نوشته: اسماعیل درمان
مدیر وبسایت روان آنلاین
احساسات و عواطف ما بخشی بزرگ و جدانشدنی از ساختار وجودی ما اند. شادی و سرور، غم، عشق، ترس، خشم، علاقه، تقصیر و گناه و غیره را هر یکی از ما تجربه کردهایم و برای ما بیگانه نیستند. به عنوان تجارب کاملا طبیعی، مهم است تا این عواطف را بشناسیم، مشخص کنیم، در بارهی آنها صحبت کنیم، و نوع بیان کردن درست و ابراز کردن منطقی و سالم آنها را بدانیم. اینکه از خود انتظار داشته باشیم که هرگز خشمگین نشویم یک انتظار غیرمنطقی است. خشم، بخشی از تجربهی زندگی بهعنوان یک انسان است. ولی مهم این است تا یاد بگیریم با این خشم چگونه برخوردی داشته باشیم. امکان ندارد گاهی احساس گناه و تقصیر نکنیم. اینکه از خود انتظار داشته باشیم هیچزمانی همچو حسی به ما دست ندهد یک انتظار غیرمنطقی و ناممکن است. پس باید بدانیم واکنش درست کدام است؛ و بههمین شکل عواطف و احساسات دیگر.

درین میان، نوع تربیت خانوادگی در اینکه ما عواطف و احساسات خود را چگونه ابراز و بیان میکنیم نقشی بزرگ دارد. نه تنها نوعیت بیان احساسات در والدین و اعضای بزرگتر فامیل در نوعیت بیان احساسات در کودکان نقش دارد، بلکه طرز برخورد آنها با کودکان و نوجوانان نیز درین میان سهم عمده دارد.
والدینی که بسیار جدی و سختگیر اند و احساسات خود را بیان نمیکنند یا بسیار بشکل محدود ابراز میکنند، به کودک خود بهطور مستقیم یا غیرمستقیم میآموزند که او نیز به همین شکل با احساسات و عواطف خود برخورد کند. برعکس، والدینی و اطرافیانی که در ابراز عواطف خود تندروی و غلو میکنند و در برابر هر رفتار و حادثهی دنیا برای شان از این رو به آن رو میشود نیز همین الگوی رفتاری را به فرزندان منتقل میکنند، یا حداقل بر رفتار آنها تاثیر میگذارند. البته هستند والدینی که الفبای تربیت را دقیقتر میدانند و حتیالامکان در تربیت موثر و هدفمند فرزندان خود سهمی شایسته دارند.
من درینجا چند نوع واکنش (عکسالعمل) را که در نوع تربیت بسیاری از والدین افغان به مشاهده میرسد یادآوری میکنم. این رفتار سبب میشود تا از یکسو طفل فکر کند آنچه را تجربه میکند غیرواقعی و بیاعتبار است، و از سویدیگر یاد بگیرد که بهتدریج احساسات و عواطف خود را انکار کند. بدینگونه، بهعوض بهادادن، توجه کردن، و پاسخ دادن درست به این تجربیات، طفل یاد میگیرد تا آنها را از ذهن و روان خود پس بزند، سرکوب کند، بیاعتبار کند، و انکار کند. این رفتار کم کم به عادت تبدیل شده و در بزرگسالی نیز میتواند ادامه یابد. شخص به احساسات خود شک میکند، به آنها بیتوجه میشود، از کنار شان میگذرد، به این تصور که فرد بزرگی شده و باید بسیار استوار و محکم باشد یا به شکلی رفتار کند که از او انتظار میرود.
– چرا مثل برادرت، خواهرت، یا فلان قوم نیستی؟ (نادیده گرفتن تفاوتهای فردی)
– برادرت از تو بهتر است. خواهرت زیباتر است و…(مقایسه کردن و تبعیض)
– اگر گریه کردن را بس نکنی کاری میکنم که تا صبح گریه کنی (بهعوض اینکه پرسان شود دلیل اصلی گریه کردن طفل چیست)
– میدانی مشکل تو چیست؟ مشکل تو این است که تنبل هستی. (نادیده گرفتن مشکلاتی که کودک، نوجوان یا جوان را رنج میدهد)
– بچهها گریه نمیکنند. (تلاش برای سرکوب کردن احساسات)
– تو بسیار حساس هستی. (بیاعتبار نشان دادن احساسات)
– چُپ باش! (سرکوب احساسات)
– تو بسیار احمق هستی. تو واقعا لوده هستی. (بیارزش نشان دادن طفل)
– تو باعث خجالت ما میشی یا تو ما را خجالت دادی. (صدمه زدن به ارزش انسانی و اعتمادبهنفس کودک)
– بچههای خوب شکایت نمیکنند. (تزریق حس شرم و گناه به طفل)
– تو مثل گاو نان میخوری. (تمسخر کردن طفل، یا به مسخره گرفتن اشتها و وزناش)
– تو جواب مرا پس میدهی؟ (ترساندن کودک و سوءاستفاده از موقعیت به عنوان بزرگسال برای محدود کردن حق ابراز نظر در کودک)
– تو دو پیسه ارزش نداری. (آسیب رساندن به عزت نفس طفل، حمله به کرامت انسانی او)
اینها فقط چند نمونه از رفتاریست که بعضی از والدین در مقابل فرزندان خود دارند.
برای بهبود رابطه و کیفیت تربیت، والدین باید بدانند که فرزند داشتن تنها برای این نیست که از شما یک “نام” و “کلمهگو” باقی بماند، بلکه شما در برابر داشتن فرزند مسوول هستید و همانقدر که حضور آنها به زندگی شما گرمی میدهد و از لحاظ روانی احساس خوبی میکنید، به همان اندازه باید به آنها گرمی و محبت و توجه داده و از روشهای درست تربیتی استفاده کنید. به دنیا آوردن یک طفل فقط بخشی کوچک از مادر یا پدر بودن است. مادری کردن و پدری کردن هنر است و این هنر آموختنی است. آنرا بیاموزید و از زندگی در کنار فرزندان خود لذت ببرید!
یادداشت: نشر مطالب روان آنلاین با ذکر منبع آزاد است!