عوامل میان فردی پرخاشگری؛ خودپرستی و تاثیر آن

ترجمه: بصیر احمد صهیب، ماستر رشتۀ جامعهشناسی
ویرایش: اسماعیل درمان
دو تن از روانشناسان اجتماعی نظریۀ گسترده پرخاشگری را که استدلال میکند پرخاشگری باید به عنوان شکلی از تاثیر اجتماعی فهمیده شود، مطرح کرده اند (تیدیسکی و فیلسون، 1994). آنها بجای یک پاسخ علمی و یا واکنش به سرخوردگی یا بروز احساسات درونی، پیشنهاد کردهاند که پرخاشگری عمدتاً شیوهایست که مردم میکوشند تا رفتار دیگران را تغییر دهند، به گونهایکه فرد پرخاشگر چیزی را که میخواهد بتواند بدست آورد. این نظریه، طبیعت اجتماعی پرخاشگری را نسبت به طبیعت ضد اجتماعی آن برجسته میسازد، زیرا این نظریه، پرخاشگری را به مثابه شیوهای که مردم به دیگران وابسته اند به تصویر میکشد. موجوداتی که از خود مراقبت نمیکنند تمایلی به بقا و بازتولید ندارند؛ بنابراین تکامل، بیشتر حیوانات را (از قبیل انسانها) خودخواه ساخته است (داوکینز، 1976،1989). انسانها میتوانند تا در برابر خودپرستی شان ایستادگی کنند، اما هستۀ خودخواهی هنوز وجود دارد.
زندگی اجتماعی ناگزیر درجهی از ستیزهجویی را بین موجودات خودخواه میپرورانَد، از قبیل اینکه وقتی دو شخص میخواهند تا غذای همانند و همدم همانندی داشته باشند، زمانیکه هر دو میخواهند تا مکان گرمتر یا خشکتری برای خواب داشته باشند، یا حتی زمانیکه میخواهند برنامههای مختلف تلویزیون را ببینند. پرخاشگری یکی از راههای است که حیوانات اجتماعی برای حل بعضی از این اختلافات مورد استفاده قرار میدهند.
هنگامی که انسانها به پرخاشگری متوسل میشوند، دقیقاً میخواهند چه بدست آورند؟ تیدیسکی و فیلسون (1994) عوامل متعددی را ذکر کرده اند. بیشترین چیزی که انسانها میخواهند، پاداش است (فکر کردن در مورد حفظ زندگی کسی که دوست دارند)، و بیشتر تمایل انسانها به استفاده از خشونت برای بدست آوردن همین امتیاز است. به احتمال زیاد انسانها زمانی متوسل به خشونت میشوند که باور پیدا میکنند که این کار به آنها موفقیت میآورد، بخصوص وقتی که متوجه شوند طرف مقابل بعید است تا به مخالفت برخاسته و تلافی کند. (اگر فرد مقابل بزرگتر یا قویتر باشد، به نظر نمیرسد که پرخاشگری شیوۀ نویدبخشی برای چیزی که فرد میخواهد بدست آورد، باشد). بعضی از انسانها خشونت جسمی را به عنوان عمل غیر اخلاقی تلقی میکنند و به آن تقریبا تحت هر شرایطی درگیر نیستند، در صورتیکه برخی دیگر به مراتب خویشتنداری کمتری دارند.
سرزنش کردن فرد برای اعمال نامناسب میتواند به پرخاشگری تلافیجویانه منجر شود. رایجترین چیزهای نامناسبی که مردم انجام میدهند شامل خیانت، بیتوجهی به احساسات دیگران، خصومت، شکستن وعدهها و توافقها، خودپرستی، خشونت در رفتار، تاخیر کردن های عمدی، و پخش شایعات بیاساس میباشد (میسیک بلوم، بالدیزر و ساموئلسون، 1985؛ مکولا، پتری و تانزر، 1989). انسانها بسیاری از ابزار را برای تلافی یا تنبیه کسی که آنها را متضرر میسازد، از لت و کوب شخص به شکل مستقیم گرفته تا پخش شایعات ناخوشایند و تا مرتکب شدن جرایم شخصی مانند دزدی یا تخریب استفاده میکنند. در واقع، در یک مطالعه در مورد آتشبازی در هوستون این نتیجه بدست آمد که از هر پنج آتشبازی سه تای آن به عنوان شیوۀ انتقامگیری برای برخی از بدرفتاریهای ناعادلانه انجام شدهاند (پیتیوی 1987). انسانها برای انتقام از رستورانتی که آنها را بیرون انداخته است، به خاطر بازگشت به یک معشوق و یا اقدام تلافیجویانه برای نارضایتیهای مشابه، کوشش میکنند آن محل را آتش بزنند.
خلاصه، پرخاشگری استراتیژیای ست که بیشتر حیوانات اجتماعی (از قبیل انسانها) برای کمک به آن چیزی که میخواهند به دست آورند مورد استفاد قرار میدهند. مثلاً اگر به جنبۀ اجتماعی سکس نگاه کنیم، تجاوز جنسی یکی از این نمونههاست. فرهنگ انسانی ممکن است قوانین و اصول اخلاقی را در تلاش برای حل اختلافات مردم به کار گیرد، ابزار صلحآمیز را مورد استفاده قرار دهد، و بیشتر مردم احتمالاً با این امر موافق اند که ابزار عدم خشونت بهتر است اما، بیشتر مردم هر روز در سراسر جهان برای بدست آوردن چیزی متوسل به خشونت میشوند.
