نگاهی به گزارشِ “من مجبور شدم فرار کنم”

 نوشته: داکتر اسماعیل درمان 

ماستر روانشناسی بالینی و مشاوره

سازمان دیده‌بان حقوق بشر اخیراً گزارش و تحقیقی را تحت عنوان “من مجبور شدم فرار کنم” منتشر کرده است که نشان می‌دهد حدود 400 زن افغان که به جرم ارتکاب “جرایم اخلاقی” زندانی شده اند کسانی اند که از منزل خود به دلایل گوناگونی چون خشونت در خانواده، ازدواج اجباری، و…فرار کرده اند. بنابر این پژوهش، این زنان مرتکب جرم بخصوصی نشده اند که شایستۀ هم‌چو جزایی باشند.

من درین‌جا می‌خواهم پدیدۀ فرار از منزل را، حالا بنا به هر دلیلی که اتفاق می‌افتد، از منظر روانشناسی بشکافم تا کسانی که می‌خواهند در مقام داوری قرار گیرند برای این موضوع دقت بیش‌تری نشان دهند.

محیطِ بالنده و سازنده که شرایط را برای بالندگی و رشد فردی شهروندان باز می‌کند یکی از پایه‌های بزرگ صحت روانی است. (عکاس: زهره نجوا)

روانشناسان سال‌هاست که به تاثیر محیط در شکل‌دهی رفتار و اندیشۀ انسان‌ها پی برده و آن را بشکل علمی و موشکافانه مورد بررسی قرار داده اند. «روانشناسی رفتار» یکی از مکاتب روانشناسی است که به طور گسترده‌ای به این موضوع پرداخته است. پژوهش‌های بزرگ ثابت ساخته اند که تا چه اندازه محیط در ساختار شخصیت ما تاثیرگذار است. جای تعجب نیست که بر اهمیتِ نقشِ محیط‌های چون خانه، مکتب، دانشگاه، محل کار، محله، شهر و بالاخره ولایت و کشور تأکید می‌شود. از منظر روانشناسی اجتماعی، ما هویت و استعداد و جایگاه خود را از طریق ارتباط با دیگران مشخص می‌کنیم.

از سوی دیگر، محیطِ بالنده و سازنده که شرایط را برای بالندگی و رشد فردی شهروندان باز می‌کند یکی از پایه‌های بزرگ صحت روانی است. یکی از مشخصات کسی که دارای صحت روانی خوب است این است که برای خود و جامعۀ خود مفید باشد و مفید بودن برای خود و جامعه تنها به شایستگی و قدرت فرد بستگی ندارد، بلکه به این هم بستگی دارد که چقدر فرصت و امکانات برایش مساعد است و چقدر محیطی که در آن رشد می‌کند سازنده است. یکی از اساسی‌ترین حقوق انسانی ما داشتن حق امنیت شهروندی و برخورداری از امتیازات شهروندی است که در آن شخص بتواند کار کند، تحصیل کند، رشد کند، و برای خود و اجتماع خود مفید باشد. دسترسی به خدمات صحی، از جمله صحت روانی، نیز یکی از همین‌هاست.

حالا شما فضایی را تصور کنید که در آن شخص از همۀ این‌ها یا بیش‌تر این‌ها محروم است. مثلاً حق تعلیم ندارد یا شرایط برایش آماده نیست. در خانواده‌ای بزرگ شده که یا پدر یا مادر یا هر دو خشن بوده اند، معتاد بوده اند، یا از تربیت کودک خود عاجز بوده اند. شاید هم قربانی خشونت جسمی و بعد ازدواج اجباری بوده که منجر شده به خشونت جنسی و در مواردی تجاوز، و…این شخص به دلیل “شرم” و “حفظ آبرو” دندان روی جگر گذاشته و بسیاری از این مشکلات را تحمل کرده است. اما بالاخره کارد به استخوان رسیده و با فرار از خانه خود را از این محیط دور ساخته است. ولی تازه بعد از دورشدن از آن محیط سروکارش به زندان افتاده است.

