نوشته: بصیر احمد صهیب، دانشآموختهی جامعهشناسی
ویرایش: اسماعیل درمان

شیوههای بسیاری برای جمعآوری اطلاعات و تولید دانش از قبیل دانش در بارهی جنسیت وجود دارد. البته جامعهشناسی تنها دسترسی به جهان اجتماعی را فراهم نمیکند. برای مثال، داستان، موسیقی و هنر همه ممکن است برای انسانها بینشهای پُرمعنا در بارهی زندگی شان فراهم نماید. با این حال، قدرت دانش جامعهشناسی به چیزی ریشه دارد که «کالینز آنر» حوزۀ “موقعیت فکری اجتماعی” نامیده است. جامعهشناسان روشهای کمّی و کیفی گوناگون و گستردهیی را در جمعآوری اطلاعاتی که بنیادهای ادعاهای تجربی ما را تشکیل میدهد، بهکار میبرند. ما این روشها را به عنوان ابزاری برای اطمینان اینکه این دادهها (data) جمعآوری شده و بطور منظم تحلیل شده است با هدف تشریح و گسترش دانش به کار میبریم.
میدانیم که جهانِ اجتماعیِ را که مطالعه میکنیم پیچیده است و این اشکال گوناگون دانشی را میطلبد که ممکن است برخی برای اجتماع منحصر به فرد باشد. با این حال، یکی از موضوعات پیچیدهای که تا کنون توجهی زیادی را به خود معطوف داشته و همواره مورد اختلاف اندیشمندان قرار گرفته است اصطلاحات سِکس (جنس) و جندر (جنسیت) است که در این نبشتۀ کوتاه بدان پرداخته شده است.
واژهی (جندر) که در فارسی «جنسیت» ترجمه شده است در کنار واژهی سکس که (جنس) ترجمه شده است، یکی از مباحث بسیار با اهمیت در جامعهشناسی است. توجه جامعهشناسی به این موضوع از اوایل قرن بیستم که حوادث و اتفاقات زیادی قواعد «جندر» را تحت تاثیر قرار دادند، معطوف گردید. مطالعهی جندر به عنوان مهمترین روند در رشتهی جامعهشناسی در همین قرن ظهور کرد. تحقیقات و نظریات همراه با مطالعات مسائل جندر، جامعهشناسی جندر را از حاشیه به نظمی مرکزی سوق داد. به عنوان مثال، برای درک تاثیرات قدرتمند اجتماعی رکود دوره هزار ساله و الگوهای جهانی شدن، تحلیلهای جامعه شناختی باید برای جندر دلایل موجهی ارائه دهد.
جامعهشناسی علاقمند این است که چگونه رفتار بشری با زندگی گروهی شکل یافته است. هرچند تماماً زندگی گروهی به شیوههای مختلفی تنظیم شده است، جندر اجزای کلیدی این نظم میباشد.
انفجار تحقیقات در بارۀ مسایل جندر در حال حاضر نشان میدهد که تمام تعاملات اجتماعی و نهادهای که تعاملات در آنها صورت میگیرد، در بعضی از شیوهها «جندری» یا «جنسیتی» هستند. بررسی «اصل» و «فرع» برای این جندر سازی بنیادهای نظری و تجربی جامعهشناسی را دوباره شکل داده است. از جهت نظری، آگاهی از جندر، موجودیت نظریه جامعه شناختی را واضح ساخته است و به ایجاد الگوی فیمینستی جدید منجر گردیده است. از جهت تجربی، آگاهی از جندر به استراتیژیهای تحقیق خلاق منجر گردیده و موضوعات جدیدی را برای تحقیق جامعه شناختی باز کرده است.
تقریباَ تمام جوامع بصورت نسبی از الگوهای ثابت، که چگونگی تعاملات اجتماعی را شکل میدهد، ساخته شده اند. یکی از مهمترین ساختارهای اجتماعی که تعاملات اجتماعی را شکل میدهد، منزلت است، منزلت به معنای مقوله یا موقعیتی که فرد اشغال میکند و این که زن یا مرد در این موقعیت چگونه تعریف می شود.
