ویرایش: اسماعیل درمان
مدیر وبسایت روان آنلاین
ازاختلال دو قطبی با عنوان افسردگی شیدائی نام برده میشد. همانگونه که از نام قبلی استنباط میشود کسی که دچار اختلال دوقطبی است دچار نوسانات خُلقی شدید میباشد. این نوسانات معمولاً هفتهها یا ماهها طول میکشد و با آنچه مردم عادی در زندگی روزمره تجربه میکنند، بسیارمتفاوت است.
خُلق افسرده: احساس شدید افسردگی
خُلق شیدا: احساس شادمانی بسیار و گاه توأم با ناامیدی
خُلق مختلط: به عنوان مثال خُلق افسرده همراه با بیقراری و فعالیت بیش از اندازه ناشی از شیدائی.
شیوع اختلال دوقطبی
در حدود یک نفر از هر 100 بزرگسال در طول زندگی خود دچار این اختلال میگردد. معمولاً این اختلال بعد از سنین نوجوانی اتفاق میافتد. در سنین بالاتر از 40 سال این اختلال غیر معمول است. مردان و زنان به یک اندازه در معرض ابتلا به این اختلال قرار دارند.
انواع اختلال دوقطبی
اختلال دوقطبی نوع 1: حد اقل یک دوره خُلق شیدا به مدت یک هفته وجود دارد.اگرچه بیشتر مبتلایان دوره افسردگی را هم تجربه میکنند ولی بعضی از آنها فقط دوره شیدائی را تجربه میکنند. دوره های شیدایی بدون تداوی بین 3 تا 6 ماه به طول میانجامند. دورههای افسردگی در صورتی که مداوا نشوند 6-12 ماه ادامه پیدا میکنند.
اختلال دوقطبی نوع 2: در این نوع بیش از یک دوره افسردگی شدید وجود دارد. در صورتی که شدتِ خُلق شیدایی کم است. این نوع به نام شیدائی خفیف (Hypomania) نامیده میشود.
اختلال دوقطبی با تناوب سریع: در این دسته بیش از 4 بار نوسان روحی در طول یکسال وجود دارد. این نوع در حدود 10 درصد افراد مبتلا به اختلال دوقطبی دیده میشود و میتواند با هر کدام از انواع 1 یا 2 همراه باشد.
اختلال خُلق ادواری (Cyclothymia): در این نوع شدت نوسان خُلق به اندازه اختلال دوقطبی نیست، اما میتواند زمان طولانیتری ادامه یابد. این حالت میتواند منجر به اختلال دو قطبی گردد.
علل اختلال دوقطبی
دلیل قطعی برای این اختلال شناخته نشده، اما تحقیقات نشان میدهند که اختلال دوقطبی منشاء ارثی دارد. به عبارتی ژنها بیشتر از تربیت در این اختلال موثرند. ممکن است مشکل فیزیکی در قسمتی از مغز که کنترل حالات روحی را به عهده دارد عامل این اختلال باشد. به این دلیل است که این اختلال با دوا تداوی میشوند. نوسانات خُلقی ممکن است گاهی توسط استرس و یا مریضی بوجود بیایند.
علایم اختلال دوقطبی
علائم مریضی بستگی به این دارد که خُلق شما به سمت افسردگی یا شیدائی تغییر کرده باشد.
1- افسردگی
احساس افسردگی احساسی است که همهی ما در طول زندگی آنرا تجربه کرده ایم. این احساس میتواند به ما در شناخت و برخورد با مشکلات زندگی کمک کند. اما در افسردگی بالینی یا اختلال دوقطبی این احساس افسردگی بسیار شدیدتر است. در این حالت احساس افسردگی برای مدت طولانی باقی میماند و حتی انجام امور عادی زندگی را سخت یا غیر ممکن میسازد. در صورتی که شما افسرده شده باشید متوجه این تغییرات در خود شده اید:
روحی/روانی
- احساس غمگینی که از بین نمیرود.
- احساس نیاز به گریستن بدون هیچ دلیلی
- ازدست دادن تمایل و رغبت به همه چیز
- عدم لذت بردن از چیزهایی که قبلا لذت می بردید
- احساس بیقراری و آشفتگی
- از دست دادن اعتماد به نفس
- احساس بیارزشی و ناامیدی
- زودرنجی و تحریک پذیری
- فکرکردن به خود کشی
فکری
- از دست دادن قدرت فکر کردن مثبت و امیدوارانه
- از دست دادن قدرت تصمیمگیری حتی در موارد ساده
- مشکل تمرکز کردن
جسمی
- کم شدن اشتها و وزن
- مشکل خوابیدن
- بیدار شدن زودتر از موقع
- احساس خستگی کامل
- در مواردی قبضیت
- عدم تمایل به رابطه جنسی
رفتاری
- مشکل در شروع و به پایان رساندن کارها- حتی کارهای روزمره
- گریه کردن زیاد و یا احساس نیاز به گریه و عدم توانایی گریستن
- پرهیز از مواجهه با افراد
2- شیدایی یا هیجان
شیدایی یک احساس خوشحالی، افزایش انرژی و خوشبینی بیش از اندازه است. این حالت میتواند آنقدر شدید باشد که فکر کردن و قضاوت شما را تحت تاثیر قرار دهد. ممکن است تفکرات عجیبی راجع به خود داشته باشید، تصمیمات بدی بگیرید و به صورت شرم آور، مضر و گاهی خطرناک رفتار کنید.
