این نوشته نخستین بار در کنفرانس «عوامل و ریشههای بنیادگرایی مذهبی» که توسط «شبکۀ جامعۀ مدنی و حقوق بشر» در هرات دایر شده بود، به خوانش گرفته شد.
پس از حملات 11 سپتامبر، دولتها، رسانهها و افراد علاقمند به پژوهش، تمرکز و توجهی بیشتری به حملات انتحاری و انتحارکنندگان داشته اند. دولتها، به ویژه دولتهای غربی و در صدر شان ایالات متحده، با اتخاذ کردن راهبردهای جدید، یا گسترش دادن راهبردهای پیشین، تلاش کرده اند تا حملات انتحاری را که معمولا توسط گروههای تندرو مذهبی سازماندهی میشوند، مهار کنند.
در این راهبردها معمولا آنچه مورد تاکید قرار گرفته این است که انتحارکنندهها افرادی به شدت مذهبی اند که حاضر اند برای باورهای خود هر فرد و گروهی را بدون استثنا مورد حمله قرار دهند و با منفجر کردن خود، جان آنها را بستانند، سبب بینظمی گردند و رعب و وحشت را در دل مردم و نظامهای سیاسی ایجاد کنند.
این تاکید، اما، تنها بخشی از واقعیت را با خود حمل میکند، زیرا که پژوهشهای متعددی نشان داده اند که این همهی ماجرا نیست و نمیتواند آیینهی تمامنما از واقعیتهایی باشد که در میان گروههای تندرو مذهبی، انتحار کنندهها، و اجتماعات شان جریان دارد. یکی از دلایلی که مطرح میشود این است که سیاستها و تاکتیکهای مبارزه که تا حال بر اساس این برداشت تنظیم گردیده اند زیاد موفق نبوده اند. آمار نیز از این استدلال پشتیبانی میکنند. در چند سال اخیر، تعداد حملات انتحاری 300 فیصد افزایش یافته است.
اما دلیل مهمتر دیگر این است که تا چند سال اخیر، پژوهشِ دقیق از افرادی که قصد داشتند دست به حملهی انتحاری بزنند انجام نشده بود، تا آن که داکتر «آرِیَل مِراری» برای نخستین بار فرصت این را یافت تا با 15 تن از افرادی که پیش از منفجرکردن خود دستگیر شده بودند و بیش از ده تن ازآموزگاران شان گفتوگو کرده و رفتار و افکار شان را با موشکافی و بررسی جزییات تحلیل کند.
داکتر آرِیَل مِراری به نتایج جالبی دست یافت. بیش از 50 در صدِ افراد انتحاری نشانههای اختلال افسردگی چون ناامیدی شدید، بیعلاقگی به زندگی، بیمعنایی، پوچی، خُلقتنگی و نشانههای دیگر این اختلال و در مواردی اختلال شخصیت را گزارش دادند و در 40 در صد موارد گرایش به خودکشی در آنها دیده شد. داشتن تمایل برای ضربه زدن به خود یا داشتن افکار خودکشی و تصمیم گرفتن برای از بین بردن خود در مواردی که افسردگی بسیار شدید شود، دیده میشود. روانشناسان بالینی و داکتران اعصاب و روان معمولا این موضوع را در افرادی که احتمال دارد دچار افسردگی باشند، بررسی میکنند.
به هر رو، این یافته خیلی جالب و در عین حال با اهمیت است و توسط پژوهشگر دیگری بنام «آدام لنکفورد» پیگیری شده و او این نشانه ها را در موارد دیگر نیز گزارش داده است. پژوهشی که آدام لنکفورد انجام داده و در کتاب «افسانهی شهادت» به نشر رسانده، نشان میدهد که بسیاری از انتحارکنندگان افکار خودکشی داشتند، به این معنا که علاقهی به زندگی نداشتند. اهمیت این یافته در این است که بسیاری از گروههای تندرو چنین وانمود میکنند که تمام حملهکنندگان انتحاری افراد عادی و آگاه از وضعیت جاری اند که از این طریق دست به مقاومت و شورش مشروع میزنند. راهبرد ضد دهشت افگنی نیز همین باور را دارد و معمولا استدلال میکند که این افراد مشکل روانی خاصی ندارند. لیکن این ادعا اگر کاملا نادرست نباشد، حداقل در میان تعداد قابل توجهی از انتحارکنندگان صدق نمیکند.
از سوی دیگر، مطالعات بیشتر نشان داده اند که آموزگاران انتحاری هیچ نشانهی از تمایل به خودکشی را نشان نمیدهند، در حالی که انتحارکنندهها معمولا چنین گرایشی را نشان میدهند و بیشتر اوقات از میان مردم بشدت فقیر و سرخورده و معمولا با سابقهی آسیب روانی انتخاب و آموزش داده میشوند. به عبارت دیگر، آموزگاران انتحاری بیشتر اوقات کسانی را تربیت میکنند که از انواع فشارهای اجتماعی و روانی و استرس مزمن رنج میبرند و خشم زیادی بر علیه وضعیت موجود دارند. این مورد به ویژه در منطقهی ما بیشتر دیده شده است.