ما اغلب موقعیت ها را از طریق تلاش های خود مان در چرخه زنده گی بدست می آوریم. به عنوان مثال، ما همزمان تعدادی از منزلت ها را ، مانند منزلت مادر، پدر، پسر، دختر، وکیل، بیمار، کارمند، و مسافر اشغال مینماییم. این منزلتها منزلتهای منتسب شدهای هستند که بر افراد تحمیل شده اند و افراد ناگزیر از حمل آنها هستند. مهمترین موقعیتهای منتسب شده عبارت اند از جندر، نژاد و طبقه اجتماعی. از آنجاییکه منزلت به سادگی موقعیتی در داخل یک نظام اجتماعی است، نباید با رتبهی «اعتبار» اشتباه گرفته شود. وضعیت «اعتبار بالا» و همچنین وضعیت «اعتبار پایین» وجود دارد. برای مثال، در ایالات متحده یک داکتر موقعیت با اعتبارتری را نسبت به یک وزیر اشغال میکند.
تمام جوامع اعضایش را با موقعیتها طبقهبندی میکند و نیز این موقعیتها را در بعضی از شیوهها، و در نتیجه نظام طبقه بندی اجتماعی را ایجاد میکند. افرادی که موقعیتهایشان شامل درجهبندی پایین موقعیتهای منتسب شده نسبت به موقعیتهای درجهبندی بلند میباشد، تقریباَ در نظام قشربندی پایین و آسیبپذیر اجتماعی، تعصب و تبعیض قرار دارند. امروزه هیچ جامعهی شناختهشدهی نیست که در آن وضعیت زنان بطور مداوم در مرتبه پایینتر نسبت به وضعیت مردان قرار نداشته باشد. این امر در کشورهای توسعه نیافته و بخصوص کشورهای اسلامی رایجتر است، زیرا زنان به علاوهی داشتن موقعیت پایین، به حیث دارایی مردان تلقی میشوند. خشونتی که علیه زنان در تمام جوامع صورت میگیرد و زنان همواره مورد آزار و سرکوب قرار میگیرند، بیشتر از موقعیت پایین شان و نقشی است که از آنان انتظار میرود. این امر در کشورهای اسلامی زمانی شدت می یابد که مردان تسلط بر زنان را حق مسلم خویش میدانند.
نقش، رفتار مورد انتظار در ارتباط با موقعیت است. با توجه به هنجارهای اجتماعی، نقشها اجرا شده هستند، نقشهای مشترک که رفتار انسانها را در شرایط خاصی رهنمایی میکند. هنجارهای اجتماعی امتیازات و مسئولیتهای موقعیت را مشخص مینماید. تمام موقعیتها با نیازمندیهای نقش هنجاری به زنان و مردان، مادران و پدران، دختران و پسران پیوند دارد. منزلت مادر برای نقش مورد انتظار شامل عشق، پرورش، از خودگذشتگی، خانهسازی، و فراهمی است. منزلت پدر برای نقشهای منتظره، نانآوری، انظباط و تصمیمگیری نهایی در امور خانواده میباشد. جوامع، ایفای نقشها را با درجهی از انعطافپذیری اجازه میدهند، اما هنگام تغییرات سریع اجتماعی، محدودیت نقشهای قابل قبول اغلب در جریان اند. مردم ممکن است ناهنجاری را تجربه کنند زیرا هنجارهای سُنتّی متغیر اند و هنجارهای جدید رو به توسعه میباشد.
برای مثال، مهمترین روند نقشهای جنسیتی در قرن بیستم در ایالات متحده افزایش گستردهی زنان در نیروی کار است. در انجام نقش مادر، از زنان انتظار میرود تا برای برآوردن نیازهای خانواده و محل کار در دسترس باشند. از آنجاییکه زنان موقعیتهای را که در محل کار و دیگر نهادهای اجتماعی اشغال کرده اند تغییر داده نشده است، دامنهی نقش قابلقبولشان به شدت محدود شده است. در نتیجه خانواده و مکان کار ناگزیر برای زمان کار و توجه مادر با همدیگر در رقابت اند.