مانند حالت افسردگی، در این حالت هم زندگی فرد مختل میشود و میتواند روابط و کار فرد را تحت تاثیر قرار دهد. در حالتی که این حالت خیلی شدید نباشد به آن شیدائی خفیف میگویند.
در صورتی که شما شیدا شوید ممکن است حالات زیر را در خود مشاهده کنید:
روحی/روانی
- بسیار شاد و مهیج
- عصبی و برانگیخته شدن توسط کسانی که در خوشبینی شما شریک نمیشوند
- احساس برتر بودن بیش از اندازه
فکری
- پُر از ایدههای جدید و مهیج
- پریدن از یک ایده یه ایدهی دیگر
- شنیدن صداهایی که افراد دیگر نمیشنوند
جسمی
- بیمیل یا ناتوان از خوابیدن
- پُر انرژی
- افزایش تمایل به رابطه جنسی
رفتاری
- برنامهریزیهای بلندپروازانه و غیرواقعی
- بسیار فعال و پر جنب و جوش
- رفتارهای نامعمول
- حرف زدن سریع – دیگران ممکن است متوجه صحبتهای شما نشوند.
- تصمیمات عجولانه و گاهی با نتایج مصیبتبار
- ولخرجی
- احساس صمیمیت زیاد
- بروز بیش از حد احساسات
اگر شما در اواسط دورهی شیدایی برای اولین بار باشید، ممکن است متوجه هیچ چیز غیر عادی نشوید. حتی دوستان و خانواده شما نیز ممکن است متوجه نشوند. حتی ممکن است اگر کسی سعی کند در این مورد نظری ابراز کند ناراحت شوید. در این حالت شما به تدریج در انجام امور روزمره و ارتباط با افراد دچار مشکل میشوید.
علایم جنون (Psychotic)
اگر دورههای شیدایی و یا افسردگی خیلی جدی شود، شما ممکن است دچار علایم جنون شوید.
حالت شیدایی: علایم این حالت شامل احساس خودبزرگبینی است –اینکه شخص مسئول انجام یک ماموریت مهم بوده یا از یک قدرت بسیار زیاد برخوردار است.
حالت افسردگی: احساس گناه شدید، احساس بدترین بودن و یا حتی احساس عدم وجود.
علاوه بر این اعتقادات نامعقول فرد ممکن است دچار توهم شده که شامل شنیدن، دیدن، بوییدن و یا لمس کردن چیزها یا کسانی که وجود ندارند.
بین دورهها:
قبلا بر این باور بودند که اگر شما از اختلال دو قطبی رنج میبرید، باید در بین دورههای افسردگی و شیدایی خُلق متعادل داشته باشید. اما اکنون میدانیم که در این حالت علیرغم بهبود ظاهری ممکن است علایم افسردگی خفیف و مشکلات ذهنی ادامه پیدا کند.
تداوی
برای پیشگیری از پیشرفت نوسانات خُلقی به حالت افسردگی – شیدایی میتوان اقداماتی انجام داد که در ادامه از آنها نام برده میشود .اما در اغلب موارد تداوی دوایی هم مورد نیاز است تا
یکم: خُلق شما را تثبیت کند (پیشگیری) و
دوم: تداوی دورههای افسردگی و شیدایی
تجویز دوا برای تثبیت حالت روانی
چندین نوع تثبیتکننده وجود دارند که اغلب نیز برای تداوی صرع (مِرگی یا اِپی لِپسی) به کار میروند. اما در بین آنها لیتیوم (که نوعی نمک معدنی است) موثرترین آنهاست.
لیتیوم:
لیتیوم به مدت پنجاه سال است که به عنوان تثبیتکنندهی حالت خُلقی به کار میرود. اما چگونگی عملکرد آن هنوز مشخص نیست. از لیتیوم برای تداوی هر دو نوع افسردگی و شیدایی استفاده میشود.
تداوی با لیتیوم باید توسط داکتر اعصاب و روان یا روانداکتر شروع شود. تعیین مقدار دقیق لیتیوم در بدن لازم است. مقدار کم آن بیاثر و مقدار زیاد آن زهری است. بنابر این شما باید به طور مرتب در چند هفته اول معاینه خون دهید تا مطمئن شوید که از مقدار مناسبی استفاده میکنید. با ثابت شدن مقدار دوا، داکتر شما میتواند لیتیوم را همراه با معاینه خون منظم برای شما تجویز کند.
مقدار لیتیوم در خون به مقدار آب بدن بستگی دارد. اگر آب بدن کم شود مقدار لیتیوم در خون بالا رفته و احتمال بروز اثرات منفی آن و یا حتی اثرات سمی آن وجود دارد. بنابراین بسیار مهم است که:
- آب بسیار بنوشید، مخصوصاً در مواقعی که هوا گرم است و یا فعالیت شما زیاد است .
- چای و قهوه کمتر مصرف کنید، چون آنها باعث افزایش ادرار میگردند.
- حداقل سه ماه یا بیشتر طول میکشد تا اثرات لیتیوم پدیدار شود. در این مدت با اینکه تغییر حالت روحی شما ادامه دارد باید به خوردن تابلیت لیتیوم ادامه دهید.
