحتی‌های حاصل از آن، باعث اختلال در فعالیت‌های روزمره شغلی و ارتباط با دیگران می‌گردند (اختلال در فعالیت‌های شغلی و اجتماعی فرد).

    برای مثال، بسیاری از دانش‌آموزان هنگام امتحان دچار اضطراب می‌شوند. علت اضطراب آن‌ها ترس از مردودی یا شکست در امتحان است و معمولاً بدون این‌که بیمار تلقی شوند امتحان خود را با موفقیت طی می‌کنند. اما تعداد معدودی به حدی مضطرب می‌شوند که نمی‌توانند مطالعه کنند و دچار فراموشی می‌شوند و خواب راحتی ندارند. این حالت ممکن است نوعی از اختلال اضطرابی محسوب شود. غمگینی یک مادر به‌دنبال فوت فرزندش یک حالت طبیعی تلقی می‌شود، که پس از 6تا8 هفته به حالت معمولی و زندگی روزمره خود بر می‌گردد. اما در صورتی که وی به‌طور مداوم دچار غم، ناراحتی و گریه شود و اشتغال فکری با موضوع مرگ داشته باشد و قادر به مدیریت کارهای خانه و سایر بچه‌های خود نباشد، دچار حالت غیرطبیعی و افسردگی شده است.

    بنابراین هنگامی می‌توان ادعا کرد که فردی دچار اختلال روانی شده است که نشانه‌هایی از بیماری در او بروز نمایدکه باعث مزاحمت و رنجش فرد و دیگران شده و در فعالیت‌های روزانه نیز دچار اختلال شود.

    لازم به یادآوری است که بین واکنش‌های روانی در دو حالت سلامتی و بیماری حالتی نیز وجود دارد که به‌نام مشکل روانی نامیده می‌شود که در این حالت فرد نه سالم است و نه دارای همه نشانه‌های بیماری می‌باشد. در واقع حالتی خفیف است که بعضی از نشانه‌های روانی را دارا می‌باشد. چنین شرایطی یک مشاوره یا راهنمایی ساده کمک بزرگی به حل مشکلاتی که معمولاً فردی، خانوادگی، شغلی یا اجتماعی است می‌نماید.

  6. پدر اعتیاد بسوزه که بسیاری از خانواده ها را بیچاره کرده

پاسخ دادن به شعیب امین لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.