محصلین از تجربه‌ی تحصیل و زندگی در خارج می‌گویند

تهیه و نوشته: داکتر اسماعیل درمان، ماستر روانشناسی بالینی و مشاوره

اشتراک‌کنندگان در بحث: میثم نجفی زاده در کانادا، مریم صانعی در آلمان، و باران میرزاد در سویدن

   تصور تان از درس خواندن و زندگی کردن در غرب چیست؟ وقتی یک محصل افغان برای تحصیل به یک کشور غربی می آید، در مواجهه با فرهنگ کشور میزبان، با چه سهولت‌ها و چالش‌هایی مواجه می‌شود؟ در این نوشته بصورت مختصر به این موضوع می‌پردازم و از تعدادی از محصلین که تجربه‌ی تحصیل در کشورهای مختلف را داشته اند درین رابطه سوال می‌کنم.

   ولی ابتدا نگاهی گذرا می‌اندازم به تکان فرهنگی یا شاک فرهنگی و اینکه این تکان فرهنگی چیست، چون برای بحثی که قرار است مطرح کنیم مهم است تا در باره‌ی تکان فرهنگی کمی بدانیم.

تکان فرهنگی به تجربه‌ای می‌گویند که یک فرد بعد از وارد شدن به یک کشور دیگر با فرهنگ متفاوت آنرا از سر می‌گذراند. این دوره بطور معمول چهار مرحله دارد، ولی لازم نیست که در تمام موارد این چهار مرحله برای هر شخص اتفاق بیافتد، چون همه هر هر چهار مرحله را تجربه نمی‌کنند. این را هم تحقیق نشان داده و هم من طی گفتگو با ده‌ها محصلی که در کشورهای چون بریتانیا، آلمان، استرالیا، کانادا، و امریکا تحصیل کرده اند دانسته ام.

مرحله اول: به این دوره، مرحله ماه عسل می‌گویند. دلیل آن این است که درین مرحله، شخص مجذوب تفاوت‌های فرهنگی و اجتماعی فرهنگ خود با فرهنگ نو شده و این تغییرات برایش جالب و جذاب اند. شخص از خوردن غذاهای نو و مشاهده‌ی عادت‌ها و رفتار مردم، ساختمان‌ها و غیره لذت می‌برد و این تجربه برایش خوشایند است.

مرحله دوم: به این دوره، دوره مذاکره می‌گویند که شخص آرام آرام متوجه می‌شود که تفاوت میان فرهنگ اصلی و فرهنگ نو می‌تواند در او استرس و اضطراب ایجاد کند. شخص به یاد غذاهای سرزمین خود، فرهنگ و رفتار و آداب مردم خود افتاده و آنرا با فرهنگ نو بیشتر مقایسه می‌کند. برایش سوالات بیشتری خلق می‌شود و گاه خود را در محیط نو بیگانه احساس می‌کند. فکر می‌کند که دیگران قادر به درک او نیستند. تفاوت‌های زبانی/لسانی و رفتاری بیشتر مشخص می‌شوند و می‌توانند سبب آزار و اذیت او شوند. مهم‌ترین مشخصه‌ی این دوره دق شدن پشت خانواده و دوستان و کشور و احساس تنهایی است.

مرحله سوم: بنام دوره تطابق یاد می‌شود که در آن اضطراب و استرس ناشی از تجربه فرهنگ جدید بتدریج کمتر شده و شخص با فرهنگ و محیط نو عادت کرده و زندگی روزمره برایش عادی می‌شود. مسایلی که در فرهنگ جدید برایش عجیب بودند کم کم عادی می‌شوند و معنا پیدا می‌کنند. شخص کم کم دست از مقایسه برداشته و با محیط خو می‌کند.

مرحله چهارم: این دوره، دوره تسلط است که شخص بر زندگی خود در کشور و محیط نو حاکم شده و به راحتی به زندگی خود می پردازد. این بدین معنا نیست که ارزش‌های فرهنگ قبلی را به یک طرف می‌اندازد، بلکه بدین معناست که قادر می‌شود تا ارزش‌های هر دو فرهنگ را در خود حفظ کند. این را بنام مرحله “دوفرهنگی” نیز یاد می‌کنند.