اثرات جانبی
اثرات زیر در چند هفته اول شروع مصرف خود را نشان میدهند. این اثرات نامطلوب هستند اما با گذشت زمان بهبود مییابند: احساس تشنگی، ادرار زیادتر از معمول، افزایش وزن اثرات جانبی نامعمولتر شامل: تاری دید، ضعیف شدن عضلات بدن، اسهال، لرزش ضعیف دستها، احساس مریضی داشتن. این اثرات معمولا با کم کردن دوز بهبود مییابد. اگر سطح لیتیوم در خون شما خیلی بالا باشد، شما حالات زیر را تجربه خواهید کرد: استفراغ کردن، برهم خوردن تعادل بدن، و لکنت/بندش زبان. در این حالت باید هرچه سریعتر به داکتر تماس گرفت.
معاینه خون
در ابتدا شما باید هر هفته یکبار برای اطمینان از درست بودن سطح لیتیوم در خون معاینه شوید. تا وقتی که مصرف لیتیوم ادامه دارد این معاینات نیز ادامه دارند. اما پس از چند ماه اول تعداد معاینات کم میشود.
استفاده طولانی از لیتیوم ممکن است به گرده و غده تایرویید صدمه بزند. بهتر است هر چند ماه یکبار برای اطمینان از کارکرد صحیح آنها معاینه شد. در صورت بروز مشکل شما باید لیتیوم را متوقف کرده و از یک جایگزین استفاده کنید.
مراقبتهای شخصی
استفاده از رژیم غذایی مناسب.
نوشیدن مرتب نوشیدنیهای غیر شیرین. اینکار به نگه داشتن سطح آب و نمک بدن شما کمک میکند.
غذا خوردن منظم – اینکار به تعادل مایعات بدن کمک میکند.
کاهش مصرف کافیین در چای، قهوه و نوشابه- این مواد با افزایش ادرار سطح لیتیوم را بالا میبرند
دواهای دیگر تثبیتکنندهی خُلق
گرچه لیتیوم موثرترین تثبیتکننده است، اما دواهای دیگری چون سودیم والپروات، کاربامازپین و اولانزاپین نیز وجود دارند که البته به اندازهی لیتیوم موثر نیستند.
بهترین دوا برای من کدام است؟
شما باید در این مورد با داکتر خود مشورت کنید، اما چند قاعدهی کلی وجود دارند:
– لیتیوم، سودیم والپروت، و اولانزاپین معمولاً برای تداوی طولانی مدت تجویز میگردند.
– کاربامازپین برای مواقعی که نوسان خُلق سریعتر و متناوبتری دارید پیشنهاد میگردد.
– ترکیب دوایی نیز گاهی لازم است
بطور کلی بهترین دوا به وجود شما بستگی دارد. یک دوا ممکن است برای یک نفر مناسب باشد، ولی در شخص دیگری اثر خوبی نداشته باشد. اما برای اولین تجویز اصولاً دوایی تجویز میگردد که تاثیر بیشتری در دیگران نشان داده است.
بدون استفاده از دوا چه اتفاقی میافتد؟
لیتیوم 30 تا 40 درصد از احتمال عود مریضی را کم میکند، اما هرچه تعداد دورههای شیدایی شما بیشتر باشد، احتمال عود آن هم بیشتر است و برعکس.
با افزایش سن ، احتمال عود دورهها همچنان ثابت میماند. حتی ممکن است شما برای مدت طولانی مشکلی نداشته باشید، اما همواره خطر بازگشت وجود دارد.
از چه موقع شروع به مصرف دوا کنیم؟
پس از گذراندن یک دوره، نمیتوان گفت که دورههای بعدی چه زمانی باز میگردند. ممکن است شما مایل به مصرف دوا در این مرحله نباشید مگر اینکه دورهی شما بسیار شدید بوده باشد. اگر برای بار دوم مبتلا شوید به احتمال 80 درصد دورهها عود خواهند کرد. اغلب روانداکتران در این حالت دواهای تثبیتکننده را پیشنهاد میدهند.
برای چه مدت یک دوای تثبیتکننده باید مصرف شود؟
برای حداقل دو سال بعد از یک دوره اختلال و تا 5 سال در حالتهای زیر میتوان ادامه داد:
- عود مکرر دورهها
- دورهی جنون
- استفاده از الکل یا مواد مخدر
- داشتن استرس در خانه یا محل کار
در صورت ادامه داشتن مشکل، ممکن است مجبور شوید برای مدت طولانیتری به مصرف دوا ادامه دهید.