خشونت: آسیب رساندن به کسانی که دوست شان داریم
خانواده و خویشاوندی
خشونت خانگی (که خشونت خانوادگی یا خشونت همسر یا همدم صمیمی نیز نامیده میشود) خشونتی است که در درون خانه بین کسانی که روابط نزدیک با همدیگر دارند، اتفاق میافتد. خشونت خانوادگی میتواند شامل ضرب و شتم زن توسط همسرش، آسیب رساندن مادر به فرزندش، مزاحمت جنسی والدین به کودک، ضرب و شتم برادران و خواهران یکدیگر را، جنگ دو همسر در برابر کودکان شان، و تاختن فرزندان بزرگسال بر پدر و مادر مسن شان باشد. در واقع، پرخاشگری در مقایسه با دیگر روابط در بین خواهر و برادر بالاتر است. (ویهی 1991). نشریۀ جراحی عمومی ایالات متحده در سال 1984 اعلام کرد که خشونت خانوادگی به عنوان خطر درجه یک در ایالات متحده امریکا میباشد. خشونت خانوادگی که علت اصلی صدمات به زنان در سنین 15-44 سالگی است، بیشتر شایع است تا فیب خوردن، تصادف با موتر و مرگ و میر ناشی از سرطان. مخصوصا زنانی که روابط غیر متعهد دارند بیشتر در معرض خطر هستند.
خطر خشونت خانگی در بین زنانی که از شوهران شان جدا شده اند، طلاق گرفته اند، با پدر و مادر شان زندگی میکنند، یا زنانی که هرگز ازدواج نکرده اند، سه برابر بیشتر از زنانی است که ازدواج کردهاند (زالار، هاریس، کی ریاکو، انگلین و مینو).
زنان تنها قربانیان خشونت نیستند. در واقع زنان به شرکای رابطۀ خود کمی بیشتر از مردان حمله میکنند، اگرچه آسیب زیادی نمیرسانند. (آرچر 2000، البته این آمار مربوط به افغانستان نمیشود!). شوهر در مقایسه با زنش معمولاً بلندتر، قویتر، و سنگینتر میباشد، بناءً اگر آنها درگیری جسمی داشته باشند، زن احتمالاً بیشتر آسیب خواهد دید یا کشته خواهد شد. همچنین در مورد قربانیان مرد گزارشهای کمتری وجود دارد. خشونت خانگی در روابط همجنسبازانه نیز اتفاق میافتد (میلر، گرین، کوسبی، وایت و لاکهارت، 2001؛ پیت 2000) و بنابراین زنان بیشتر از مردان مورد خشونت قرار میگیرند؛ البته اگر زنان از مردان خشنتر نباشند، حداقل قادر اند به اندازۀ مردان از خود رفتار خشن نشان دهند.
اعضای دیگر خانواده که از لحاظ جسمی ضعیفتر هستند، به ویژه اطفال و والدین مسن، قربانی خشونت خانگی میشوند، زیرا نمیتوانند از خود دفاع کنند. تحقیقات نشان میدهد که معمولاً زن و شوهری که دست به خشونت میزنند، والدین خشنی نیز خواهند شد. (راس 1996). والدینی که خود در کودکی مورد سوءاستفاده قرار گرفته اند احتمالاً بیشتر از دیگران اطفال خود را مورد سوءاستفاده قرار میدهند (سزار، 1988، کاپیل و هاینر، 1990). (البته نباید در این مورد زیاد مبالغه کرد، چون برخلاف باور رایج، آنچه تا کنون مشاهده شده این است که بیشتر قربانیانی که مورد سوء استفاده قرار میگیرند خود شان به سوءاستفادهکنندهگان تبدیل نمیشوند).
خشونت خانگی پدیدۀ تازه نیست و تاریخ طولانی دارد. فرهنگ به تدریج برای منع و مدیریت آن مداخله میکند. این امر جریان آرام و تدریجی مداخلۀ فرهنگ را بیشتر و بیشتر در حوزههای خصوصی قبلی برای کنترل پرخاشگری نشان میدهد. سنت پیورتن امریکایی خانوادۀ هستهیی core family را به عنوان پدیدۀ مقدس مورد توجه قرار میدهد و ادامه میدهد که هیچکس نباید به این که والدین چگونه با اطفال خود رفتار میکنند مداخله کند. لیکن فرهنگ امریکایی بطور فزایندهای این نظر را رد میکند و اصرار دارد که پدر و مادر باید از رفتار خشن و پرخاشگرانه خودداری کنند. طبق گزارش سازمان مصونیت اطفال در سال 2008، تنبیه بدنی کودکان در 24 کشور غیر قانونی است. ممکن است طبیعت بگوید که “بزن” اما بیشتر فرهنگها میگویند که زدن باید متوقف شود.
منبع:
Social Psychology and Human Nature, Roy F. Baumeister, Brad J. Bushman, 2010
عکس برگرفته از وبسایت http://palmettopublicrecord.org