درین‌جا هدف مشخصاً این نیست که “فرار از خانه” توجیه شود. منظور این است که در نداشتن حمایت اجتماعی درست و موثر، تربیت کارآمد و اثرگذار، و نداشتن الگوی مناسب در زندگی، تقریباً راه دیگری برای شخص باقی نمی‌ماند. انسانی را در ذهن مجسم کنید که دستش از همۀ امکانات کوتاه باشد، و از طرف نزدیکان خود نه تنها مورد پشتیبانی قرار نگیرد بلکه به او ظلم و اجحاف شود، در آن صورت چه باید بکند؟ بگذریم از این‌که تا این زمان شاید خودِ این شخص به یک مشکل روانی چون افسردگی، صدمۀ روانی ناشی از خشونت، اعتیاد، و غیره مبتلا شده است.

و درین مورد بخصوص، یادِ مان باشد وقتی تاپۀ “مُجرم” را به این زنان می‌زنیم، ذهنِ ما بطور خودکار آمادۀ این می‌شود تا “بی‌گناه” بودن این زنان را در حاشیه قرار دهد. ما کم کم عادت می‌کنیم با آنان به عنوان “مُجرم” نگاه و برخورد کنیم. به همین دلیل، بهتر است قبل از این‌که خود را در دام این بازیِ ذهن بیاندازیم و داوری خود را خدشه‌دار کنیم، باید به تصویر بزرگ‌تر نگاه کنیم و عوامل بنیادین این پدیده را بررسی کنیم.

این زنان پیش از این‌که عاملِ “جُرم اخلاقی” باشند، قربانی “جُرم” و وضعیتی بوده اند که در آن گیر افتاده اند. این زنان اکثراً قربانی خشونت در خانواده، اعتیاد بین اعضای خانواده، سوءاستفاده‌های عاطفی، سوءاستفاده جسمی و جنسی، تجاوز، و عنعنات ضدانسانی بوده اند که آن‌ها را به این روز رسانده است. تازه وقتی به “جُرم” از منظر “حقوقی” نگاه می‌کنیم باید مشخص کنیم که آیا واقعاً کاری که این‌ها کرده اند “جُرم” است؟

در سازوکارهای جامعۀ سنتی و مردسالار که به زن نگاه “مالکانه” دارد و بعضی از روی‌کردهای سنتیِ دینی زن را ریشۀ کارهای “شیطانی” می‌بیند، خیلی زود داوری بر علیۀ زن شکل می‌گیرد. همان‌طور که اشاره شد، کافیست که این زنان را “مجرم” بپنداریم تا تمام دروازه‌های هم‌دلی و درک و انسان‌دوستی و رفتار حقوق بشری را به روی خود و آن‌ها قفل بزنیم و پنجرۀ گفتگو را محکم ببندیم.

بنابراین، افرادی که به این گزارش نگاهِ مشکوک یا منتقدانه دارند دو موضوع را به یاد داشته باشند:

یکم – برای این که شک شما برطرف شود، به این گزارش از نگاه اکادمیک بنگرید و اگر قناعت شما حاصل نشد خود دست به پژوهش و تحلیل بزنید.

دوم – ابتدا به عوامل بنیادینی که به این پدیده منجر می‌شوند نگاه کنید. به عبارتی، به عُمق بنگرید، نه به سطح.

 من تأکید می کنم که لازم است برای مشکلات اجتماعی ما، راهِ حل‌های ارائه شوند که موازی با ارزش‌های جامعۀ ما باشند، ولی این راه حل ها شکل نمی‌گیرند مگر این‌که بپذیریم:

یکم: مشکل وجود دارد و شناسایی عوامل آن مهم اند.

دوم: روی‌کردهای انتقادی بدونِ پذیرش مشکل و جستجوی راه حل به جایی نمی‌رسند.

سوم:  برای یافتن راه حل می‌توان از راه‌کارهای مختلف با درنظرداشت وضعیت اجتماعی استفاده کرد، صرف‌نظر از این‌که این راه حل توسط کی ارائه شده است.

چارم: حقوق بشر یک ارزش جهان‌شمول است که تاریخِ مصرف ندارد. با آن نباید به مثلِ تصامیم و اهداف سیاسی برخورد کرد که از خود تاریخِ مصرف دارند و استوار بر منافع کوتاه مدت یا درازمدت اند و خاصیت معامله‌گرانه دارند. ما باید نسخۀ قبول‌شده و شفافی از این حقوق که بنابر ارزش‌های انسانیِ اجتماع ما باشند در دست داشته باشیم و تکلیف خود را با مسئله حقوق بشر مشخص کنیم.