روشهای تداوی روانشناسی
در فاصله بین دورههای شیدایی یا افسردگی، تداویهای روانشناسی میتوانند موثر باشند. این تدوایها باید حدود 16 جلسه یک ساعته به مدت 6 تا 9 ماه باشند. این تداویها شامل:
تربیت روانی (Psycho-education) یا دانستن بیشتر در مورد اختلال دو قطبی
تحت نظر داشتن حالت روانی: کمک کردن به شما برای شناخت زمآنهای تغییر حالت روانی
استراتژی خُلقی، کمک کردن برای جلوگیری از تغییر حالت روحی به شیدایی یا افسردگی کامل
کمک برای افزایش مهارتهای سازگاری با محیط و مشکل
تداوی رفتاری شناختی یا (CBT) برای افسردگی
حاملگی
شما باید تصمیم خود برای باردار شدن را با داکتر اعصاب و روان در میابن بگذارید. با همفکری و مشورت، شما میتوانید برای کنترل حالات روحی خود در طول حاملگی و پس از تولد نوزاد برنامهریزی کنید. اگر باردار استید، بهتر است برای آگاهی از قطع یا ادامهی مصرف لیتیوم با روانداکتر خود مشورت کنید. گرچه لیتیوم از دیگر دواهای تثبیتکنندهی خُلق بیخطرتر است، اما باید خطر احتمالی آن برای نوزاد با خطر احتمال بازگشت افسردگی یا شیدایی در شما مقایسه شود. این احتمال در سه ماه اول بارداری بیشتر است. پس از گذشت هفته بیست و ششم، لیتیوم بیخطر است. اما اگر لیتیوم مصرف میکنید، نباید به نوزاد شیر بدهید.
در طول زمان حاملگی، تمام کسانی که با این موضوع در رابطه اند شامل: داکتر نسایی ولادی، قابله، داکتر خانوادگی، داکتر اعصاب روان و نرس باید با هم در ارتباط باشند.
تداوی یک دوره افسردگی یا شیدایی
دوره افسردگی
دواهای افسردگی معمولاً باید به دواهای تثبیتکنندهی خُلقی اضافه شوند. متداولترین این دواها SSRIs مهارکنندههای جذب سروتونین اند. این دواها بر یک ماده کیمیاوی در مغز به نام سروتونین تاثیر گذاشته و به نظر میرسد که با مصرف این دوا نسبت به دواهای دیگر احتمال تغییر خُلق به حالت شیدایی کمتر است. دوای قدیمی ضد افسردگی بنام تری سایکلیک به علت نداشتن این خصوصیت توصیه نمیگردد.
در صورتی که شما به تازگی یک دوره شیدایی داشته و یا اختلال خُلق تناوبی سریع را تجربه کرده اید، دواهای ضد افسردگی ممکن است منجر به بازگشت حالت شیدایی شوند. در این حالت بهتر است سطح دوای تثبیتکننده را افزایش داده و از دواهای ضد افسردگی استفاده نکرد. دواهای ضد افسردگی پس از 2 تا 6 هفته استفاده باعث بهبود حالت خُلقی میشوند، اما خواب و اشتها زودتر بهبود پیدا میکند. مصرف این دوا باید حداقل 8 هفته پس از بهبود افسردگی ادامه پیدا کند و سپس باید به آرامیاز مقدار آنها کاسته شود.
حتی پس از بهبودی بهتر است همواره این تابلیتها را با توجه به نظر روانداکتر همراه داشته باشید. اگر خیلی زود مصرف تابلیتها را ترک کنید، احتمال عود افسردگی در شما زیاد است. اگر شما به یکباره مصرف را قطع کنید، ممکن است دچار علایم ترک (Withdrawal) شوید.
در صورتی که دوره شیدایی را تجربه کردید، نباید دواهای ضد افسردگی را برای مدت طولانی مصرف کنید.
شیدایی و دورههای افسردگی مخلوط
در این صورت هرگونه دوای ضد افسردگی باید متوقف شود. دوای تثبیتکننده و یا دواهای ضد جنون به تنهایی و یا حتی همراه هم میتوان استفاده کرد. دواهای ضد جنون در اسکیزوفرنی استفاده میشوند اما میتوان برای کم کردن فعالیت بیش از اندازه، خودبزرگبینی، بیخوابی و از بین بردن دوره شیدایی استفاده کرد.
دواهای ضد جنون قدیمیتر مثل کلروپرومازین و هالوپریدول اثرات جانبی مثل لرزش و گرفتگی عضلات دارند. برخی از دواهای جدیدتر مثل رسیپریدون و اولانزاپین بدون این اثرات جانبی نامناسب میتوانند علایم شیدایی را کاهش دهند.
پس از شروع تداوی، علایم ممکن است پس از چند روز بهبود یابند، اما تداوی باید چندین ماه ادامه پیدا کند. برای رانندگی و کار با ماشین آلات و وسایلی که توجه و قدرت عضلانی مناسب می خواهند باید با داکتر خود مشورت نمایید.
متوقف کردن نوسانات خُلقی با کمک گرفتن از خود
تحت نظر گرفتن رفتار شخصی: نشانههای تغییر حالت خود را یاد بگیرید تا بتوانید در موقع مناسب کمک بگیرید. با اینکار شما میتوانید از بروز کامل عارضه و یا بستری شدن در بیمارستان اجتناب کنید. نوشتن حالات روحی روزانه میتواند به شما در این کار کمک کند.
اطلاعات: تا میتوانید در مورد مریضی تان و آنچه برای تداوی آن مفید است اطلاعات کسب کنید. استرس (فشار روانی/تنش): از شرایط تنشزا بپرهیزید. پرهیز کامل از تنش غیر ممکن است، بنابر این بهتر است یاد بگیرید چگونه این شرایط را کنترل کنید. اگر برای تان ممکن است از یک مشاور صحت روانی کمک بگیرید.