    من پرسش اول را در همین رابطه مطرح کردم و اینکه معمولاً افرادی که از یک کشور به کشور دیگر سفر می‌کنند و با فرهنگ متفاوتی مواجه می‌شوند، وضعیتی را تجربه می‌کنند که به آن شاک فرهنگی یا تکان فرهنگی می‌گویند. شما همچو تجربه‌ای داشتید؟ این تجربه برای شما چگونه گذشت؟ 

   میثم نجفی زاده، یکی از محصلین افغان در کانادا، برایم چنین می‌گوید: تفاوت‌های فرهنگی که برایم نامأنوس بودند عبارت اند از:

(1) غذا: غذاهای که در کانادا صرف می‌شوند زیاد با طعم غذایی من سازگار نبود و تا هنوز هم نیستند. در روزهای اول زیاد علاقه داشتم پیتزا، شوارما، ساندویچ، مک دونالد، برگر و غیره را امتحان کنم، اما به مرور زمان همه‌ی این غذاها بی‌مزه شدند. بالاخره مجبور شدم آستین را بالا کشیده غذاهای با طعم افغانی بپزم.

(پیام: محصلین افغان، بخصوص مردها، خوب است قبل از سفر کمی آشپزی بیاموزند.)

میثم نجفی‌زاده که لیسانس خود را از افغانستان گرفته فعلا مصروف تحصیل در کانادا است

 (2) لباس: نحوه لباس پوشیدن در کانادا بسیار متفاوت از چیزیست که من با آن آشنا بودم. هر چیزی که من از مد میدانستم لباس افغانی بود و هر نوع لباس افغانی (یخن دوختی، جیب دار، بی جیب، دامن کنج دار، دامن دایره‌ای) در کانادا فقط لباس افغانی است و بس. بالمقابل هر نوع پتلون جینس (کاوبای یا لی) برای من پتلون جینس است، در حالی که در کانادا ده‌ها و شاید هم صدها مد آن باشد که من اصلا خبر ندارم. لباسی که مردم در اینجا می پوشند، نمایانگر طبقه اجتماعی، مقدار درآمد، سطح آموزش، ریشه فرهنگی و غیره است. من تا حال نیز از جزئیات و ظرافت های لباس پوشیدن کانادایی‌ها چیز زیادی یاد نگرفته ام. چندین بار کورتی خریده ام و دو روز بعد فهمیده‌ام که دخترانه است، و یا هم کمر بند دخترانه و یا شرتی که هم‌جنسگرایان می‌پوشند.

(پیام: تمیز پوشیدن مهم است و پرسیدن عیب نیست! هر زمانی متوجه شدید که باید در باره‌ی چیزی بیشتر بفهمید، سوال کنید. مردم معمولاً با علاقمندی حاضر می‌شوند تا به شما معلومات بدهند.)

(3) رفتار مودبانه: کلماتی چون “تشکر، ببخشید، لطفاً، خواهش می‌کنم، قدردانی می‌کنم،” و چیزهای دیگر از این گروه زیاد استفاده می‌شوند. برایم جالب بود وقتی اولین بار اطاقم را پاک کردم و دهلیز را نیز جاروب زدم، صاحب خانه دو بار از من قدردانی کرد. هر باری که ظرف‌هایم را می‌شویم و یا آشپزخانه را پاک می‌کنم، حتماً از من قدردانی می‌شود. برای کارهای بسیار کوچک که من فکر می‌کنم وظیفه‌ام هست و باید بکنم، از من قدردانی می‌شود. برای صاحب خانه (که یک زن است) در روز 8 مارچ (روز جهانی زن) یک دسته گل خریدم، تمام قوم و قبیله کانادایی‌اش خبر شدند و تا سال بعدی از من تشکری می‌کردند و از اینکه به زن احترام دارم قدردانی می کردند.

(پیام: رفتار خوب سبب ایجاد حس اعتماد و احترام متقابل شده و دیگران علاقمند اند تا بدین طریق شما را بیشتر بشناسند و از عادات و رسوم شما بدانند.)

