محمد محق
پژوهشگر امور دینی
روانشناسی با این سبک و سیاق، دانشی است که در حوزۀ تمدنی ما از پیشینۀ بلندی برخوردار نیست. در گذشته، به ویژه در دوران شکوفایی تمدن اسلامی، شماری از چهرههای صاحبنظر در زمینۀ عرفان و تصوف کوشیدند از منظر علمالنفس اسلامی به این موضوع نزدیک شوند و تأملاتی داشتند که در جای خود ارزشمند است، اما همۀ آنها به شکلگیری دانشی بنام روانشناسی یا روانشناسی اسلامی منتهی نگردید، دانشی که متود خاص خود را داشته باشد و بتوان از آن برای مطالعات روانشناختی و گشودن گره از کار مردمان کمک گرفت. هرچند، آن مطالعات یا تأملات نیز اسلامیِ خالص نبود و از فراوردههای فرهنگی دیگر مانند یونان و هند و فارس باستان نیز وام گرفته بود.

به هر روی، روانشناسی نیز مانند جامعهشناسی و علوم سیاسی و برخی دانشهای دیگر، مولود این روزگار است و بر زمینۀ فرهنگی دیگری روییده است، اما در مرز آن فرهنگ نمانده و بسان بسیاری دیگر از دانشهای معتبر معاصر به دانشی جهانشمول تبدیل شده است که امروزه در هر مرز و بومی میتوان سراغش را گرفت، مشروط به اینکه فضای علمی آن جامعه از نوعی پویایی برخوردار باشد.
در دانشگاههای پیشرفته، در کنار دانشهای اصلی، یکسری موضوعات میانرشتهای نیز شکل گرفته است که معمولاً موضوع خود را از یک دانش میگیرند و متود را از دانشی دیگر، مانند فلسفۀ زبان، که موضوعش مطالعات زبانشناختی است و روش آن فلسفی. همچنین است روانشناسیِ اجتماعی که موضوعش جامعهشناسانه است و متود آن روانشناسانه. روانشناسی دین یکی از این رشتهها است که از منظر دانش روانشناسی به پدیدۀ دین و دینداری مینگرد و پرسشهایی را پی میگیرد که صبغۀ روانشناسانه دارند.
با آنکه در کشورهای اسلامی دین عنصر عمدهی در زندگی فردی و اجتماعی مردم است، هنوز نشانهی از توجه و اعتنا به بسیاری از دانشهای مدرن و از جمله روانشناسی دین دیده نمیشود، و بدینگونه است که یک ضلع عمده در مطالعات مربوط به دین و دینپژوهی مفقود است و در بر روی پرسشهای مهمی در این زمینه همچنان بسته مانده است.
پرسشهای متعددی وجود دارند که میتوان از منظر روانشناسی به آنها پرداخت، مثلاً: آیا دینداری متکی به علت است یا به دلیل؟ و آیا این حکم بر همۀ دینداران صادق است یا بر پارهای از آنان؟ آیا همۀ دینداران از یک سنخ روانی اند یا به سنخهای متعدد تعلق دارند؟ آیا سنخ روانی افراد بر نوعیت دینداری شان هم تاثیر میگذارد یا خیر؟ آیا عوامل روانی تاثیر قویتر در این زمینه را به عهده دارند یا عوامل فرهنگی و اجتماعی؟ آیا تحولات اجتماعی میتوانند زمینههای روانی افراد را تغییر دهند، و اگر پاسخ آن مثبت است آیا این امر بر نحوۀ تدین شان نیز تاثیر خواهد گذاشت؟ آیا در پیش گرفتن اصلاحات سیاسی و اجتماعی و از جمله اصلاحات دینی میتواند فعل و انفعالات روانی را در پی داشته باشد؟ و آیا این کنشها و واکنشها میتواند به روند اصلاحات تاثیر مثبت بگذارد یا منفی؟ آیا کسانی که قصد آوردن اصلاح و تحول را دارند باید به جوانب روانی کار شان نیز فکر کنند؟
پرسشهایی از این دست و بسیاری پرسشهای دیگر وجود دارند که همه به نحوی با دانش روانشناسی در ارتباط هستند، و کاویدن آنها به شکل روشمند، میتواند کمک شایانی به فهم شرایط سرزمینهای ما و نیز حل برخی از مشکلات آنها بنماید.
اگر مطالعات و مباحث روانشناختی در جوامع ما شروع به بسط و گسترش نماید میتوان به گشودن گرههایی نزدیک شد که در شرایط کنونی از اهمیت بالایی برخوردار است، مانند پدیدۀ انتحار، گرایش به جریانهای مذهبی قشری و سطحینگر، بالا گرفتن شعلۀ تعصبات مذهبی و فرقهای، پخش نفرت و سیاهاندیشی، گرایش بیسابقۀ جوانان به فاشیسمی که خود را در لباس مذهب پنهان کرده است و…
همچنان میتوان دریافت که چرا معضل تفرقه و اختلاف بخصوص در کشور ما این چنین ستبر شده است که حتی تحصیلکردگان و اقشاری که در شمار نخبگان جامعه هستند نیز نمیتوانند راهی به توافق و یکدلی، دست کم در مورد مقولههای کلان ملی و تمدنی، پیدا کنند.