روابط اجتماعی: افسردگی یا شیدایی میتواند اثرات نامطلوبی بر دوستان و خانواده داشته باشد. شما ممکن است مجبور به بازسازی روابط تان بعد از یک دوره افسردگی یا شیدایی شوید. داشتن حداقل یک نفر که بتوانید به او اعتماد کنید بسیار مفید است. دوستان و خانواده نیاز دارند بدانند که چه اتفاقی برای شما میافتد و آنها چه کاری میتوانند برای شما انجام دهند.
فعالیت: سعی کنید زندگی، کار، استراحت و روابطتان با دوستان و خانواده را متعادل کنید. در صورتی که شما بیش از اندازه مشغول باشید ممکن است دچار دوره شیدایی شوید.
مطمین شوید که زمان کافی برای استراحت دارید. در صورتی که شما بیکار هستید به دنبال گذراندن یک دورهی آموزشی و یا کار داوطلبانه که وابستگی با مریضی روانی ندارد باشید .
ورزش: بیست دقیقه ورزش، سه بار در هفته برای بهبود شرایط روانی مفید است.
تفریح: به طور مرتب کارهایی انجام دهید که شما را شاد کرده و به زندگی شما معنا میبخشند.
ادامه تداوی
ممکن است شما بخواهید قبل از اینکه داکتر دستور قطع دوا بدهد ، از ادامهی مصرف خودداری کنید. متاسفانه اینکار اغلب به بازگشت دورهها منجر میشود. با داکتر و خانواده خود هنگامیکه بهبود یافتید در این مورد صحبت کنید.
از داکتر عمومی خود چه انتظاری داشته باشم؟
در صورتی که شما لیتیوم مصرف میکنید داکتر شما باید این کارها را انجام دهد:
- فشار خون و بررسی سلامتی عمومی سالانه
- معاینه سطح لیتیوم خون هر 3 تا 6 ماه
- معاینه خون برای تست کارکرد جگر و تایرویید حداقل هر 15 ماه یکبار
نکاتی برای دوستان و خانواده
رفتار در طول دوره
در دورهی افسردگی: افسردگی و شیدایی برای دوستان و خانواده ناراحتکننده و خستهکننده است. دانستن اینکه به افراد بسیار افسرده چه بگوییم سخت است. آنها همه چیز را از دیدگاه منفی میبینند و قادر نیستند بگویند از شما چه میخواهند. آنها ممکن است زودرنج و گوشهگیر باشند اما در همان حال به کمک شما نیاز دارند. آنها ممکن است نگران باشند ولی نخواهند یا نتوانند که نصیحت شما را بپذیرند. سعی کنید در حد امکان صبور باشید و آنان را درک کنید.
در دورهی شیدایی: در شروع یک دورهی شیدایی، شخص شاد و پرانرژی به نظر میرسد. هرچند که اینگونه هیجانات منجر به بدتر شدن شرایط روحی آنان میگردد. بنابراین سعی کنید آنان را متقاعد کنید که کمکِشان نمایید و به آنان در مورد مریضی شان توضیح دهید. کمکهای عملی بسیار مهم اند. مطمئن شوید که دوست یا فامیل شما قادر است که از خود نگهداری کند.
کمک به عزیزِ تان برای بهبودی: اطلاعات بیشتری در مورد اختلال دوقطبی پیدا کنید. همراهی شما با بیمار در جلسات تداوی بسیار موثر خواهد بود.
از خودتان مراقبت کنید: به خودتان زمان و فضای کافی برای تجدید قوا بدهید. مطمئن باشید که اوقاتی را برای خودتان و گذراندن با دوستانتان اختصاص داده اید. در صورتی که دوست یا فامیل شما در بیمارستان است، مدت نگهداری از آنها را با دیگران تقسیم کنید. شما به دوستِتان وقتی خسته نیستید بهتر میتوانید کمک کنید.
در مواقع اضطراری
در شیدایی شدید، شخص ممکن است حالت خصمانه و بدگمان به خود گرفته و یا به صورت لفظی یا فیزیکی درگیر شود. در افسردگی شدید، شخص ممکن است تصمیم به خودکشی بگیرد.
در صورتی که متوجه شدید که آنها:
- با نخوردن و نیاشامیدن کاملا از خود غافل شده اند؛
- خود یا دیگران را در شرایط خطرناک قرار میدهند؛
- از آزار دادن یا کشتن خود حرف میزنند؛
سریعاً برای آنان از مراکز تداویی کمک بخواهید. نام و شماره یک شخص متخصص قابل اعتماد را داشته باشید. گاهی بستری کوتاه مدت در بیمارستان لازم است.
مراقبت از کودکان
در صورتی که شما شیدا یا افسرده استید، به طور موقت نمیتوانید از کودکانتان مراقبت کنید. در این مدت همسر یا فرد دیگری از خانواده باید این وظیفه را به عهده بگیرد. بهتر است در دوران بهبودی در این مورد تصمیمگیری کنید. ممکن است بچه شما هنگامیکه شما سالم نیستید احساس نگرانی و سر در گمی کند. این موضوع را از رفتارشان نیز میتوان فهمید.
برای بچهها بسیار مفید خواهد بود اگر بزرگترهای آنان حساس و فهیم بوده و بتوانند با خونسردی و سازگاری به مشکلات آنها پاسخ دهند. بزرگترها میتوانند به آنان بفهمانند که چرا پدر یا مادر آنها رفتار متفاوتی دارد. سوالات آنها باید با خونسردی، به درستی و به زبانی که متوجه شوند پاسخ داده شود. آنها اگر به برنامه عادی زندگی شان برگردند، طبیعتاً احساس بهتری خواهند داشت.
