نوشته: اسماعیل درمان
ماستر روانشناسی بالینی و مشاوره
اگر تا حال به این فکر میکردید که «من با دیگران بسیار متفاوت هستم» و «رفتار دیگران بر من تاثیری ندارد» و «من مستقلانه میاندیشم و رفتار میکنم»، بهتر است یکبار دیگر با دقت به این ادّعاها بیاندیشید. همچنان اگر قساوت و سختدلی و خشونتورزی بعضیها شما را به شگفتی و حیرت واداشته، خوب است یک بار به مفهوم و تاثیر «همنوایی» توجه کنید.

ابتدا باید مشخص کنم که منظور من از همنوایی یا conformity چیست؟ همنوایی بصورت ساده یعنی هماهنگ کردن رفتارها و باورها با هنجارهای گروه، که میتواند بصورت مستقیم و آگاهانه از طریق گروه و جامعه اِعمال شود یا شخص بهشکل غیرمستقیم و ناخودآگاه از آنها متأثر گردد.
درجۀ همنوایی conformity از یک جامعه تا جامعۀ دیگر متفاوت است و آن بستگی به فردگرا بودن و جمعگرا بودن و سنتی یا مُدرن بودن جامعه دارد، لیکن آنچه مشترک است این است که مقداری از همنوایی و اثرات آن در هر جامعهی دیده میشود، حتا در میان افرادی که خود را بسیار مستقل و آزاداندیش میپندارند و فکر میکنند رفتار افراد دیگر بر آنها تاثیری ندارد.
بگذارید نمونهی بیاورم: در سال 1951 پژوهشی انجام شد که طی آن میزانِ تاثیرپذیریِ شخص از گروه مورد سنجش قرار گرفت. قرار بود اشتراککنندگان از میان سه خط، خطی را که کاملاً هماندازه با خطِ معیاری بود گزینش کنند. به استثنای یک نفر اشتراککننده، باقیمانده همه کسانی بودند که در این پژوهش نقش بازی میکردند و اشتراککنندۀ واقعی نبودند. برای آنها گفته شده بود که بصورت عمدی گزینۀ غلط را انتخاب کنند. نتیجۀ پژوهش جالب بود. اشتراک کنندۀ واقعی، با تاثیرپذیری از دیگران، در بیشتر موارد پاسخِ اشتباه را انتخاب میکرد. در 76 درصد موارد، اشتراککنندگان واقعی حداقل برای یک بار گزینۀ اشتباه را انتخاب کردند، با آنکه به نحوی میدانستند این گزینه درست نیست. یکی از دلایل عمده این بود که شخص تحت تاثیر دیگران رفتار خود را تغییر میداد چون نمیخواست دیگران فکر کنند او اشتباه کرده است. بعلاوه فکر میکرد اگر چندین نفر فکر کنند که یک موضوع درست است، لابُد آن موضوع درست است.
این رفتار رابطۀ مستقیم با بزرگی گروه دارد. به این معنا که هر چه گروه بزرگتر باشد، تاثیر آن بیشتر است و باور شخص به این که رفتارها و هنجارهای آن گروه درست اند، قویتر است. وقتی با یک رویکرد « روانشناسی تکاملی» و «روانشناسی اجتماعی» به موضوع بنگریم، میبینیم به عنوان موجودات اجتماعی، ما در تلاش برای جلب توجه و حمایت دیگرانیم تا بقای خود را تضمین کنیم. برای این کار نیاز است تا هنجارهای گروه مورد پذیرش قرار گیرند تا در آن گروه جا داشته و مورد اعتماد و اطمینان باشیم.
آیا شما تجربۀ مشابه نداشته اید و تا حال نشده بنابر تاثیر گروه یا جامعهای که در آن قرار دارید، به شکل مستقیم یا غیرمستقیم با چیزی هماهنگ و همراه شده اید که اگر تاثیر آن گروه نمیبود و تنها میبودید، یا فقط با جمع کوچکی میبودید که به مثل شما میاندیشیدند، این کار را نمیکردید؟ یا برای جلب توجه و کسب پذیرش و اطمینان گروه بطور آگاهانه یا ناآگاهانه از گروه تاثیر پذیرفته باشید و رفتار خود را با آن هماهنگ کرده باشید؟ یا به همان تعبیر پیشین، «گر نخواهی رسوا شوی، همرنگ جماعت» شده باشید؟

بعدها یکی از روانشناسان دانشگاه هاروارد در آمریکا همنوایی را به سه دسته بخشبندی کرد:
– اجابت compliance: که معمولاً در محضر عام اتفاق میافتد و در مواردی ممکن است شخص باور شخصی خود را نیز حفظ کند، ولی به دلیل نگرانی و ترس از طرد شدن با گروه موافقت میکند.
– همذاتپنداری identification : که در آن شخص با فرد یا گروهی که آن را محترم و بزرگ و بااهمیت میشمارد همذاتپنداری میکند. این نوع همنوایی از «اجابت» قویتر است.
– درونیکردن internalization : این یعنی پذیرش باورها و رفتارها چه زمانی که شخص در بین گروه است و چه بدون آنهاست. این عمیقترین نوع همنوایی است و فرد را برای مدت دوامداری تحت تاثیر قرار میدهد.
آنچه میخواهم بگویم این است که انسانها به درجات کم، متوسط، یا زیاد از هنجارهای گروهی که در آن قرار دارند متأثر میگردند و با آنها کنار میآیند، یا برعکس در مقابله با بعضی از این هنجارها بر میخیزند. مسئله این است که این هنجارها تاثیرگذار اند.
