مقدمه، ترتیب، و ویرایش: اسماعیل درمان
ماستر روانشناسی بالینی و مشاوره
دوران نوجوانی، دوران پرچالشیست! درین دوره، که در مجموع وصلکنندهی دوره کودکی به بزرگسالی ست، تغییرات عمدهی در زندگی فرد رخ میدهند. از یکسو فرد تغییرات جسمی/بدنی را به دلیل افزایش هورمونها تجربه میکند (رشد جسمی) و از سوی دیگر با تغییر در نقش خود در خانواده و اجتماع مواجه میشود (افزایش مسوولیتها و تلاش برای کسب استقلال و هویت)
معمولاٌ در بسیاری از کشورها نه تنها با این دوره ی مشخص آشنا اند، بلکه آنرا به رسمیت میشناسند و والدین کوشش میکنند تا فضای نسبتا آرامتری را برای فرزند خود فراهم کرده و در مورد این دوره و آنچه نوجوان تجربه میکند گفتگو کنند یا او را کمک کنند. ولی به باور من آنچه این رویکرد را در کشور ما به چالش مواجه میکند دو موضوع عمده اند: اقتصاد و سنت.
مردم ما معمولاً از همان دوران کودکی مجبور به کار برای تامین معیشت خانواده میگردند و تا حد زیادی از “کودکی کردن” و لذت بردن از این دوران محروم اند. بسیاری حتا نمیتوانند مکتب بروند و آنهایی هم که میروند فقط برای چند ساعت معدود بوده و بعد هم یا کار ثقیل و وقتگیر منتظر شان است و یا هم بیبرنامگی و عدم امکانات برای رشد ذهنی و فکری.
دوران نوجوانی نیز از این قاعده مستنثنا نیست، بخصوص که در بسیاری از مناطقی که رویکرد بشدت سنتی دارند، نوجوان را تشویق به ازدواج، تشکیل خانواده و کار جدی و تمام وقت میکنند. به همین دلیل است که من میگویم افغانها در بسیاری موارد نوجوانی را تجربه نمیکنند، چون تقریبا بطور مستقیم از دوران کودکی به دوران بزرگسالی گام میگذارند.
همچنان، عدم آگاهی و شرم سبب میگردد تا والدین اطلاعات درست و مفید را برای فرزندان خود در رابطه به این دوره از زندگی فراهم کرده نتوانند! بسیاری از معلوماتی که درین رابطه در میان نوجوان رد و بدل میگردد (بالاخص در مورد مسایل جنسی و جنسیت) نادرست و نامعتبر است.
ولی چون رویکرد ما یک رویکرد سنتی است و اجتماع درین نقش دهی تاثیر آشکار دارد، این بدین معنا نیست که نوجوان تجارب بنیادین این مرحله را از سر نمیگذراند، چرا که این تغییرات تقریبا برای هر نوجوانی در هر گوشهی از دنیا اتفاق میافتد. بنابراین، شما را دعوت به خواندن این نوشته میکنم که بصورت مختصر چند چالش عمده فراراه نوجوانان را ذکر میکند.
یکم: کشمکش بین استقلال و وابستگی
با توجه به اینکه این دوره، حد فاصل دوران کودکی و بزرگسالی است، از دست دادن حمایتهای بیقید و شرط والدین برای کسب احساس استقلال از یک طرف و لذت مورد حمایت و پشتیبانی آنها بودن و همانطور کودک ماندن و بدون زحمت و دردسر، همیشه مورد محبت قرار گرفتن از طرف دیگر، در نوجوان کشمکش درونی ایجاد میکند و جنگ روانی عمیقی در ذهن او به وجود میآورد.
بعضاً خانواده و مکتب و جامعه نیز از او توقعات متناقض دارند، گاهی او را به چشم یک طفل نگاه کرده و برخوردی تحقیرآمیز دارند (مثلاً تو خو هنوز طفل هستی، این گپها را نمی فهمی!) و گاهی هم توقعات از او بیش از حد توان اوست و به چشم بزرگسالان به او مینگرند (تو حالا مرد شدی، مرد خانه هستی، زن خان هستی، باید مثل کلانها رفتار کنی) که این خود به کشمکشهای درونی نوجوان دامن زده و او را با مشکل روبرو میسازد.