چگونه اختلال دوقطبی را برای کودکان توضیح دهیم؟
کودکان بزرگتر ممکن است خود را در بروز مشکل مقصر بدانند. باید آنان را مطمئن ساخت که عامل این مریضی نیستند و میتوانند به بهبود آن کمک کنند. هنگامی که اطفال کلانتر وظیفه مراقبت از پدر یا مادر بیمار را برعهده بگیرند، نیاز به درکِ ویژه و حمایت دارند، بخصوص این پشتیبانی باید شکل عملی داشته باشد تا آنها خود را تنها و بیپناه احساس نکنند.
منبع: The Royal College of Psychiatrists
با دو مقالۀ تازه بروزم
1. ما مردم افغانستان چرا از پیشگویی میترسیم
2. کوتاهترین راه رسیدن به هدف
Machine translation failed. retry
سلام
مقالتون خیلی کامل بود
ممنونم
من با آدمهای دوقطبی زندگی میکنم
ممنون
من دانشجوی علوم پزشکیم
دیدم مریضام چی میخورن
سپاس
با سلا م و درود
بنده 36سال سن دارم و از حدود 9 سالگی در شیراز زیر نظر متخصص اعصاب و روان هستم مدتی گذشت تا اینکه متوجه این بیماری (دوقطبی) شدن از آن زمان تابه حال داروهایی همچون لیتیوم ، آلپرازولام ، پرانول ، فلوکستین مصرف می کردم البته با نوساناتی که پیش می آمد اما قابل کنترل بود تا اینکه میزان مراجعات به پزشک مربوطه به 2سال یک بار رسیده بود اما به نا گاه ار 9ماه پیش دچار مشکل شدید شدم که غالبا در فاز افسردگی قرار دارم که تمام زندگی من را بر هم زده بالاخره به دکتر خودم مراجعه کردم در مرحله نخست فلوکستین را قطع کرده و به جای آن دارویی بنام بو پرو پیونbupropion را اضافه کردن و به میزان 200میلی گرم در روز مصرف می کردم البته نه چندان ولی کمی حالم بهتر شد بار دوم که مراجعه کردم بعد از نوار مغز متوجه بالا بودن بیش از حد افسردگی شدن و ضمن حفظ تمام داروهای قبلی دارویی بنامtranqopine یاquetiapine به میزان 150میلی گرم روزانه اضافه نمودن و همچنین جهت چند تست جسمی مرا به دکتر داخلی ارجاع دادند که ظاهرا از نظر جسمی منهای چند مورد عمومی مانند ناراحتی معده … سالم بودم بعد از آن مرا به پزشک مشاور فرستادند 2جلسه مشاوره کردیم و مشاور در جلسه دوم متوجه این شد که به مشاوره پاسخ نمی دهم وطی نامه ای به پزشک متخصص خودم نوشتن و پیشنهاد بستری را دادند که از قبل هم پزشک خودم همان نظر را داشت به مناسبت ماه رمضان به بعد از ماه موقول کردیم با وجود چندین نوع قرصهایی که دارم مصرف می کنم یا خواب هستم آن هم خوابهای آشفته و اگر بیدار هستم غم سنگینی را به دنبال خود می کشم واصلا نمی توانم به فضای اجتمایی برگردم بیشتر تنها و تلفن نیز جواب نمی دهم واز همه مهمتر بسیار عصبی با گذشت این مدت نتوانستم ازدواج کنم و احساس ناامیدی شدید و بد بینی از آینده و افکار خود کشی لطف فرمایید بنده را راهنمایی کنید با تشکر م خ
سلام بر شما. همان گونه که خود نیز اشاره کرده اید افسردگی بخشی از اختلال دو قطبی است که گاه خیلی شدید می شود. به نظر می رسد مشورت میان داکتر اعصاب، داکتر داخلی و مشاور کمک کننده است چون می توانند به نتیجه ی بهتری برسند. در حال حاضر، مهم ترین مسئله این است که روی درمان شما کار شود و به نظر من، بهترین روش نیز مخلوطی از دارو و روان درمانی است. شاید در حال حاضر تلاش بر این است تا نشانه های بیماری را با افزایش دارو کاهش دهند، لیکن در درازمدت آنچه شما را بیشتر کمک می کند، دوز متعادل دارو، استفاده ی منظم آن، و ادامه ی روان درمانی است.
می دانم که این دوره ی که در آن حالا به سر می برید، دوره ی بسیار دشواری است، لیکن آرزومندم به زودی از این مرحله گذر کنید. پس از آن دوز بسیاری از داروها کاهش داده می شوند و عوارض جانبی آن ها نیز که به آن اشاره کرده اید یا کاملا ناپدید می شوند یا کم می شوند.
در حال حاضر، بهترین شخصی که می تواند شما را کمک کند همین گروه از متخصصین اند که با آن ها در تماس بوده اید. تنها پیشنهاد من این است که پس از بیرون شدن از این مرحله ی افسردگی، روان درمانی را ادامه دهید.
به امید بهبودی
مدیریت سایت
ببخشید یادم رفته بود که بگم بسیار بسیار ترسو شدم یعنی از افراد می ترسم .