(4) دگر پذیری و رواداری: چیزی که در میان سفید پوست‌های غرب دریافتم پذیرش دیگران به همان شکلی است که هستند. صاحبخانه‌ی من یک خانم 56 ساله‌ی سفیدپوست مسیحی شدیداٌ محافظه‌کار است و روزهای یکشنبه به کلیسا نیز می‌رود. اما با من روز عید، نوروز، ماه رمضان و روزه‌گیری و همه رسم و عنعناتم را تجلیل می‌کند. وقتی می‌فهمد ساعت 3 شب برای سحری بیدار می‌شوم، برایم سمبوسه و شیر در یخچال می‌گذارد و اسمم را رویش می‌نویسد. وقتی روزه دارم پیش رویم شراب نمی‌خورد.

(پیام: بسیاری از مردم غرب به تنوع و تفاوت احترام می‌گذارند و عقیده‌ی هر شخص را موضوع و حق شخصی آن نفر می‌دانند. وقتی اعتماد ایجاد شد شما را بخاطر دین تان قضاوت نمی‌کنند و بیشتر جنبه‌های انسانی و اخلاقی را در نظر می‌گیرند.)

مریم صانعی از پشتکار، صداقت و احترام در روابط اجتماعی در آلمان می‌گوید

   مریم صانعی که مدرک دکترای (پی اچ دی) خود را از کشور آلمان بدست آورده، در پاسخ به همین سوال می‌گوید: برای اولین بار که از کشور خارج شدم برای یک سیمینار در اسپانیا بود و اولین چیزی که به چشمم آمد این بود که چقدر زنها در آنجا آزاد بودند! در کشور ما شعار این است که حجاب برای مصونیت زن هست ولی من دیدم زنها با مینیژوب هم می‌توانند مصون باشند و این بر می‌گردد به نوع برداشت از حجاب و مصوونیت اجتماعی. همچنان متوجه شدم که میان زنان و مردان روابط شاد، محترمانه و بدون کدام منظور وجود دارد و این رابطه‌ها بر محور انسانیت، صداقت و شایستگی آنهاست.

فکر می‌کنم با آنکه تحصیل محور اصلی توجه هر محصلی است که به کشورهای دیگر سفر می‌کند، ولی در کنار آن به نظرم علاوه بر علم خیلی چیزهای دیگر نیز هستند که می‌شود از فرهنگ و سیستم غرب یاد گرفت. به همین دلیل، من توصیه می‌کنم محصلین خود را محدود به روابط کاری یا درس با غربی‌ها نکرده و تا حد امکان از فرهنگ شان بیشتر بدانند و خود را در بین مجموعه‌ها داخل کنند. این کمک می‌کند که عادت‌های خوبی که در زندگی، روابط و خانواده دارند را هم یاد بگیریم.

برای من مشاهده و لمس صداقت، رفتار دوستانه، عدم چاپلوسی و یکرنگ بودن آدم‌ها با هم، بعلاوه مشاهده نظم کاری، روابط بین رئیس و مرئوس، چگونگی حل مشکلات، همکاری و کار گروهی خیلی با ارزش بود. خیلی از اساتیدی که ما داریم تحصیل‌کردگان غرب بوده اند ولی بعد از برگشتن به کشور پیرو همان سیستم مشکل‌دار کشور خود ما بوده اند! به قول یک دوست: ما مثل مهره‌های سالم هستیم که در یک موتر مرسدس بنز غرب خوب کار می‌کنیم، ولی وقتی به ماشین قراضه کشور خود ما بر می‌گردیم، هر چند هم تلاش کنیم چون کل سیستم معیوب است کار چندانی از پیش برده نمی‌توانیم. به همین دلیل مهم است که برای اصلاح سیستم نیز کار کنیم.

(پیام: سفر و تحصیل در کشورهای دیگر چشم ما را بیشتر باز می‌کند، تجربه‌های بیشتری از نوع زندگی و سیستم کاری و تحصیلی بدست می‌آوریم و می‌آموزیم که دنیا فقط شهر یا کشور خود ما نیست و لزوما سیستم تحصیلی ما بهترین سیستم در دنیا نیست.)

