وضعیت بحرانی، روان بحرانی

داکتر اسماعیل درمان

ماستر روانشناسی بالینی و مشاوره

دیدگاهی که مدت‌هاست به ذهنم خطور می‌کند و می‌خواهم در وقت مناسب به‌تفصیل به آن بپردازم، تجربۀ زندگی در بحران و روایت این تجربه است. این‌که درین‌باره تا حال تحقیق شده یا نه، جواب مثبت است؛ ولی این‌که در کشور ما بدین موضوع با دقت پرداخته شده یا خیر، پاسخ متأسفانه منفی است.

به‌همین دلیل، یکی از کمبودهای دیگر در لست طولانی نداشته‌ها یا کم‌داشته‌های ما در افغانستان، فقدان تحلیل و کاوشِ گسترده و عمیق تجربۀ زندگی روزمره در شرایط جنگی و بحرانی است. به‌عبارت دیگر، روانشناسی تراما (آسیب‌دیدگی روانی) و جنگ در کشور، با وجود ده‌ها سال جنگ، بی‌خانمانی، بی‌جاشدگی، تلفات انسانی و مالی، و ده‌ها مشکل دیگر مرتبط به درگیری‌های مسلحانه، نه‌تنها رشد نکرده، بلکه به‌صورت وقیحانه‌ای نادیده گرفته شده است!

حجم تحقیقات درین حوزه ناچیز است. یکی از دلایل این است که مطالعات حقوق‌بشری انجام شده تا به امروز بسیار سیاست‌زده اند و کندوکاوهای روانشناختی آنها محدود و معدود اند. به‌همین دلیل کارآیی چندانی نداشته اند. آنچه شاهدیم این است که به‌ترتیب اطفال، زنان، پیرزنان و پیرمردان، و جوانان ما به‌شدت رنج می‌کشند، هر روز و هر ساعت، هر دقیقه و هر ثانیه.

پُرسش این است که تجربۀ زندگی در شرایط بُحرانی چگونه است و چه‌قدر به آن توجه شده است؟

به‌راستی، تجربۀ زندگی در شرایط بحرانی چگونه است؟

درین اواخر که با دوستانم در کابل و شهرهای دیگر صحبت می‌کنم، آنچه توجه‌ام را بیشتر جلب می‌کند رشد فزایندۀ سرخوردگی (frustration)، ناامیدی (hopelessness)، نارضایتی (dissatisfaction)، و ناچاری (helplessness) است. باید تاکید کنم که اینها لزوما افرادی نیستند که سخت‌ترین شرایط را تحمل کرده باشند، بلکه از جمله اشخاصی اند با زندگی نسبتا عادی و تحصیلات متوسط و عالی، پرکار، پرانرژی، و دارای حس مسوولیت برای آوردن تغییر و سهم داشتن در یک چرخه‌ی مثبت برای روزهای به‌تر، روشن‌تر، و آرام‌تر.

پس مشکل عمده چیست؟ ریشه‌ی این سرخوردگی در کجاست؟

من چند فرضیه را درین‌جا مطرح می‌کنم.

یکم: وضعیت بحرانی، بنابر خصوصیت آن که همراه است با نامعلوم بودن آینده و معلق بودن آن، احساس بی‌ثباتی را در اشخاص به وجود می‌آورد. این بی‌ثباتی نه‌تنها جسمی/فزیکی (به دلیل بی‌جاشدن، مورد حمله و شکنجه قرارگرفتن) بوده، بلکه روانی نیز خواهد بود و می‌تواند با تجربۀ خفیف و گذرای ناامیدی، پرخاشگری، استرس و اضطراب همراه باشد.

ولی اگر بحران طولانی‌تر شد و بی‌ثباتی شرایط ادامه یافت، این بی‌ثباتی طولانی (که من نام این حالت را گذاشته ام “بی‌ثباتی مداوم”) به بی‌ثباتی روانی طولانی‌تر می‌انجامد و نتیجۀ آن مشکلات مزمن و به‌عبارتی اختلالات شدیدتر از قبیل افسردگی (depression)، اضطراب (anxiety)، جنون (psychosis)، مشکلات تطابقی (adjustment disorders)، اختلالات شخصیتی (personality disorders)، و استرس مزمن خواهد بود.

در وضعیت بحران، شخص به آینده نامطمئن می‌شود. احساس می‌کند آبادی اش استوار بر آب خواهد بود. خانه‌ای که می‌خواهد بسازد تهداب آن بر روی آب و خشت آن خام است که بعد از مدتی کوتاه به گل خواهد نشست. سرمایه‌گذاری برای فامیل، تحصیل، معاملۀ شخصی و غیره بی‌هوده خواهد بود، چون هر آن امکان تباه شدن آن‌ها می‌رود.