سلام
همسر من 28 ساله است او تا به حال در مدت 4 سال گذشته 2 دوره مانیا را پشت سر گذاشته و الان در حال گذران دوره سوم بصورت خفیف است سوال من اینست که ایا ما بچه دار شویم یا خیر ( ما الان بچه نداریم و 6سال است که ازدواج کرده ایم ) سوال بعدی اینکه ایا اصلا از او جدا شوم او همسر خوبی است ولی این مشکل او مرا عذاب می دهد
داروهای مورد مصرف او : کاربامازپین – ریسپریدون – لیتیوم کربنات
سلام ممنون از مطالب جالبتون ….21سالمه وقتی دبیرستانی بودم احساس خودبرتربینی داشتم ….و فک میکنم با توجه به علایمم بیش فعال بودم تا الان مه خیلی وقته احساس افسردگی میکنم اما چیزی که نگرانم کرده این ۳ سال اخیر تغییر مداوم حسو حالمه تا جایی که اطرافیانم هم متوجه شدن و تا الان داره بدتر میشه و روال زندیگمو بهم زده دیگه نمی تونم حتی خودمم به خودم اعتماد کنم درباره دو قطبی مطالعه کردم ولی من تو چن ماهه اخیر چن بار یهو حسو حالم عوض شده حتی روزانه هم شدیدا عوض میشه علاوه بر اینا هر تقریبا یک یا دو ماه به پوچی محض میرسم همراه با انرزژی شدید و هیچ حسی به هیچی ندارم حتی به عشقم دوس دارم اون لحظه یجوری انرزژیمو تخلیه کنم در عین حال از هیچ کاری خوشم نمیاد مخصوصا کارای تکراری خودم به این حالتم میگم جنون . …خلاصه از زندگیو درس افتادم از اونجایی که دانشجویی پزشکی هستم میترسم برم روانپزشک یه اختلال جدی تشخیص بده و این تو پرونده پزشکیم پثبت شه و بعدا واسم دردسر درست کنه ممنون میشم اگه راهنماییم کنید واقعا نیاز دارم
نوشته اید در دوره های که انرژی شدید دارید، هیچ حسی ندارید. در این دوره ها چه کارهای می کنید؟
با سلام
بنده خواهرم که 26 سالشه به این بیماری دچار شده. حدود 9 ماه پیش متوجه شدیم. خیلی آروم هست و علافه زیادی به قران خواندن پیدا کرده. نصف زمان بیداری را در حال قران خواندن و تفسیر اون هست. دکتر بهش داروهای بی پیریدین، تیوتیکسن، لیتیوم کربنات و دپاکین را تجویز کرده. دانشجوی فوق لیسانس هست. از قبل از عید شروع کرد به گفتن اینکه عده ای افراد نامعلوم اون رو تعقیب می کنند. الان از اردیبهشت ماه سر کلاس و امتحاناتش نرفت. اصلا از خونه بیرون نرفته و میترسه افراد نامعلومی بهش آسیب برسونن. حتی حاضر نمیشه دکتر بره. ما خودمون میریم دکتر و ازش مشاوره میگیریم. الان که ماه رمضون هست داره روزه میگیره و مصرف داروهاش منظم نیست. مدت 1 ماه هست که دیگه قران خوندن رو کنار گداشته و الان به مساله حجاب حساس شده. مجبور کرده که پرده ها همیشه کشیده باشد. خونوادم خیلی نگرانشن. دختر بسیار باهوشی بوذ و هستش و نمیدونیم چیکار کنیم. روانپزشکش میگه فقط باید دارو بخوره و نیاز نیست پیش روانشناس بریم. الان چند تا سول داشتم لطفا راهنماییم کنین
1- آیا در مورد نوع بیماری که داره بهش توضیح بدیم یا نه؟ یعنی بدونه که بیماره یا نه؟ توجه داشته باشین اون که بیرون نمیره . عمل روانشناسی رو خودمون باید با مطالعه و تحقیق در مورد این افراد انجام دهیم.
2- چرا بیماری ایشان فقط به مسایل دینی مربوط میشه. اولش زیاد قران میخوند الان هم که مساله حجابه. ما باید نظرات اون رو نفی کنیم و یا بی چون و چرا انجام بدیم. یا اینکه با دلیل و منطق سعی کنیم روشنش کنیم. اصلا فایده ای دارد؟
یکبار دیگه میگم که بسیار آرومه، نه پرخاشگری میکنه، نه دروغ میگه. هیچکدوم نیست. با مامانم هم در خونه کمک میکنه در کارها. لطفا مرا راهنمایی فرمایید
سلام بر شما. در مورد این اختلال هر چه بیشتر بدانید، بهتر. نخیر، با او بحث و استدلال نکنید چون آن چه می گوید سخت به آن باور دارد و این هم معمولا ناشی از اختلال است و نیازی نیست مورد بحث و مناقشه بشوید چون اکثر اوقات نتیجه ی بر عکس می دهد. وسواس به مسایل مذهبی یا فرهنگی ناشی از تاثیر محیط بر ناخودآگاه است. از این نظر نگرانی خاصی نداشته باشید. دارو باید منظم استفاده شود و همین که تا حدودی بهبودی حاصل شد، در صورتی که امکان داشت، روان درمانی نیز علاوه گردد. فعلا به نظر می رسد خواهر تان در شرایطی نیست که بتوان روان درمانیِ موفقی با او داشت.
