مقدمه، ویرایش، و اضافات: داکتر اسماعیل درمان، ماستر روانشناسی بالینی و مشاوره
شاید عبارت “صحت روانی” دیگر برای خوانندگان روان آنلاین ناآشنا نباشد. اهمیت صحت روانی هم یک بحث آشنا در صفحات مختلف این وبسایت است. در نوشتههای قبلی از زوایای مختلف به صحت روانی و اهمیت آن در صحت جسمی، ارتباطات فامیلی، رابطههای اجتماعی، و موفقیت در سطح فردی، فامیلی، شغلی، و اجتماعی پرداخته شده است. برای خوانندگانی که تا حال این مطالب را نخوانده اند توصیه میشود تا در فهرست این مقالات که در پایین همین نوشته آمده مراجعه کنند.
در این نوشته از زاویه دیگری به این موضوع نگاه می کنیم. اینکه صحت روانی مهم است، در آن شکی نیست. اما برای حفظ آن چه کار باید کرد؟ مشخصههای اصلیای که سبب میشوند سلامت عاطفی و ذهنی خود را کاملا یا تا حد زیادی حفظ کرده و پرورش بدهیم کدامها اند؟ برای کسی که به اهمیت صحت روانی پی برده و حالا میخواهد در حفظ آن بکوشد، چه کارهای لازم است، حداقل در همان چهارچوب امکاناتی که دارد و نظر به محدودیتهای محیطی که با آنها گریبانگیر است؟ از یک مثال شروع میکنیم:

اگر بقه كوچكی را در ظرف آب جوش قرار دهید، بقه از ترس جان و شدت حرارتی كه به او تحمیل میشود، بلافاصله از ظرف بیرون میپرد. اما اگر او را در ظرف آبی با حرارت معتدل قرار دهید و ظرف را روی حرارت ملایم بگذارید و كم كم حرارت را زیاد كنید، بقه بدون آن كه احساس خطر كند، آن قدر درون آب میماند تا كم كم پخته شود و جان خود را از دست بدهد.
در واقع ساختار داخلی بقه به شکلی است كه تنها به خطرهای ناگهانی عکسالعمل نشان میدهد، و در مواقعی كه خطر به صورت آرام و تدریجی بر او یا محیط وارد میشود، آن را تشخیص نداده و اقدامی نمیكند.
اگر چه ساختار جسمی و روانی انسان با حیوانات تفاوتهای اساسی دارد، ولی بسیاری از ما نیز با ناآگاهی و عدم شناسایی صدمات تدریجی وضع موجود را تحمل میکنیم و یكباره از پای در میآییم. معمولاً مشكلات عاطفی ناشی از صدمات در زندگی، به تدریج شدت مییابند و عمیقتر میشوند. برای آن كه ریشه چنین مشكلاتی را بخشكانیم، باید نیازهای اساسی و بنیادی خود را بشناسیم و با پاسخگویی مناسب به این نیازها، صحت روان خود را تضمین كنیم.
تحقیقات مفصل مازلو، روان شناس معروف، درباره نیازهای اساسی انسان راهگشای بسیاری از مسائل در این زمینه بوده است، اما در این مقاله به نیازهای روانی انسان از نگاه دیگری توجه شده كه البته شباهتهای زیادی به دیدگاه مازلو دارد. این نیازها عبارتند از:
1- نیاز به توجه متقابل (داد و گرفت)
همهی ما به ارتباط مستمر با یكدیگر ضرورت داریم. بدون این تعاملات، فعالیت ذهنی، هیجانی و رفتاری تا حد زیادی مختل میگردد. وقتی توجه میدهیم، باید توجه دریافت کنیم. وقتی ارتباط برقرار میکنیم، باید این تمایل را در طرف مقابل نیز ببینیم. مثال واضح آن در افراد مسن مشاهده میشود كه به تنهایی زندگی میکنند و دچار انزوای اجتماعی میشوند (که البته این موضوع در کشور ما کمتر دیده میشود، چون فامیلها معمولا در کنار هم زندگی میکنند). پس از چند ساعت تنهایی هیچ چیز بهتر از دقایقی همنشینی نیست. تماس چشمی با اطرافیان حتی بی آنكه گفت و شنودی در كار باشد به ایجاد احساس تعلق منجر میشود.