دوم: طغیان علیه مراجع قدرت
نوجوان برای کسب استقلال علیه همهی مراجع قدرت منجمله والدین و مسوولین مکتب یا بزرگترهای دیگر فامیل طغیان میکند. گاهی اوقات رفتارهایی علیه آنها از خود نشان میدهد، درگیریهایی ایجاد مینماید، و به اعمالی دست میزند که روابط او را با آنها و سایر مراجع قدرت به شدت تیره میکند. مثلاً بگومگو میکند، بحث و مجادله ی طولانی انجام میدهد، بر خلاف خواستهی والدین دیر به خانه میآید، از انجام کارخانگی خودداری میکند، سیگرت میکشد، و حتی ممکن است دست به اعمال غیرقانونی نیز بزند.
این مورد در خانوادههای با محدودیت زیاد و یا مکاتبی که مقررات سخت و خشک را بدون نظرخواهی و مشورت با نوجوان اجرا میکنند از شدت بالاتری برخوردار است.
سوم: هویت فردی
یکی دیگر از مشکلات مهمی که نوجوان با آن روبرو میشود مساله ی تشکیل «هویت فردی» اوست. بدان معنی که سوالهای متعددی درباره ی مفهوم زندگی، نقش او در این زندگی، مفهوم مرگ و زندگی پس از مرگ و بطور کلی سوالهایی نظیر، من کیستم؟ و به کجا میروم؟ ذهن او را به خود مشغول مینماید که باید به آنها پاسخ دهد.
احساس هویت شخصی در نوجوانان کمکم براساس همانندسازیهای مختلف گذشتهی آنها تکوین مییابد. با ورود به دوره ی نوجوانی ارزشهای گروه همسالان (چه چیزی برای همسالان مهم است، مثلا طرز لباس پوشیدن، حرف زدن، رفتارکردن) و همچنین ارزیابیهای معلمان و سایر بزرگسالان نیز مطرح است. هر اندازه ارزشهایی که از طرف دوستان و همسالان ابراز میشود با ارزشهای والدین و معلمان همخوانی بیشتری داشته باشد به همان نسبت کار هویتیابی نوجوان آسانتر پیش میرود.
چارم: چگونگی ارضاء نیازهای جنسی
رشد و نمو غدد داخلی و ترشحات هورمونهای جنسی به نوجوان امکان برقراری روابط جنسی را میدهد و انگیزه و کشش جنسی نسبت به غیر همجنس در او ایجاد میگردد. از طرفی نخستین برخورد نوجوان با جنس مخالف اغلب با ترس و پریشانی خاطر همراه است. جوان تازه بالغ جدید تمایلات قوی و نامعلومی را احساس میکند که او را از جلدش خارج کرده و بسوی جنس مخالف میکشاند. جهشهای شدید محبت، عقبنشینیهای توضیح ناپذیر و حرکات بدون دلیلی که او را آشفته میسازد.
نوجوان میخواهد این همه انرژی را که به وجود آمده و موجب هیجان او شده است را در جایی آزمایش نماید، اما در عین حال نگران عواقب آن است. او بیداری و رشد تمایلات جنسی را دارد ولی هدف ندارد و چون غریزه ی جنسی کاملاً زیرزمینی است، جهتیابی آن با کور مالی انجام میشود و در افراد محجوب و کمرو نوعی اضطراب و گیجی ایجاد میکند. در جوامعی که آموزش ارضاء صحیح غریزه ی جنسی و راههای کنترل آن برای نوجوان آموزش داده نمیشود، این مشکل مضاعف است و در اینجاست که گاه متاسفانه مشکلات جدی پیش رخ میدهند.
پنجم: ترس از آینده
با پیدایش نیازهای جدید در نوجوان و کشش به سوی ارضای نیازهای آنی و مقطعی، آینده را در ذهن نوجوان مبهم و دور از دسترس تصویر مینماید، بهطوری که حتی چگونگی تامین اقتصادی و تشکیل خانواده برای خود در آینده و ازدواج و تحصیلات عالی را قلههایی دور از دسترس میپندارد که دستیابی به آنها برای او بسیار دشوار و در بسیاری از موارد از محالات است. البته نقص در تربیت و آموزش در درون خانواده، مدرسه و جامعه و محرومیتهای شدید مالی خانواده به شدت و عمق این مشکل نیز میافزایند.