نظر به اجزای کلیدی ساختار اجتماعی، منزلتها و نقشها به ما اجازه میدهند تا زندهگی خود را از راههای پیشبینیپذیر با ثبات سازیم. به عنوان مثال: انسانها با موقعیتی (از بالاترین موقعیت اجتماعی تا پایینترین موقعیت اجتماعی) که در جامعه بدست می آورند زندگی شان را شکل میدهند، نظر به موقعیتی که دارند اعتبار اجتماعی کسب می کنند و از موقعیت همسان تاثیر میپذیرند. هر موقعیتی که از اعتبار بیشتری برخوردار باشد زندگی انسانها را باثباتتر میسازد و در واقع این نقشها، مسئولیتها و منزلتهای اجتماعی است که به زندگی معنا میبخشد. هنجارهای ثابت رفتار و تعامل مان را با مردمی که موقعیتهای مختلف اجتماعی را اشغال کردهاند و اینکه این مردم را میشناسیم یا نه، آسان میگرداند. ما اغلب از طریق هنجارهای اجتماعی است که با همدیگر تعامل میکنیم، هنجارها و قواعد اجتماعی را میپذیریم و در مقابل هر کنشی واکنش نشان میدهیم. جنبههای توطئهآمیزی در این نوع جهان پیشبینیپذیر موجود است. هنگامیکه نقش رفتار هنجاری دقیقاً معرفی گردد آزادی عمل ما اغلب مسالمتآمیز خواهد بود.
این تعاریف ثابت با توسعۀ کلیشهها یکجا شدهاند—مفاهیمی که مردم موقعیتهای همسانی را در گروه اشغال میکنند بیش از حد ساده میگرداند و در کُل ویژهگیهای مسلّمی را به اشتراک میگذارد. گرچه کلیشهها میتوانند شامل ویژهگیهای مثبتی باشند، اما، اغلب شامل ویژهگیهای منفی که بعداً برای توجیه کردن تبعیض در مقابل اعضای گروه استفاده میشوند نیز میباشد. موقعیتهای زنانه و مردانه طبق ویژهگیهای که با مزّیت ساخت بیولوژیک آنها فرض شده است، اغلب کلیشهای هستند. زنان به عنوان انسانهای دمدمی مزاج و غیرقابلاطمینان کلیشه شده هستند، زیرا هورمونهای غیرقابلکنترلشدهی شدیدی را که طغیان احساسی پیشبینیناشده آنها را شعلهور میسازد مطرح مینمایند.
اظهار کلیشههای منفی میتواند به تبعیض جنسی ختم شود، باوری که منزلت زن نسبت به منزلت مرد پایینتر است. مردان نیز از نتایج منفی تبعیض جنسی ایمن نیستند، اما زنان بیشتر آنرا تجربه میکنند زیرا موقعیتی را که زنان اشغال مینمایند بیشتر لکهدار تلقی میشود تا موقعیتی را که مردان اشغال میکنند. برای مثال، در مقایسه با مردان، زنان احتمالاَ بیشتر موقعیتهای را در خانه و بیرون از خانه اشغال مینمایند که با قدرت کمتر، اعتبار کمتر، دستمزد کمتر و یا هیچ دستمزدی همراه میباشد. باورها در بارۀ مادون بودن زنان از نظر بیولوژیک تقویت شده اند و سپس تبعیض مستقیم را در مقابل زنان بوجود آورده اند.

تبعیض جنسی با نظامهای پدرسالاری دایمی گردیده است. ساختارهای اجتماعی مردمحور به ستم و سرکوب زنان منجر شده است. پدرسالاری در تعریف، مرد محوری را نمایش میدهد—هنجارهای مردمحوری در سراسر نهادهای اجتماعی به صورت معیاری که تمام افراد از آن طرفداری میکنند درآمده است. تبعیض جنسی وقتی تحکیم میشود که پدرسالاری و مردمحوری برای دایمی ساختن باورهای که نقش جندر بصورت بیولوژیک از پیش تعیین میشود و بنابراین تغییر ناپذیراند با هم یکجا شوند. برای مثال: باورهای جهان رو به توسعه راجع به ناشایستگی بیولوژیک زنان برای دیگران نسبت به نقشهای خانگی فرصتهای شان را برای تعلیم و تربیه و دسترسی به سواد محدود ساخته است. این محدودیتها مردان را حافظ آنچه که نوشته شده است، منتشر شده است، و تفاسیری که در باره جندر و گمارش زنان و مردان در جامعه صورت گرفته است گردانیده است. تا کنون، تاریخ از یک دورنمای مرد محور که نصف دیگر بشریت را نادیده گرفته ثبت شده است. این چشمانداز، باورهای را که پدرسالاری گریزناپذیر است، واقعیت غیرقابلاجتناب در تاریخ میباشد دایمی گردانیده است، بنابر این کشاکشها برای مساوات «جندر» محکوم به شکست است.