روانشناس کانادایی، آلبرت بندورا، که با طرح نظریهی «یادگیری اجتماعی» به شهرت جهانی رسید، نکات تأمل برانگیزی را در مورد انتحارکننده ها مطرح کرده است. به باور او، عوامل متعددی در بروز انتحار نقش دارند که مهمترین شان رهایی از قید و تعهد اخلاقی است. بندورا سربازان را مثال میزند که چگونه آموزش میبینند تا اهداف مشخصی را مورد هدف قرار دهند و برای از بین بردن این اهداف نه تنها از بند تعهد اخلاق رها باشند، بلکه توجیه کافی برای ستایشِ کاری که انجام میدهند نیز داشته باشند، به ویژه دلیل قوی و معمولا قابلقبولی چون دفاع از کشور. همین است که شجاعت و دلاوری سربازان با مدال و جوایز استقبال میشود. در آموزش دادن انتحار کنندگان نیز از این روش استفاده میشود و با آن که ایدئولوژی و باور به در دست داشتن حق مطلق یک وسیلهی مهم در آموزش آنهاست، لیکن بیش از این که دین نقش بازی کند، دفاع از کشور و دشمنی با غیر نقش بازی میکند. این تحلیل البته به معنای دفاع از انتحارکنندهها نیست.
مرور این تحلیلها و دادهها البته بسیار تأملبرانگیز است، چون حداقل در اسلام، خودکشی امر پسندیدهای شمرده نمیشود. به همین دلیل کاربرد ایدئولوژیکِ دین و وعدهی بهشت همهی کار نه بلکه بخشی از ماجراست. بندورا در ادامه به مکانیزمهای رهایی از قید و تعهد اخلاقی اشاره میکند که برخی از آنها عبارت اند از مقصر شمردن دیگران، مسوول شمردن دیگران، ترسیم کردن چهرهی غیر انسانی از دیگران، استفاده از توجیهات اخلاقی، و تحریف یا بیتوجهی به پیامد کار.
اگر از زاویهی دیدِ بندورا به این مشکل بنگریم، انتحارکنندهها بیشتر از این که افراد غیر عادی با تمایلات ضد اجتماعی باشند، افراد عادی اند و این فشارهای اجتماعی، سیاسی، و فرهنگی و مشاهدهی افراد دیگر اند که سبب میشوند تا گرایش به انتحار در آنها شدت گیرد و برای استفاده از خشونت در این سطح که سبب نابودی خود و اطرافیان میشود دست به توجیهگری بزنند.
این دیدگاه، با دیدگاهی که انتحار کنندگان را انسانهای بشدت پلید و شیطانی معرفی میکند در تقابل قرار میگیرد. قضیه زمانی جالب میشود که بر بنیاد برخی از پژوهشهای انجام شده، تعداد قابلتوجهی از انتحارکنندگان تا زمان انجام حملهی انتحاری، هیچ جنایت دیگری را در گذشتهی خود ندارند و برخی از آنها، همانگونه که اشاره شد، از اختلالات روانی رنج میبرند و در گذشته مورد سوءاستفادهی جسمی، جنسی، و روانی قرار گرفته اند و حال میخواهند خود را از درد و رنج رها کنند. یکی از این موارد سوءاستفاده ی جنسی از کودکان در مدارس دینی و ارتباط آن با انتحار است که در مقالهی از محمد محق، پژوهشگر امور دینی، به تفصیل به بحث گرفته شده است.
در نظر گرفتن نتایج چند پژوهش اخیر توسط داکتر آرِیَل مِراری، آدام لنکفورد و دیدگاههای آلبرت بندورا که تا حد زیادی مغایر با دیدگاه رایج در مورد انتحارکنندههاست میتواند در شناختن بیشتر آنها و آنچه در ذهن شان میگذرد کمک کند. مشخص کردن میزان تاثیر عوامل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و محیطی، بررسی گذشتهی افرادی که به گروههای تندرو مذهبی میپیوندند و به ویژه افرادی که حاضر اند دست به حملهی انتحاری بزنند، میتواند دولت و نهادهای مسوول را در طرح برنامههای موثرترِ مقابله با دهشتافگنی و کاهش حملات انتحاری، یاری کند.
منابع:
- Matthews, D. Michael & Laurence, H. Janice. (2012). The Oxford Handbook of Military Psychology. Oxford University Press.
- Shpancer, Noam. (2010). Understanding the Suicide Bomber. Insight Therapy, Psychology Today
- Merari, Ariel. (2010). Driven to Death: Psychological and Social Aspects of Suicide Terrorism. Oxford University Press
- Lankford, Adam. (2013). The Myth of Martyrdom: What Really Drives Suicide Bombers, Rampage Shooters, and other Self-Destructive Killers. Palgrave MacMillan Publications
- محق، محمد. (2010). مدارس طالبان: از کودکآزاری تا انتحار. وبسایت روان آنلاین. لینک: http://www.rawanonline.com/child-abuse-htm/
یادداشت: نشر مطالب روان آنلاین تنها با ذکر منبع یا اجازۀ رسمی از مدیریت وبسایت مجاز است!