سوال اینست: آیا به این نیاز خود توجه میکنید؟ برای ارتباطات خود چه اندازه تلاش میکنید؟
2- نیاز به برقراری تعادل بین جسم و ذهن
نوع تغذیه، مقدار خواب، ورزش، نحوه رسیدگی به نیازمندیهای جسمی و در كل سبك زندگی هر شخص بر روان او تاثیر مستقیم دارد. برقراری تعادل بین ذهن و جسم یكی از نیازهای مهم است كه غالباً نادیده گرفته میشود. با انتخاب و اجرای سبك زندگی سالم و متعادل، تعادل بین ذهن و جسم برقرار میگردد. البته این یک پیشنهاد کلی است و نظر به شرایط هر شخص انجام دادن آن فرق میکند، ولی هر شخص باید حتی الامکان متوجه این تعادل باشد.
سوال: به این نیاز خود چگونه پاسخ میدهید و برای بر طرف كردن آن چه میكنید؟
3- نیاز به هدفمندی و یافتن معنا در زندگی
شاید مهمترین وجه تمایز انسان از حیوان، توانایی تشخیص، تحلیل و حل مشکل باشد. همین توانایی به زندگی معنا و جهت میدهد و البته در صورت عدم توجه به آن بیهودگی و سردرگمی گریبان شخص را میگیرد. ویكتور فرانكل، روانشناس مشهور و خالق نظریه معنا درمانی، یافتن معنای زندگی را كلید دستیابی به صحت روانی میداند. یافتن معنای زندگی با تمرکز و انجام فعالیتهای هدفمند و مفید، پرداختن به امور اخلاقی، انسانی، و معنوی و یافتن چرایی زندگی به دست میآید.
سوال: آیا معنایی برای زندگی خود یافتهاید؟ آیا اهداف خود را مشخص و روشن كرده اید؟ آیا هدفمندانه حركت میكنید؟ آیا در مسیر معنویت گام بر میدارید؟
4- نیاز به مشاركت اجتماعی
وقتی معنای زندگی بطور نسبی یا کامل برای تان مشخص شد و دانستید که زندگی برای تان چه معنایی میدهد، آن وقت احساس رضایت میكنید و در صدد رفع خواست های فردی (اعم از جسمی، ذهنی و معنوی) برمیآیید. اما چون زندگی در كنار ابعاد فردی، ابعاد اجتماعی نیز دارد، پرداختن به بٌعد اجتماعی زندگی از ضروریات مهم دیگری است كه ما را از فردگرایی به جمعگرایی و در نتیجه به زندگی سالمتر سوق میدهد. فعالیت درگروه و مشاركت اجتماعی احساس تعلق را تقویت میكند و به ارتقای صحت روانی ما میانجامد.
سوال: آیا به اندازه كافی در اجتماع و فعالیتهای گروپی حضور دارید؟ آیا با دیگران ارتباط سالم برقرار میكنید؟
5- ضرورت به چالش (چلنج) و خلاقیت
یادگرفتن مطالب جدید، فعالیتهای جدید، ارتقای مهارتهای موجود و گسترش چشماندازهای آینده، حس پیشرفت و زنده بودن را در انسان بیدار میكند. تلاش و ترقی، رشد و حركت به همراه دارد، معنای بهتری به زندگی میدهد و انگیزه و علاقه ایجاد میكند.
سوال: آیا به این نیاز، جواب مناسبی داده اید؟ برای جواب به این نیاز چه طرح یا برنامهای دارید؟

6- نیاز به صمیمیت
همهی انسانها نیاز به توجه دارند؛ نیاز به شخصی كه خواستها، امیدها و آرزوهایشان را با وی در میان بگذارند. برای بعضی افراد این صمیمیت با دیگری به سادگی اتفاق میافتد، اما برای بسیاری افراد داشتن یك دوست صمیمی بسیار مشكل است و رسیدن به این مرحله از صمیمیت به سختی امكان پذیر است. در هر صورت فردی كه این صمیمیت را در زندگی خود تجربه نمیكند، خلأ بزرگی احساس میكند و این فقدان در درازمدت ضربههای سنگینی بر روان او وارد میسازد.