اگر فرد در گروهی قرار گیرد که در آن نظم و حسابدهی و حمایتگری از هنجارهای قوی اند، به مرور از آن گروه تاثیر پذیرفته و این رفتار را نمایش میدهد. حالا شاید این تاثیرپذیری بنابر ویژگیهای شخصیتی هر فرد، متفاوت باشد، ولی نتیجۀ تاثیر بشکل مستقیم یا غیرمستقیم دیده میشود. به همین گونه است فردی که در یک گروه خشن و قسیالقلب و خونریز قرار میگیرد، ایدههای افراد این گروه را اجابت میکند، با آنها همذاتپنداری میکند و به مرور زمان باورهای شان را درونی میسازد. اینجاست که اگر جنایتی نیز اتفاق بیافتد شخصی که در ابتدا از مشاهدۀ این رفتار به مقدار کم یا زاد مُعذب و حساس بود، حالا با بیاعتنایی بیشتری به آن مینگرد، یا آن را تشویق میکند، یا خودش عامل و درگیر آن میشود.
یادآوری میکنم که این توضیح به معنای توجیه رفتار جنایتکارانه نیست، بلکه شرح روانشناسیک تاثیرپذیری و همنوایی است. پُرواضح است که باید حد و مرز مشخص باشند و اگر کسی وارد دایرهی آسیبرسانی به دیگران شد، باید جلوش گرفته شود.
یادداشت: آزمایش خطوط به نام Asch Experiment معروف است.
نشر مطالب روان آنلاین با ذکرنام منبع و نویسنده یا کسب اجازۀ رسمی از مدیریت وبسایت آزاد است.
عالی بود داکتر صاحب . برنامه جالبی در مورد conformity از نشنل جیوگرافی را چند مدت پیش دیدم که یک تعداد آزمایش های مشابه را بروی گروه از مردم که شاهد بعضی رویداد ها بودند اجرا کرده بود. البته با تفاوت اینکه تعداد افرادیکه نقش بازی میکردند کمتر از افراد تحت آزمایش بود آما بازهم نتیجه آزمایش حیرت انگیز بود. پرسشیکه همان زمان هم برایم ایجاد شده بود و خوشبختانه میتوانم از شما بپرسم اینست که درصورتیکه فردی بعد از تماشای چنین برنامه یا مطالعه این نوشته دقت بیشتر کند تا نظریاتش کمتر متاثر از آنچه اطرافیانش می اندیشند باشد ، بازهم دچار هم نوایی شده و بدون اینکه متوجه شده باشد با این نوشته و یا آن برنامه هم نوایی کرده است. با وجودیکه میدانم که این تاثیر پذیری را صد درصد مضر یا صد در صد مفید حکم کرده نمیتوانیم و برای اینکه نظریات ما ویژه گی مربوط به خودمان بودن را پیدا کند نیاز به تجربه و عادت کردن به اندیشیدن و تفکر داریم ، اگر ممکن است شما پیشنهادی برای تربیه اطفال بطوری که کمک کند هم نوایی را با آنچه خودش می اندیشد را اشتباه نکنند و چطورعادت به تفکر پیدا کنند، بدهید. ممنون
تشکر از طرح پرسش. نخست باید بگویم همانطور که اشاره شده «همنوایی» و «پیروی» یک رفتار جهانی است، لیکن در جوامع سنتی نظر به ساختاری که دارند تاکید روی همنوایی بیشتر است. در بخش پرسش شما باید بگویم یکی از راه های موثر ، تلاش برای سرکوب نکردن احساسات کودکان و خودداری از تزریق حس شرم و گناه در آن هاست. کودکی که زیر فشار شرم نباشد، یا به زودی فرصت برای ابراز فکر و احساسش در نطفه خاموش نشود، و یا این فکر در ذهنش زیاد تزریق نگردد که برای هر کاری آبرو و حیثیت همه به خطر می افتد، از اعتماد به نفس بیشتری برخوردار است و در طرح اندیشه ها و احساسات خود راحتی و جرأت بیشتری دارد. من درین زمینه نوشته ای دارم تحت عنوان «سرکوب احساسات روش درست تربیت کودک نیست» که در همین وبسایت نشر شده. همچنان می توانید به مصاحبۀ یکی از روانشناسان در همین رابطه تحت نام «روانشناسی تحقیر» در وبسایت مراجعه کنید.
درمان
نوشته بسیار جالب وارزشمندِ است. فکر میکنم ریشه بیشتر هنجار ها ونا هنجاری های اجتماعی واشاعه آنها دربین جوامع برمیگردد به همین موضوع. موضوعات مثل فخر به نژاد؛ رنگ پوست؛ زبان وغیره. درکشور ما چیزی که درین اواخر من متوجه شدم نقش این هم نوای در گسترش فساد اداری ومالی است. چه بسا کسانی که قلباً با آن مخالف بودند تحت تاثیر گروه بزرگی از آلودگان به این پدیده دچار نوعی هم گرای وهم نوایی با آنها شدند.
تشکر داکتر صاحب! معلومات و موضوعات که شما ارائه میدارید؛ واقعا همه مفید و سودمند اند، خصوصا برای جوامع سنتی همچو کشور مان!
موفق باشید!
بله، من هم همین طور و کمی متفاوت فکر میکنم. به نظر من یک فرد هم میتواند بالای یک گروه تأثیر بگذارد، به شرطی که ابتدا اعتماد آنها جلب کند.