ششم: دغدغه اقتصادی
یکی از مهمترین مشکلات نوجوانی این است که فرد قبل از اینکه به بلوغ اقتصادی برسد به بلوغ جنسی رسیده است، و از طرفی چون به دنبال استقلال و کسب هویت جدید برای خود نیز میباشد همیشه به فکر دستیابی زودتربه منافع اقتصادی است و در این ارتباط میبینیم نوجوانانی را که مدرسه و تحصیل را رها کرده و به دنبال شغل و کسب درآمد میباشند. این خصوصاً در جوامعی که ارزشهای انسانی و معنوی جای خود را به ارزشهای مادی داده و شخصیت افراد برحسب درآمد و پول آنها مورد ارزیابی قرار میگیرد، بسیار مشهودتر است. در این ارتباط اوضاع و احوالاقتصادی- اجتماعی و بیثباتی جامعه، جنگ، بیکاری، کمبود امکانات و فقر مالی خانواده از عوامل تشدید کنندهی مشکل محسوب میشوند.
هفتم: تعارض بین خواستههای والدین و گروه همسن و سال
در این دوران، نوجوان تحت تأثیر گروه همسالان میباشد و والدین را مرتبط به نسل گذشته میداند که نیازها و خواستههای عصر حاضر او را درک نمیکنند. لذا نوجوان خود را در این میان کاملاً گیج احساس میکند چون حاضر نیست که محبت والدین را هم از دست بدهد. در چنین مواقعی نوجوانان بعضاً همانند هنرپیشهها نقش بازی میکنند تا هم توافق والدین خود را کسب کند و هم مورد قبول گروه همسن و سال خود باشد.
هشتم: ترس و اضطراب
ناتوانی در سازگاری با موقعیتهای جدید موجب تشدید ترس و اضطراب در نوجوان میشود مانند: ترس از عدم موفقیت در امتحان یا مورد سرزنش قرار گرفتن در خانه و مکتب یا محل کار، ترس از پذیرش مسئولیت و گفتگو با جنس مخالف یا مورد پذیرش دوستان واقع نشدن.
نهم: بههمریختگی ارتباط با دیگران
فشارهای روانی، عاطفی و اجتماعی در این دوران موجب میشوند که رابطه نوجوان با خودش، با خانوادهاش، با دوستانش و بطور کلی با همه تحت تاثیر منفی قرار گرفته و منجر به احساس خودکمبینی و حقارت شده و اضطراب، بیحوصلگی و خشم در او افزایش یابد.
برگرفته از وبسایت روانشناسی بالینی
پیوند (لینک) مستقیم به این مطلب: http://babakrahbari.mihanblog.com/post/category/26
سلام و عرض ادب!
تشکر از همه شما چ.ن در این عرصه بسیار زحمت میکشید ممنون
بیایید مسیر آب را تغییر دهیم. فورمول جدید برای حل مشکلات اجتماعی. در وبلاگ حرف دل.
سلام
شما مطبی را برای وزیت بیمارانتان ندارید؟ ما واقعا به شما نیاز داریم. به شما خیلی نیاز داریم اگر میشود لطفا مطبی را در نظر بگیرید تا بتوانیم آنطور که باید و شاید از حضور شما بهره ببریم.
سوالم این است:
آیا اختلال دوقطبی(شیدایی) را میتوان بدون مصرف دارو و تحت نظر داکتر بودن مداوا کرد؟
پیشاپیش سپاس از پاسختان
سلام
میخواهم بدانم شما آیا مطبی برای دیدن مریضانتان دارید؟ منظورم در افغانستان است. ما واقعا به شما نیاز داریم
اما سوالم:
آیا میتوان اختلال دوقطبی(شیدایی) را بدون تحت نظر داکتر بودن و بدون دارو درمان کرد؟
تشکر از پیام. متاسفانه نه. نظر به این که این اختلال در تقریبا 100% موارد برگشت می کند، بهتر است شخص دارو درمانی را قطع نکند و به شکل مداوم تحت نظر داکتر باشد.