   باران میرزاد از شهروندان افغان است که تجربه زندگی در سه کشور را دارد: افغانستان، ایران و سویدن. او حالا در سویدن مصروف زندگی و تحصیل است. او درین‌باره چنین نگرشی دارد:

باران میرزاد قانون‌گرایی در غرب را بسیار پسندیده و از اهمیت یادگیری زبان در تحصیلات یاد می‌کند

برای من این تجارب هم زیاد بودند و هم متفاوت. بزرگترین دغدغه یادگیری زبان بود و هنوز هم هست. به نظر من در صد بالای از موفقیت در کشوری که زندگی‌ می‌‌کنید دانستن زبان آنجاست، چرا که راه ارتباطی‌ و وصل فرد به کلّ جامعه است .

از تجارب شیرین زندگی درینجا حس آزادی و امنیت بود. از آنجایی که قبل از آمدن به اینجا در یکی‌ از کشور‌های آسیایی (ایران) مهاجر بودم و دوران سختی را بیشتر به لحاظ حقوق قانونی‌ و مشکلاتی از این قبیل گذراندم، در آنجا هیچ گونه حقوق قانونی و شهروندی نداشتیم و به دست آوردن این مزایا و حقوق در اینجا بسیار برایم خوشآیند می‌‌نمود، بخصوص از اینکه می‌‌توانستم به عنوان یک شهروند دارای تمام حقوق قانونی باشم همانند دیگر افراد بسیار خوشحال بودم و هستم.

(پیام: بر یادگیری لسان بسیار تمرکز کنید و مطمین شوید که قبل از آمدن تسلط کافی داشته باشید تا بتوانید درس خود را ادامه دهید. در غیر اینصورت، خوب است صنف‌های تقویتی بگیرید، وگرنه توانایی‌های تان محدود خواهد شد.)

   پرسش دوم: بعنوان محصلی که دوره ماستری و بعد دکترای خود را درینجا (کانادا) می‌گذرانی، تفاوت‌های اساسی بین سیستم تدریسی در افغانستان و اینجا را در چه می‌بینی؟

میثم نجفی زاده می‌گوید: سیستم تدریسی غرب بسیار برنامه‌ریزی شده و شاگردمحور است. در اول ترم تمام تقسیم اوقات جلسه‌های درسی، مواد درسی، و موضوعات درسی مشخص میشود. هر قدر زحمت بکشی، به همان اندازه ترقی می‌کنی. محور سیستم استوار بر یادگیری شاگردان است. در ختم هر سمستر شاگردان استادهای خویش را ارزیابی می‌کنند و گزارش آنرا به دانشگاه می فرستند. هر نوع خلاقیت و نوآوری تشویق می‌شود.

  از مریم می‌پرسم که خانواده‌اش با آمدن او به یک کشور غربی برای تحصیل مشکلی نداشت؟

در جوابم می‌گوید: من به عنوان یک دختر مجرد 4 سال تنها در آلمان زندگی کردم. با وجود این که خانواده ام مذهبی هستند، ولی همه فامیل تعجب کردند وقتی دیدند که پدرم مانع رفتن من نشد و اجازه داد تحصیلاتم را ادامه بدهم. باید بگویم که من در هر شهر آلمان چند برابر احساس امنیت بیشتری می‌کردم نسبت به شهر و محله در کشور خودم. در آلمان روابط بین آدم‌ها بهتر تعریف شده است. به نظرم چون روابط آزادتر است، برای همین مردها کمتر حریص هستند و اگر خواستار رابطه‌ای هستند آنرا می‌توانند از راه درست، بدون مخفی‌کاری و فشار خانواده یا اجتماع داشته باشند. روابط با رضایت طرفین هست نه با زور یا فریب و دروغ .