این عدم اعتماد و بی‌اطمینان بودن نسبت به شرایط به‌تدریج شخص را تحریک‌پذیر (irritable)  و افسرده می‌سازد. این افسردگی معمولا توأم است با عصبانیت و خشم، پرخاشگری و جابجایی  یا خالی کردن خشم بر زیردستان (displacement).

مثال زندۀ پرخاشگری را می‌توانید روزانه چندین بار فقط با گذراندن مدت زمان کوتاه در یک موقعیت شهر شاهد باشید. شهروندان به راحتی عصبانی می‌شوند؛ با یکدیگر جر و بحث می‌کنند؛ حرف هم‌دیگر را نمی‌شنوند؛ بالای هم‌دیگر فریاد می‌کشند؛ به جان هم می‌پرند و توهین و دشنام و برخورد جسمی و…

“جابجایی” رفتار تعدادی از شهروندان نیز گسترده و واضح ست. کافی است رییس بر کارمند عصبانی شود. این کارمند خشم فروخورده را بر سر مامورین زیردست خالی می‌کند. مامورین نیز این عصبانیت و خشم و انزجار را منتقل می‌کنند به دکانداران، فروشندگان، و به‌خصوص نزدیک‌ترین اعضای فامیل چون فرزندان و زنان. خلاصه این زنجیره از قدرت‌مندترین شخص شروع گردیده و به کم‌زورترین‌ها منتقل می‌شود. درین میان پای‌مال‌ترین‌ها، کم‌زورترین‌ها خواهند بود.

– دوم: وضعیت بحرانی، خشونت (violence) را بعنوان یک روش کارآمد در حل مشکلات (conflict resolution & problem solving) به رسمیت می‌شناسد. این خشونت می‌تواند گسترده، آشکار، و بی‌نهایت بی‌رحم باشد، به‌مانند قتل عام، شکنجه کردن، زنده‌به‌گور کردن، آتش زدن و تخریب منابع، تجاوز به حریم شخصی و اجتماعی، و…. و یا اینکه این خشونت می‌تواند آرام و بی سر و صدا باشد، مانند خشونت رفتاری و عاطفی در فامیل و بالاخص بر علیه اطفال، زنان و کهنسالان، خشونت در محیط کار (خشونت مقام بلند‌رتبه بر پایین‌رتبه)، خشونت در مکاتب و مدارس (رفتار خشن معلمان و ملاها در برخورد با شاگردان)، و خشونت پنهان مانند تقسیم ناعادلانۀ منابع، محدود ساختن منابع مالی توسط نان‌آور خانه، چشم‌پوشی علمای دینی بر رفتار خشونت آمیز مردان و یا ترویج خشونت در لفافۀ دین و مذهب. معامله‌گری دینی نیز درین میان اتفاق می‌افتد و دکاندارن دین و مذهب از ادامۀ شرایط بحران بدِ شان نمی آید. اسلام سیاسی وقرائت خشونت‌پسندانه از متون دینی به‌عنوان یک روش دفاعی و پنهان کردن عجز و ناتوانی در مقابل ایده‌ها و مکتب‌های دیگر فکری استفاده می‌شود و ادامۀ بحران، دکان دین‌فروشان را پررونق نگه‌میدارد.

کودکان آسیب‌پذیرترین قشر در شرایط بحرانی اند، چون فیصدی بالایی از شخصیتِ‌شان در همین دوره شکل می‌گیرد.

سوم: وضعیت بحران، ناچاری/بی پناهی را فراگیر می‌سازد. ناچاری به این معنا که شخص بعد از چندین مرتبه آزمون، کوشش، و تلاش به نتیجه نرسد. تحقیق روی این مفهوم برای اولین بار روی حیوانات انجام شد. بطور مثال، حیوانات را داخل قفس می‌گذاشتند، یک گروه را شوک برقی می‌دادند و گروه دیگر را شوک نمی‌دادند. حیوانات در ابتدا برای فرار از شوک دست به تکاپو می‌زدند و تقلا می‌کردند تا از قفس بیرون شوند، ولی دروازۀ قفس قفل بود و آنها توانایی خلاصی از این وضعیت را نداشتند. بعد از چندین مرتبه شوک دادن، این حیوانات دست از تلاش برداشتند و حتا زمانی‌که دروازه قفس برای شان باز شد، آنها شوک برقی را تحمل کردند و هیچ تقلایی برای خلاصی از وضعیت از خود نشان ندادند.