پنجم: باید یاد بگیریم که رویکردهای افراطی و تفریطی و “همه یا هیچ” هیچ‎زمانی راه حل مناسبی برای ما نبوده اند. این که بگوییم نسخۀ غربی حقوق بشر خوب است یا نیست، یا ارزش‌های دینی ما موثر اند یا نیستند، یک روش مغالطه آمیز است. باید در همین موردِ مشخص تکلیف خود را روشن کنیم و به تعاریف شفاف و قابل قبول برسیم که نگاهِ ما را به این‌گونه قضایا شفاف‌تر و واضح‌تر کند.

بیش‌ترِ این زنان و کودکان قربانیِ مشکلاتی اند که یا ما آن‌ها را انکار می‌کنیم یا نادیده می‌گیریم، یا اهمیت شان را کم‌تر از آن‌چه هستند نشان می‌دهیم، از شدتِ شرم و فشار اجتماعی، ناتوانی، فرسودگی روانی، خستگی، و دلایلِ مشابه دیگر. (عکاس: زهره نجوا)

در خاتمه، باید تاکید کنم که بیش‌ترِ این زنان و کودکان قربانیِ مشکلاتی اند که یا ما آن‌ها را انکار می‌کنیم یا نادیده می‌گیریم، یا اهمیت شان را کم‌تر از آن‌چه هستند نشان می‌دهیم، از شدتِ شرم و فشار اجتماعی، ناتوانی، فرسودگی روانی، خستگی، و دلایلِ مشابه دیگر.

به یاد داشته باشیم که برای این‌که خانوادۀ سالم و مفید داشته باشیم، نیاز است تا سطح آگاهی بلند برده شود؛ با خشونت مقابله شود؛ مشکلات خود را انکار نکنیم؛ فقر محدود گردد؛ تعداد بیشتری از شهروندان به حمایت اجتماعی و تعلیم و کار دست پیدا کنند و توجه به قشر متوسط و پایین که موتور اصلی جامعه را تشکیل می‌دهند بیش‌تر شود؛ از طبقات محروم حتی الامکان دفاع شود؛ به زنانی که به این مشکل دچار می‌شوند خانه‌های امن و تحت نظارت افراد مسلکی و مطمئن ایجاد شود؛ امکانات بیشتر تعلیمی و حمایتی برای کودکان و نوجوانان فراهم شود؛ برنامۀ مشخصی برای پیش‌گیری از اعتیاد روی دست گرفته شود؛ آموزش مهارت‌های اجتماعی یکی از مضامین مهم در مکتب باشد؛ و برنامه‌های مشابۀ دیگر از سوی نهادهای ذیربط روی دست گرفته شوند. به عبارت دیگر، بر روی راهکارهای پیش‌گیرانه تمرکز شود تا مشکل در نطفه خنثا شود و شخص مجبور نشود دست به فرار بزند، یا درگیر کارهای غیرقانونی شود، یا به امنیت جانی و حریم شخصی‌اش بیشتر تجاوز شود و کار از بد، بدتر شود.

برای دریافت گزارش دیده بان حقوق بشر به زبان انگلیسی روی این پیوند فشار دهید: http://www.hrw.org/reports/2012/03/28/i-had-run-away

یادداشت: نشر مطالب روان آنلاین با ذکر منبع آزاد است. 

درباره‌ی اسماعیل درمان

اسماعیل درمان، ماستر روانشناسی بالینی و مدیر وبسایت روان آنلاین است. شما می‌توانید از طریق صفحۀ «تماس با ما» یا صفحۀ فسبوک روان آنلاین به او و گروه کاری روان آنلاین پیام بفرستید. خوانندگانی که نمی‌خواهند نام شان ذکر شود این را در پیام خود مشخص کنند. گروه روان آنلاین به حفظ هویت خوانندگان احترام می‌گذارد.

۲ نظر

  1. زنده باشی دکتر جان بسیار مطالب ارزنده را در این سایت خواندم تشکر بسیار فراوان.

  2. Machine translation failed. retry

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.