   همین سوال را از میثم می‌کنم و اینکه بعضی از خانواده های افغان از آمدن دختران شان به غرب برای تحصیل نگران اند و گاه مانع این کار می‌شوند، و او با زمزمه شعر اقبال لاهوری، چنین پاسخ می‌دهد:

 قوت مغرب نه از چنگ و رباب
نی ز رقص دختران بی حجاب
محکمی او را نه از لادینی است
نی فروغش از خط لاتینی است
قوت افرنگ از علم و فن است
از همین آتش چراغش روشن است

حتی غربی‌ها نیز از رفتن به جاهای که دختران خودفروشی می‌کنند شرم دارند. غرب بیشتر از اینکه جای رقص و خود فروشی و لادینی باشد، جای علم و فن است که آنرا باید آموخت.

(پیام: چهره واقعی غرب آنی نیست که در فلم‌ها دیده می‌شود یا مردم تصور می‌کنند که غربی‌ها فقط عیاشی و خوش‌گذرانی می‌کنند. برعکس، بسیاری از غربی‌ها متمرکز بر مطالعه، تحقیق و سخت‌کوشی اند و همین سخت‌کوشی است که آنها را به مدارج بلند رسانده است.)

   باران میرزاد حالا چندین سال است که در سویدن زندگی کرده و تجربه رفتن به دانشگاه را نیز داشته است، اگر چه هنوز صد فیصد مطمین نیست در کدام رشته مدرک خواهد گرفت. از او می پرسم که حالا با فرهنگ دوم چقدر خو کرده است؟

می‌گوید: زندگی‌ در یک کشور قانون‌گرا این امکان را به من داد که زندگی‌ جدیدی را یاد بگیرم که رعایت قانون در آن حرف اول را می‌‌زند و این تجربه‌ی بزرگی‌ بود که به دست آوردم و یاد گرفتم داشتن یک جامعه‌ی سالم مستلزم آن رعایت قانون در همه‌ی موارد است. اینجا قانون برای همه یکسان است و این به من اعتماد به نفس می‌‌دهد تا سالم و خوب زندگی‌ کنم. آمدن به اینجا، آشنایی با فرهنگ‌ها و زبان‌های مختلف، دید من را به زندگی‌ و دنیا گسترده‌تر ساخت و به من این فرصت را داد که دنیا و مردم اش را بیشتر از قبل بشناسم. این برایم در بدو ورود بسیار هیجان انگیز بود و من حالا خود را انسان متفاوتی می‌بینم که تجربه‌های باارزش بیشتری اندوخته است.

(پیام: در غرب تنوع به اندازه‌ی کافی وجود دارد تا بتوان دید بازتری به قضایا پیدا کرده و بر اندوخته‌های خود افزود)

  از میثم نجفی زاده می‌پرسم: حالا که تجربه آموزش درینجا را داری، به محصلینی که تصمیم ادامه تحصیل در غرب را دارند، چه توصیه می کنی؟ رمز موفقیت شانرا در چه می‌بینی؟
می‌گوید: دو توصیه دارم: اول اینکه لسان انگلیسی برای تحصیل در غرب بسیار مهم است. زبان انگلیسی به معنی نحوه حرف زدن، نوشتن، گوش کردن و خواندن.
دوم: چیزی که ما در افغانستان از آن خبری نداریم، شیوه تحقیق است. دانشگاه‌های غرب درس را بطور یکطرفه ارایه نمی‌کنند، بلکه بیشتر این را مطرح می‌کنند که چگونه باید یاد گرفت و تحقیق کرد و چیزی نو آفرید. اگر ما شیوه تحقیق را از اول یاد داشته باشیم، بسیار به سادگی در دانشگاه‌های غربی راه خواهیم یافت.

(پیام: باز هم تاکید بر آموزش زبان و الفبای تحقیق یا پژوهش)

در نوشته‌های بعدی کوشش می‌شود تا زوایای دیگری از تجربه های شخصی محصلین افغان در خارج به اشتراک گذاشته شود.

درباره‌ی اسماعیل درمان

اسماعیل درمان، ماستر روانشناسی بالینی و مدیر وبسایت روان آنلاین است. شما می‌توانید از طریق صفحۀ «تماس با ما» یا صفحۀ فسبوک روان آنلاین به او و گروه کاری روان آنلاین پیام بفرستید. خوانندگانی که نمی‌خواهند نام شان ذکر شود این را در پیام خود مشخص کنند. گروه روان آنلاین به حفظ هویت خوانندگان احترام می‌گذارد.