۱۷ سالهام.من به روانپزشک مراجعه کردم. من دقیقاً تشخیص ایشون رو نمیدونم چون برای تشخیص مبهم حرف میزنن انگار که نمیخوان من بدونم. فقط حدس میزنم که چی فکر میکنن بابت تجویز قرصهای لاموتریژین و سرترالین. تنها چیزی رو که تقریباً مستقیم گفتن، وسواس خفیف بود اما مشکوکم به تشخیص ایشون، چون حتی خودم هم خودم رو نمیفهمم. همهش بین نسبتها گیر میکنم توی فکر کردن و حتی وقتی میخوام خودمو برای روانپزشکم توضیح بدم، توی همون جلسه حتی یا حداقل روزهای بعد منکر حرف خودم میشم. در کنار این، علاوه بر احساس بیثباتی غم و شادی، نشانههای اختلالات مختلف رو در شخصیتم به صورت پراکنده و حتی در روزهای پراکنده میبینم. تقریباً هر روز به یه آیندهٔ جدید فکر میکنم و تصمیم به خودکشی و فرار و به شکل مثبتش، موفقیت درسی و چیزهای دیگه میگیرم اما بهشون عمل نمیکنم و اینو خودم هم میدونم که قرار نیست عمل کنم اما در لحظه برام خیلی جدیه مثل یه مسئلهٔ نظری صرف و مهمتر اینکه اصلاً روز بعد اون آدمه نیستم که بخوام حرفهای روز قبلمو قبول کنم. در حال نوشتن همین متن هم مثل اکثر گفتگوهام لغات رو عوض میکنم، حتی شاید نقطهٔ مقابل چیزی که خواستم بگم یا تایپ کنم رو نوشتم و احساس میکنم نمیتونم تصمیم بگیرم، انتخاب کنم، فکر کنم و چیزهایی شبیه این. روانپزشکم در مورد خطاهای شناختی گفت، دربارهشون مطالعه کردم و فکر میکنم هیچکدام رو ندارم چون بر اساس تستهای متعدد MBTI، همیشه INTP Logic میشم و اکثر خطاهای شناختی رو راحت تشخیص میدم. در مورد اضطراب اجتماعیمون کتاب معرفی کردن و نقل به مضمون میکنم ازشون که گفتن یه سری فکرای نیمهخودآگاه داریم که باعث احساسات و درنتیجه رفتارهایی میشن که ممکنه اختلال محسوب بشن و با این کتاب میتونی اونها رو گیر بندازی و همچین چیزی. در مورد خوشحالیهای دیوانهوار هر از گاهیم گفتم و اینکه در ماه ممکنه یه چهار بار یهویی یه چیزی که آنچنان هم خوشحالکننده نیست منو به دیوانگی میکشونه و نسبت به آدما، طبیعت، مفاهیم، رنگها و کلا جهانشمول اونجا احساس بسیار نزدیکی میکنم با کیهان به شکل شبهعرفانی و با وجود اینکه من آدم درونگرایی هستم و اضطراب اجتماعی به یه فرمی تجربه میکنم اما اونجا کاملا بیقید میشم و لذت میبرم. یه چیزی شبیه اختلال کندن مو دارم با تفاوت اینکه من یه قسمتی موی سرم رو به شکلی وسواسی، خارش میدادم حس میکردم موهای اون قسمت یه جنس متفاوت داره از جاهای دیگه و همهش تارهای موی اون قسمت رو از هم جدا میکردم تا اینکه نه به دلیل این وسواس اما کچل کردم و دیگه خیلی خیلی کم برام اتفاق میافته. روانپزشکم تو توضیح داروها گفت یکیشون بهت انرژی میده تا بتونی به درسات برسی چون شکایت کردم برای بیحوصلگی درسی شدید که نمیخوامش و داروی دیگهای که گفتن این بالانس ایجاد میکنه و باز نمیذاره که خیلی پرانرژی بشی. تو اون جلسه در مورد یه نمودار خلقی هم با هم صحبت کردیم که حالت عادیش سینوسی اما تو یه عرض محدود بود و مال من یه خط صاف افسرده با جهشهای هر از گاهیای که من بهشون میگم دیوانگی. تو یه بازهٔ دو ساله از اطرافیان همچین چیزهایی رو شنیدم از اشخاص متفاوت که مثلاً من فوقالعاده بیاحساس و سردم با وجود اینکه خودم خودم رو هایپر میدونم در خودارضایی. قبل از همهٔ این جلسات روانپزشکی یک دوستم که اختلال عدم تمرکز و بیشفعالی داشت و بابت همین در مورد اختلالات زیاد میدونست و با هم رابطهٔ عاطفی داشتیم، بهم گفت شاید بایپولار باشی و البته بابت همین عدم ثبات خلقی من هم رابطهمون خراب شد و اینکه یک روز شبیه درد و دل به من گفت هربار که قصد داشتم بهت پیام بدم خدا خدا میکردم که مودت عوض نشده باشه و اینها. نمیدونم. همین الآن هم احساس میکنم خیلی بخش بایپولاریته رو پررنگ کردم و دارم اشتباه فکر میکنم. حرف زیاده، وقت بخیر.