میتوان به کمک روانشناسی آیینهای به دست بسیاری از متدینان داد که بهتر به ماهیت دینداری شان وقوف یابند و ببینند که آیا آنچه را آنان تدین پنداشته اند در واقع تدینی است که به تعالی معنوی و پالایش روحی شان کمک رساند یا اینکه در پس این کنشها و واکنشها که برخی آگاهانه و برخی دیگر ناآگاهانه سر میزنند و بر همۀ آنها جامۀ دیانت کشیده میشود، نارساییهای روانی و اختلالات شخصیتی لانه کرده است و صاحبش را بجای آنکه بالا ببرد به تنزل و سقوط بیشتر خواهد کشاند، و به گفتۀ مولانای بزرگ:
زانکه از قرآن بسی گمره شدند
زان رسن قومی درون چَه شدند
مر رسن را نیست جرمی ای عنود
چون ترا سودای سربالا نبود
اگرچه اختلالات روانی مخصوص پارهای از متدینان نیست، و پارهای از نامتدینان نیز به این نارساییها گرفتارند و مشکلات آنان نیز به نوبۀ خود جای نگرانی دارد و نیازمند چارهجویی است، اما مشکل متدینانِ روانپریش در این است که نارساییهای باطنی شان با چاشنی دیانت آمیخته میشود و خطرات فراوانی ببار میآورد. دگماتیسمی که ریشه در چنین روانپریشیهایی دارد با هیچ منطق و استدلالی ذوبشدنی نیست.
میتوان به کمک روانشناسی مدرن به مطالعۀ متون عرفانی کهن اسلامی پرداخت و از آن میان آموزههای سودمندی را برگرفت و به صورتی که برای امروزیان کارآمد باشد از نو صورتبندی کرد تا نیاز آنانی را که تشنۀ چشمهساران معنویت هستند برآورد و فضای آرامش و رضایت خاطر را بر زندگی مردم ما که در شرایطی بحرانی بسر میبرند، گستراند.
شاید تلفیقی ماهرانه و متخصصانه از روانشناسی مدرن و عرفان اسلامی بتواند به شکلگیری راه و رسم نوینی در مطالعات دینپژوهی بیانجامد که مایۀ بهداشت روانی جامعه گردد و روانِ جمعیِ مردم را پالودهتر سازد.
شکی نیست که هر تلاشی در راستای معالجۀ بیماریها و نارساییهای باطنی مردم، خدمت بزرگی به انسانیت است و با مقاصد اعلای دین نیز همخوانی دارد. طبیعی است که یک رشتۀ خاص و یک دانش مشخص نمیتواند پاسخگوی همۀ نیازهایی باشد که در این زمینه مطرح است، اما هر کدام به نوبۀ خود میتواند گوشهی از این نیاز را برطرف سازد، و به گمان نگارنده، روانشناسی اگر درست آموخته شود، و حتی اگر در کاریکولم/نصاب آموزشی مدارس دینی نیز افزوده گردد، زاویۀ جدیدی را در فهم قضایای مهم و واقعیتهای تکاندهندۀ جامعۀ ما خواهد گشود.
محمد محق دارندۀ مدرک ماستری در رشتۀ الهیات است و تا حال چندین کتاب در حوزۀ دینی ترجمه و تألیف کرده است. آخرین کتاب او بنام «چشمها را باید شُست» به تازهگی منتشر شده است. تا به حال چندین مقاله از این نویسنده در نشریات داخل و خارج افغانستان نیز به چاپ رسیده اند.
یادداشت: نوشتۀ بالا بیانکننده آرا و نظریات نویسنده است و لزوماً بیانگر دیدگاههای روان آنلاین نیست.
نشر مطالب روان آنلاین فقط با ذکر منبع و نویسنده یا اجازۀ رسمی از مدیریت وبسایت آزاد است!
سلام .به نظر من ریشه بسیاری از تحجرات و دگماتیسمهایی که گریبان جامعه رنج کشیده افغان را گرفته همان چیزیست که جناب محمد محق از آن به روانپریشی دینی یاد میکند . این روانپریشان بیمار چون دید جهانی ندارند . چون فرهنگها را نمی شناسند . چون خدا را منحصر در تراوشات مغزی و استدلالهای قرانی خود میشناسند. دست به اعمال غیر عقلانی انتحاری و کشتار مردان و زنان و کودکان بیگناه به اسم جهاد میپردازند.
Machine translation failed. retry
ممنون از جناب استاد محق!
نظری بسیار مفید. چنانچه شما در مورد استفاده از روانشناسی برای درک بهتر رفتار های دینی افراد می گویید، بنده هم در این فکرم که می شود با استفاده از احادیث و آیات مربوط رفتاری که باعث بهبود صحت روان شود را تشویق کرد. شاید در آینده بشود به نحوی کار گروهی ساخت و در هر دو زمینه کار کرد! منتهی در خصوص روانشناسی و روانپزشکی افغانستان هنوز گام های لرزان اولیه را بر می دارد و زمین هم لرزان است.
با احترام
Machine translation failed. retry