سوال: برای برقراری روابط صمیمانه چه میكنید؟
7- نیاز به داشتن تسلط (كنترول)
نداشتن تسلط یا كنترول بر اوضاع و احوال خود و روابط، نتایج نامطلوبی به بار میآورد. افرادی كه زندگی خود را دركنترول دارند، تواناییها و محدودیتهای خود و دیگران را میشناسند، براوضاع و احوال زندگی خود تا حد زیادی تسلط دارند و بهتر و آسانتر با مشكلات كنار میآیند. درحالی كه ناتوانی در مدیریت مشکلات و حل مشکلات به احساس ناتوانی و قربانی بودن میانجامد. فردی كه خود را محكوم به شرایط موجود میبیند، به قدرت و توانایی خود برای حل مشکلات زندگی باور ندارد، خود را به عنوان قربانی تصور کرده ، به تدریج افسرده شده و دایماً در انتظار سرنوشت بوده یا منتظر این است که دیگران برایش تصمیم بگیرند.
شما در زندگی خود تا چه اندازه نقش فعال و موثر دارید؟ تا چه اندازه در امور زندگی خود احساس تسلط و اقتدار میكنید؟ آیا توانایی مدیریت زندگی خود را به شكل مطلوب دارید؟
8- نیاز به احساس ارزشمندی
احساس ارزشمند بودن بدین معناست كه وجود خود را، صرفنظر از برخی رفتارهای اشتباهی که گاه انجام میدهیم، ارزشمند بدانیم و باور كنیم كه در هر جایگاه و هر موقعیتی که باشیم (چه فقیر، چه پولدار، چه صاحب موقعیت مهم یا نه چندان مهم در محیط کار و در جامعه) باز هم میتوانیم شخص ارزشمندی باشیم. اگر ارزشمند بودن خود را از مقام، تحصیلات، ثروت و جز آن جدا سازیم، رضایت درونی بیشتری خواهیم داشت. افرادی كه عزت نفس دارند، معتقدند كه “من ارزشمندم، حتی اگر اشتباه كنم.” این افراد رفتار خود را از شخصیت خود جدا میکنند و ضمن شناخت رفتارهای اشتباه بر شخصیت خود تاپه یا برچسب نمیزنند. احساس ارزشمندی بستری مناسب برای رسیدن به عزت نفس و اعتماد به نفس سالم است.
برای ارتقای عزت نفس خود چه كرده اید؟ آیا احساس ارزشمندی میكنید؟
9- نیاز به احساس امنیت
همهی ما به فضای امن و محیطی قابل پیشبینی نیاز داریم. امنیت و صحت از نیازهای اساسی انسان است. در واقع ارضای بسیاری از نیازها تابع فراهم شدن امنیت (فردی – اجتماعی) و صحت ) جسمی – روانی) است.
تا چه اندازه در محیط زندگی خود احساس امنیت میكنید؟ چگونه میتوانید به احساس بهتری دست پیدا کنید؟
همانطور كه ملاحظه كردید، زندگی مملو از نیازهای گوناگون است، به طوری كه بیشتر وقت ما صرف برآورده كردن آنها میشود. هر چقدر در برآورده كردن این نیازها موفقترعمل كنیم، صحت روانی بهتری خواهیم داشت.
هر شخص باید زندگی خود را بازبینی و برآورد كند كه تا چه اندازه به نیازهای خود پاسخ میدهد، نواقص و مشكلات را شناسایی كند و در صدد رفع آنها برآید. با برخی فعالیتها میتوان این نیازها را برطرف كرد. برای مثال با انجام امور خیریه، عبادت و امور معنوی میتوان نیازهای شماره 1، 3، 4 و 5 را برآورده ساخت. یا از طریق قدم زدن در كنار یك دوست صمیمی نیازهای 1، 2، 3، 5 و 6 را برطرف ساخت.
در هر حال اگر زندگی شما از مسیر پیشرفت منحرف شده است یا خودتان چندان خشنود و خوشحال نیستید، كمی تأمل كنید و مشكلات موجود را شناسایی و حتی الامکان در رفع آنها اقدام كنید.
صحت روانی بدون رسیدگی به نیازهای روانی ممكن نیست. این موضوع را جدی بگیرید.
منبع: مجله پیام مشاور، شماره 104
یادداشت: نشر مطالب روان آنلاین با ذکر منبع آزاد است!