بعد‌ها این تحقیق روی انسان‌ها بطور دیگری انجام شد و آن وارد کردن صدای بلند در گوشی‌های بود که اشتراک کنندگانِ در تحقیق باید می‌پوشیدند. شرط خلاصی از شرِ صدای بلند این بود که این اشتراک کنندگان دستان خود را بهم بزنند. آنهایی که بعد از کوبیدن دست‌ها هنوز صدای بلند را می‌شنیدند دست از تلاش برداشتند چون دیدند تلاش‌شان بی‌فایده است. حتا زمانی‌که این شرط برداشته شد، این گروه از اشتراک کنندگان هیچ کوششی برای رهایی از این وضعیت از خود نشان ندادند.

این آزمون، روایت سادۀ روزگار ماست. شهروندان افغان بارها و بارها با خشونت یا بدون خشونت دست به تلاش برای تغییر وضعیت زده اند ولی بنابر دلایل مختلف (فقدان رهبری بادرایت، فراعاطفی بودن، فقدان برنامه‌ریزی یا برنامه‌ریزی ضعیف، و…) این تلاش‌ها یا به نتیجه نرسیده، یا نتیجۀ دلخواه نداشته، یا این‌که عواقب بدتری را سبب گردیده است. همین آزمون و خطا آنها را بشدت ترسانیده و ناامید کرده است چرا که توأم بوده است با نادیده‌گرفته شدن، شنیده نشدن، عدم حساب‌دهی و پاسخ‌گویی از سوی مقامات مسوول، و…

 چهارم: وضعیت بحرانی نه تنها تطبیق قوانین را معطّل می‌کند، بلکه اصول اخلاقی را نیز سست و کم‌توان می‌سازد. چاپلوسی، فساد مالی و اداری، دورویی و ظاهرسازی، ظاهرنمایی، چرب‌زبانی، دروغ‌گویی، و…به آرامی نهادینه می‌شوند و بسیاری خود را در شرایطی می‌بینند که اگر رنگ نپذیرند، نجات نخواهند یافت. به‌عبارتی باید “هم‌رنگ جماعت گردند” تا بتوانند نفس بکشند. این روش، و در صورتی که مُهر ارزشی به آن بزنیم، این رذایل، در عصر ما، چهارچوکات اصلی سیستم‌ها را می‌سازند و مقاومت/مبارزه را بصورت فزاینده‌ای به چالش می‌کشند. چون نهادهای ریشه‌دار و بزرگ در مقابله با این دستگاه وجود ندارند، و تلاش‌های فردی برای مقابله با این دستگاه نیز راه به‌جایی نمی‌برند، ناچاری و ناامیدی در خانه‌های مردم لانه‌گزین می‌شود، زهرخند را بر لبان شان می‌نشاند، و بار دوش‌های خسته‌ی شان را سنگین‌تر و سهمگین‌تر می‌کند.

برای رفع این سرخوردگی و خستگی حتا ارایۀ بهترین خدماتِ صحی و صحت روانی کافی و صددرصد موثر نخواهند بود مگر این‌که سرچشمه‌ها هدف قرار گیرند. سرچشمه‌ها و منابع اصلی و بنیادین بُحران امنیتی و اقتصادی، ناکارآمدی برنامه‌های سیاسی، گسست فرهنگی-هویتی، و قرائتهای خشونت‌پسندانۀ دینی اند که به‌نوبۀ خود بی‌نظمی و بحران را در حوزه‌های دیگر به وجود آورده اند.

به‌تعبیر خلاصه‌تر، وضعیت بحرانی درین حوزه‌ها، روان بحرانی را به‌میان آورده است. یاد تان باشد که هیچ کشوری با روان بحرانی آباد نمی‌شود!

یادداشت: نشر مطالب روان آنلاین با ذکر منبع آزاد است!

درباره‌ی اسماعیل درمان

اسماعیل درمان، ماستر روانشناسی بالینی و مدیر وبسایت روان آنلاین است. شما می‌توانید از طریق صفحۀ «تماس با ما» یا صفحۀ فسبوک روان آنلاین به او و گروه کاری روان آنلاین پیام بفرستید. خوانندگانی که نمی‌خواهند نام شان ذکر شود این را در پیام خود مشخص کنند. گروه روان آنلاین به حفظ هویت خوانندگان احترام می‌گذارد.

۹ نظر

  1. احمدالله امرخیل

    فرضیه هایتان دور از حقیقت نیستند داکتر صاحب. خدا کند که وقت با شما یاری کند تا بتوانید در این موارد تحقیقاتی نموده و در نتیجه کمکی به این ملت بیچاره نمایید تا مگر عدهء از مردم را از این مشکلات به گفتار و مشورتهای خود رهایی دهید.

