اسماعیل درمان
- به باور مازلو و تعداد قابل توجهی از روانشناسان، مشکل است بتوان بدون برآورده ساختن نیازهای مرحلهی اول، به مرحلهی دوم گام گذاشت.
تحولات اخیر در ارتباط با افغانستان و آیندهی این کشور بسیاری از شهروندان را نگران ساخته است. البته این نگرانی کاملاً بجاست. اطمینان از امنیت جانی یکی از بنیادیترین نیازهای انسان است که میشود بر آن به تدریج سنگِ بنای روشها و برنامههایی را گذاشت که در کنار احترام و رعایت امنیت جانی، حقوق شهروندی نیز به شکل بهتر و موثرتری رعایت شوند.
آبراهام مازلو روانشناس مشهوری بود که گرایش انسانگرا داشت و روانشناسی انسانگرا از او بسیار تأثیر پذیرفته است. یکی از کارهای مهمی که مازلو انجام داد و پس از او توسط پژوهشهای مختلف دیگر معمولاً تأیید شد، طرح هرم نیازهای انسانی بود که به نام «هرم نیازهای مازلو» شهرت یافت. در این طرح مازلو توضیح میدهد که نخستین و بنیادیترین نیازهای انسان، نیازهای جسمی چون خوراک، پوشاک و مسکن اند. در مرحلهی دوم و بالاتر، امنیت جانی، مالی، شغلی و خانوادگی قرار میگیرند. در مرحلهی سوم نیازهای اجتماعیِ چون داشتن روابط مثبت و موثر و صمیمی و در مرحلهی چهارم بهره بردن از ارزشهای چون احترام و اعتماد، و در نهایت رسیدن به خودشگوفایی.
به باور مازلو و تعداد قابل توجهی از روانشناسان، مشکل است بتوان بدون برآورده ساختن نیازهای مرحلهی اول، به مرحلهی دوم گام گذاشت. یعنی اگر غیرممکن نباشد، حداقل مشکل است تا بدون رسیدگی به نیازهای چون غذا خوردن و داشتن لباس مناسب برای هر فصل سال و داشتن مسکن مناسب یا نسبتاً مناسب، احساس آرامش و امنیت کرد و به دنبال شغل و رسیدگی به نیازهای دیگر خود و اعضای خانوادهی خود رفت. و به همین ترتیب است رفتن از مرحلهی دوم به سوم و از سوم به چهارم. به عبارت دیگر، اگر شهروندی دسترسی به خوراک و پوشاک و مسکن نداشته باشد، تجربه کردن یا حرف زدن از امنیت شغلی و خانوادگی تا حد زیادی بیمعنا میشود. و اگر به امنیت جانی و شغلی مناسبی دست پیدا نکند، توانایی زیادی در اختیار نخواهد داشت تا روابط صمیمی و خانوادگی پُرباری داشته و نیازهای اجتماعی خود را برآورده کند. و اگر این شهروند در برآورده کردن نیازهای اجتماعی خود به موانعی غیرقابلعبور برخورد کند، بسیار مشکل است تا به خودشگوفایی رسیده و شهروند مفیدی برای کشور و اجتماع خود باشد.
با توجه به این هرم، آنچه در کشور دیده میشود این است که در چند دههی پسین، بسیاری از شهروندان بین مرحله اول و دوم گیر مانده اند و تعدادی اندک به مرحلهی سوم یا چهارم پا گذاشته اند. یکی از علتهای عمده بسیار مشخص است. درگیریهای بزرگ و نابسامانیها و بیقانونیها و بیعدالتیهای پس از آن شرایطی را به وجود آورد که صدها هزار شهروند منابعی که نیازهای مراحل اول و دوم را برآورده میساخت، از دست دادند، بیخانمان شدند و عزیزان شان از دست شان رفتند. از سوی دیگر، کشور محل کشمکشهای گروههای بوده است که اکثراً هیچ احترامی به موجودیت و حتا انسان بودن شهروندان نداشته اند و این خود تکلیفِ فراهم کردن فضایی که بشود در آن زندگی کرد را از دوش شان برداشته است! گروههای تندرو و کسانی که شبیه به آنها میاندیشند، در همین بخشبندی قرار میگیرند.
این رویکرد نه تنها آنها را در دامِ دگرآزاری یا سادیسم سیستماتیک و گسترده میاندازد، بلکه از گام گذاشتن شهروندان به مراحل بالاتر زیستِ انسانی و اخلاقی جلوگیری میکند. زمانی که امنیت جانی و شغلی و خانوادگی نباشد، احساس مسوولیت در رعایت قوانین سست و ضعیف میشود، انجام دادن هر کار غیرانسانی توجیه میشود، آرامش رخت میبندد، گروههای قدرتمند بر دیگران ستم روا میدارند و بر شهروندان با خشونت رفتار میکنند، و شهروندان بزرگسالِ مرد بر زنان این خشونت را انتقال میدهند و زنان بر کودکان و زنان دیگر!
در موجودیت سایهی سرد و سنگین چنین رویکردی، انتظار ِ داشتنِ جامعهی پویا و آرامش روانی گسترده انتظاری بسیار دور از واقعیت خواهد بود، مگر این که ریشههای این چنین رویکردهای انسانستیزانه با وسایلی چون عزم و امید و برنامه، هدف قرار گیرند.
عکس برگرفته از سایت http://www.smartlifestyledesign.com
یادداشت: نشر مطالب روان آنلاین فقط با ذکر منبع یا اجازهی رسمی از مدیریت وبسایت مجاز است!