۹ نظر

  1. I liked the simplicity. Unlike many other articles in this regards, it is easily understandable with lots of learning messages. Thank You

  2. این مقاله از هر نگاه خوب و خواندنی بود. مرا به یاد شوک فرهنگی خودم انداخت که در هنگام تحصیل داشتم. حالا که یادداشت هایم را که درمراحل مختلف تحصیل نوشته ام بازخوانی می کنم، احساس می کنم که همین چهار مرحله شوک فرهنگی را چگونه سپری کرده ام. درج همین مصاحبه ها و نظریات محصلین افغان در خارج در از بین بردن یک تعداد سو تفاهم های جوانان از محیط غرب خیلی موثر است. لیکن یک جنبه ی که من با آن برخورد کردم و می خواهم شریک سازم احساس غربت است. آن چیزی که در اشعار و ادبیات ما بار ها ذکر می شود را با گوشت و پوست احساس کردم. دوری از خانواده، دوستان و هم شهریان و دوری از آبادی و ویرانی کشور سخت است. همان احساس نماز شام غریبی مرا بار ها و بارها افسرده کرده بود و بارها مرا از درس انداخته بود لیکن هدف آموزش و با پشتاره پر به وطن رفتن مرا زنده می ساخت و دوباره چشم باز می کردم و روی درس ها تمرکز می کردم.

    دوستان زیادی در هنگام تحصیل داشتم که مرا تنها نمی گذاشتند لیکن غربت غربت است و باید اعتراف کرد که شبکه اجتماعی که ما در آن بزرگ شده ایم و به آن تکیه داریم خیلی با ارزش است که درین کشور ها این شبکه ها ضعیفتر است و یا حتی وجود ندارد.

    با فن و دانش و تلاش امید که کشور خود را روزی به سوی قانونمندی و پیشرفت ببینیم.

  3. جناب درمان صاحب: همیشه از مطالب خواندنی تان درین سایت لذت می برم. باید بگویم که تمام مقالات تان علمی و تحقیقی بوده و دانستن و آگاهی ازین مطالب برای سلامتی و صحتمندی جامعه ما بسیار مهم میباشد.
    در پیوند به این مطلب تحقیقی، میشود روی شاک فرهنگی که محصلین در هنگام بازگشت به کشور شان مواجه میشوند نیز مطالعه و تحقیق نمائیم.

    سرفراز باشید!

  4. بسیار جالب و آموزنده بود. از نویسنده مطلب اظهار سپاس دارم

  5. محمدذکریا کامران

    تشکر از نظریات واقعا ارزشمند تان که مارا کمی به معلومات ما افزود ومارا بهره مند ساخت.

  6. علی احمد ساغری تنها

    بسیار مفید است خصوصاً برای کسانیکه خواستار این هستند که در خارج از مرز افغانستان ادامه تحصیل نمایند یعنی در این مطالب که شماه بسیار ادیبانه ذکر نموده اید بسیار نکته های است که با خواندن آن جوانان امروزی را متوجه میسازد که چیگونه باید متوجه کرکتر خویش باشد و یک مکتب آموزش تفاوت های فرهنگی است امید وار هستم که بسیار از هموطنان ماه که در خارج مصروف تحصیل هستند چنین مطالب زیبا را در همه سایت های انترنیتی پخش نمایند . دراین قسمت شماه را به خوانش یکی از ابیات مشهور حافظ شیرازی دعوت میکنم (درخت تو گربار دانش بگیرد _ به زیر آوری چرخ نیلوفری را ) یک جهان سپاس علی احمد ساغری تنها از شهری کابل افغانستان.

  7. سلام
    دانش آموخته رشته روانشناسی وآموزش کودکان استثنایی مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه تهران هستم…
    مدتیست که به ادامه تحصیل برای مقطع دکتری در کانادا یا آلمان یا…فکرمیکنم…
    سوالات زیادی از شما دوست عزیز دارم…

پاسخ دادن به تواب سلجوقی لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.