  2. فرضیه هایتان با شرایط فعلی کاملاً مطابقت دارد.

  3. محمد داود احمدد هرات افغانستان

    جناب محترم داکتر صاحب گل را احترامات تقدیم است .

    ضمن عرض تمنیات خدمت شما میخواهم به عرض برسانم که فعلا ودر شرایط کنونی تمام (اکثریت) مردم ما دوچار اختلا لات روحی وروانی گردیدند – چون قرار فرموده جناب عالی اومیدی به آینده وجود ندارد- تضمینی نیست که این مامور ویا کارمند میتواند حتی یک ماه خرج فامیل خودرا بعد از بیکار شدن تهیه تماید ویا یک شخص عاقل بالغ وفاکولته پاس که بیکار است وفامیلش به نان ضرورت دارند از کجا تهیه نماید .

    پس ناگزیر دوچار اخطلا لات روحی وروانی میگردد……….. چاره درچیست ودر کجاست چی باید کرد…………………

    کیها درین مورد ملامت اند وباید چی کنند که وضع بهتر گردد.

    تشکر وسپاس فراوان

    • تشکر از پیام شما، جناب محمد داود جان! همانطور که اشاره کرده اید مشکلات اقتصادی بار سنگینی بر دوش هموطنان ما می گذارند و زندگی شانرا پیچیده تر می کنند. البته این نوع فشارها در بروز یا شدت بخشیدن اختلالات روانی نقش مهمی دارند. من فکر می کنم که یکی از بزرگترین راه حلها، بهترساختن وضعیت امنیتی و ایجاد شغل برای شهروندان ماست تا زنان و مردان پا به پای هم کار کرده، در رشد فرهنگی، اقتصادی، و اجتماعی سهم گرفته، و بتوانند نسل بهتری را تربیت و پرورش دهند. بیشترین نیاز امروزی مان وحدت، همبستگی، و کاهش شک و گمان و بدبینی و کینه جویی و کینه توزی است تا جامعه پس از جنگ افغانستان به تدریج قادر به ایجاد سیستم های کارآمد و هدفمند در تمام عرصه ها، بالاخص در حوزه صحت، گردد.
      درمان

  4. داکترغلام حضرت امینی

    اولترازهمه سلام داکترصاحب اسماعیل جان خداکنه خوش بگذره!
    به جا ارزیابی داشتی /توفیق مزیدراازاوبرایت میطلبم

  5. تشکر از پیام شما، داکتر صاحب

  6. درود بر داکتر صاحب ارجمند

    بگذارید پیش از اینکه روی نوشته ی زیبای ( وضعیتِ بُحرانی، روانِ بُحرانی ) بیایم، از داکتر صاحب درمان بخاطر نوشته های مفید ودر حد خود بی سابقه برای خواننده های افغانستانی سپاسگزاری کنم.
    همچنانیکه در این نوشته اشاره شده است، وضعیت روحی مردم مخصوصا جوانان افغانستانی خیلی بد است و دلایل خیلی واضح و روشن در این نوشته نیز برشمرده شده است.
    در نتیجه این هم سرخوده گی ها و بحران های ذهنی که در درون جوانان افغانستانی وجود دارد باید در پی راهی برای بهبود این وضعیت، خلق متکای ذهنی و تزریق آرزو برای آنان بود.
    من از مسوولین روان آنلاین خواهش مندم تا پیرامون موضوعات که سبب دلبسته گی به زنده گی و تزریق آرزو میگردد نیز بپردازند.

    با مهربانی

    • سرکار خانم رجبی: تشکر از پیام پُرمِهر شما. حرف تان بجاست. ظاهرا حجم مشکلات و رفتارهای نابهنجار به حدیست که ما را خواسته یا ناخواسته بیشتر متمرکز بر آن حوزه ساخته است. البته مطالبی نیز در حوزۀ روانشناسی مثبت و روابط اجتماعی مثبت در شادی و سلامتی و شادکامی نشر شده اند، لیکن تلاش خواهیم کرد درین باره بیشتر بنویسیم و نشر کنیم.

      درمان

  7. سلام دوست عزیز!

    نوشته خیلی خوبی بود. آگاهی عامه روی مسایل روانشناسی و بحران‌های روانی در افغانستان خیلی ضرورت است. راستش گاهی از مقاومت افغان‌ها در مقابل بحران‌های روانی تعجب می‌کنم. فکر کنم زندگی اجتماعی، روابط نزدیک بین‌ فامیلی و مذهب یکی از دلایل این باشد که افغان‌ها در مقایسه با مردمان بعضی از کشور های دیگر در مقابل بحران‌های روانی مقاوم تر شده اند.

    تشکر از این نوشته‌های مفید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.