از آنجاییکه این مسائل بیشتر به جریان اصلی تحقیقات علمی و گزارشهای رسانهای تبدیل شده است، اشتباهاتی که با اصطلاحات سکس و جندر یکجا شده بود کاهش یافته است. در حال حاضر این اصطلاحات در جامعهشناسی انصافاَ در مراجعه با ساحات مختلف مضمون معیاری هستند. سکس نشانهی تمایز بین زنان و مردان به عنوان نتیجه بیولوژیک، جسمی، و تفاوتهای ژنیتیک میباشد. نقشهای جندر توسط آیینهای قراردادی و دیگر نیروهای اجتماعی اقتصادی و سیاسی فرهنگی تنظیم میشود. سکس به ویژهگیهای بیولوژیک که زنانگی و مردانگی را از هم متمایز میکند رجوع مینماید. این تعریف بر تفاوتهای مردانه و زنانه در کروموزومها، اناتومی، هورمونها، نظام بازتولید و اجزای دیگر فزیولوژیک تاکید میکند. جندر به آن دسته از ویژگیهای اجتماعی، فرهنگی و روانی رجوع میکند که به مردان و زنان از طریق زمینههای اجتماعی خاصی مرتبط است.
جندر به مجموعهای از نقشهای ساخته شدهی اجتماعی و روابط، صفات شخصیتی، نگرشها، رفتارها، ارزشها، قدرت نسبی و نفوذی که جامعه به دو جنس بر اساس تفاوت منتسب میسازد اشاره میکند. در حالیکه سکس بیولوژیک با مشخصات جنیتیک و تشریحی مشخص شده است، جندر هویت اکتسابی است که آموخته میشود، در طول زمان متغیر است، و بطور گستردهای در داخل فرهنگها متفاوت است. جندر رابطهای است و به سادهگی به زنان یا مردان اشاره نمیکند بلکه به رابطه بین آنها اشاره میکند. سکس ما را مرد یا زن میسازد و جندر ما را مذکر و یا مونث میسازد. سکس موقعیتی منتسب است زیرا شخص با آن متولد میشود اما، جندر موقعیتی کسبی است زیرا باید آموخته شود.
به هر صورت، زنان با موقعیت پائینی که نسبت به مردان دارند و نقشهای اجتماعی کمرنگتری را ایفا میکنند مورد سرکوب مردان قرار میگیرند. ویژگیهای که اغلب از مردان انتظار میرود این است که مردان باید “نیرومند، قوی، شجاع، از نظر جنسی فعال، پُرطاقت، منطقی، عملی، ماشینی، مسلط، مستقل، آزاد، پرخاشگر، قاطع، رقابتجو، ماجراجو” باشند. در حالیکه از زنان انتظار میرود تا “لطیف، احساساتی، باوقار، پایبند خانه و خانواده، مادرانه، پاک، از نظر جنسی منفعل، عشوهگر، با احساس، مهربان، سطحی، دارای درک غریزی، تیزبین، حساس، خودخواه، متلون و دمدمی، وابسته، فروتن، شیرین، شکیبا، با محبت و گریزان از رقابت باشد.”
البته امروز اینها ممکن است تصورات قالبی به نظر برسند و بسیاری از ما نمیخواهیم باور کنیم که مردم چنین انتظاراتی دارند. با وجود این، تفکر قالبی هنوز بر آنچه ما میشویم و آنچه مردان و زنان در واقع انجام میدهند و میاندیشند تاثیر میگذارد. ما ناچار نیستیم طبق این الگوها رفتار کنیم اما چه بر طبق این الگوها رفتار کنیم و چه نکنیم، در هر حال پیامدهای وجود دارند. در هر تصمیمی که ما میگیریم، جامعه به ما نشان میدهد که چه چیزی برای جنس ما مناسب است و چه مناسب نیست.
عکسها برگرفته از System Group و Interactive Insight Group
یادداشت: نشر مطالب روان آنلاین فقط با ذکر منبع یا اجازۀ رسمی از مدیریت وبسایت مجاز است!