نوشته و برگردان: صادق خدامرادی
گزینش و ویرایش: هامش درویش و اسماعیل درمان

كتابهایی كه درباره افراد دارای اختلالات شخصیتی و رفتار جامعهستیزانه نوشته میشوند اغلب مخاطبان زیادی دارند و فیلمهای داستانی زیادی دربارۀ این گونه افراد ساخته شده است. از افراد جامعهستیز رفتارهایی پرخاشگرایانه، منحرف، جنایتكارانه و اعمال غیراخلاقی بدون احساس پشیمانی یا همدلی سر میزند.
یكی از جذابترین كتابهایی كه اخیراً درباره افراد جامعهستیز منتشر شده «مالیکول اخلاق» نام دارد. نویسنده این كتاب دانشمندی به نام «پال زاك» است كه به نام دكتر اكسیتوسین شناخته میشود، چراكه او اولین كسی است كه از نقش هورمون اكسیتوسین در رفتارهای توأم با اعتماد بین انسانها صحبت میكند. زاك در كتاب «مالیکول اخلاق» به طور وسیعی درباره هورمون/ انتقالدهنده عصبی اكسیتوسین و نقش آن در تعاملات اجتماعی بحث میكند. هورمون اکسیتوسین به خاطر نقشی كه در پرورش اعتماد و همدلی دارد، «هورمون عشق» نیز نامیده میشود.
زاك در این كتاب رفتارهای نابهنجار اجتماعی در بعضی از افراد را به اختلال در عملكرد طبیعی مواد کیمیاوی بدنِ آنها مرتبط میكند. در فصلی از كتاب، زاك از یك برنامهنویس سابق کامپیوتر به نام «هانس ریزر» مثال میآورد كه فردی كارآفرین و ثروتمند است و حالا در ندامتگاهِ یكی از ایالتهای آمریكا به سر میبرد. «ریزر» كه همسرش را به قتل رسانده با استناد به تحقیقات زاك ادعا كرده كه از اختلال عملكرد مغز رنج میبَرَد و وكیلاش هم در طول محاكمه از همین مشكل رنج میبرده و بنابر این همدلی كافی با او نشان نداده است.
درست بعد از غروب خورشید در 7 جولای سال 2008، «هانس ریزر» پلیس را به قبر كمعمق همسرش هدایت كرد و با اعتراف به قتل و فاش كردن قبر همسرش از مجازات اعدام گریخت. به این ترتیب این پرسش پیش میآید كه چرا «ریزر» كه فردی ثروتمند و كارآفرین بود و به قدری باهوش بود كه در سن 15 سالگی وارد كالج شده بود، این قدر زرنگ نبود كه همسرش را طلاق دهد نه این كه او را به قتل برساند؟
زاك به این دلیل با ریزر آشنا شد كه وی با استناد به تحقیقات زاك از سلولاش در زندان، درخواست تجدیدنظر كرده بود. زاك در مقالهای مینویسد:«براساس معایناتی كه در طول دهه گذشته انجام دادهام، نشان دادهام كه یك مالیکول باستانی در مغز انسان به نام اکسیتوسین به ما حس همدلی با دیگران را میدهد و باعث میشود اخلاقی رفتار كنیم. من اکسیتوسین را مالیکول اخلاق نامیدهام».
بشر چگونه از خوب به بد یا حتی شریر تغییر میكند؟
زاك می گوید: «95 درصد از هزاران نفری كه مطالعه كرده ام وقتی مُحرّك اجتماعی مثبت دریافت میكنند اکسیتوسین آزاد میكنند. این افراد شامل كسانی میشود كه در مورد مسایل مالی به شما اعتماد میكنند و وقتی فیلمی نگاه میكنند، عاطفی میشوند. پنج درصد كسانی كه من آزمایش كردهام هم بعد از دریافت چنین محركهایی اکسیتوسین آزاد نمیكنند.
این افراد بسیاری از صفات افراد «ضداجتماعی/Antisocial» را دارند. آنها جذاب، فریبکار و حتی خودفریب هستند و موقعی كه پولی وجود دارد كه باید با دیگران به اشتراك گذاشته شود، آن را با گستاخی و پُررویی برای خود نگه میدارند. این در حالی است كه حرص و آز از جمله گناهان بزرگ است.
دانستن کیمیای اخلاق دربارۀ این كه چرا ما در بیشتر مواقع خوب هستیم و بعضی از افراد مثل هانس ریزر شرور هستند بینشی به ما میدهد.
جوندگانی كه از لحاظ ژنتیكی فاقد گیرنده برای اکسیتوسین هستند مثل افراد جامعهستیزعمل میكنند. آنها هركاری را كه میخواهند انجام میدهند بدون این كه به رفاه و امنیت دیگران توجه كنند. آنها همچنین انزواطلبانی هستند كه به حیات خود ادامه میدهند. این رفتارهای ضداجتماعی همچنین در بسیاری از قربانیان سوء استفاده در دوران كودكی رخ میدهد. جریان اکسیتوسین در مغز نیاز به پرورش دارد. قربانیان سوءاستفادهای كه من مطالعه كرده ام به حیات خود ادامه میدهند اما در رفتارهای اجتماعی دچار اختلال شده اند.
موضوع «خُردهشر» هم وجود دارد. استرس بالا مانع از انتشار اکسیتوسین میشود و ما را به طور موقتی ضداجتماعی میكند. ما میدانیم كه موقعی كه استرس داریم در بهترین حالت خود نیستیم. استرس تمركز یك نفر را كم میكند و انجام رفتار شایسته در او را متوقف میكند. واكنشهایی كه ما فضیلت یا اخلاقی مینامیم، آنهایی هستند كه نیازهای دیگری را با نیازهای ما در حالت تعادل و برابری قرار میدهند. اکسیتوسین این تعادل ماهرانه بین نیازهای خود با دیگران را به سمتی هدایت میكند كه مراقب دیگری هم باشیم. تجربیات من این را هم با اندازهگیری آزاد شدن اکسیتوسین در خون نشان داده.
اما من نگرانم كه تجربیات من در آزمایشگاه برای تجربیات روزانه كاربرد نداشته باشد. اما تجربیاتم با سربازان در حال رژه، تیم بازیكنان «راگبی/Rugby» كه قبل از مسابقه خودشان را گرم میكنند و افرادی كه با هم دعا میكنند نشان داده كه این فعالیتها باعث میشوند مغز اکسیتوسین آزاد كند. اکسیتوسین حس نزدیكی به یكدیگر و تمایل به كمك به دیگران ایجاد میكند.
تجربیات در حوزه كاریام حتی مرا به بعضی از دورترین نقاط زمین برده است. من اخیراً به ارتفاعات پاپوآ در «گینه نو» سفر كردهام تا كشاورزانی كه در جنگلهای بارانی به حالت انزوا زندگی میكنند را مطالعه كنم. افرادی كه در این كوهستانها زندگی میكنند خیلی شبیه اجداد ما در هزاران سال پیش هستند. من قبل و بعد از یك رقص آیینی از آنها خون گرفتم و فهمیدم كه این رقص موجب آزاد شدن اکسیتوسین در بیشتر افرادی كه آزمایش كردم میشود. مالیکول اخلاق به نظر میرسد كه یك خصلت جهانی است.
همچنین فهمیدهام كه طبیعت اجتماعی ما، حس نیاز به بودن در اطراف دیگران را به ما میدهد و این در بیشتر مواقع باعث میشود خوب باشیم. اکسیتوسین باعث میشود آن چه دیگران احساس میكنند را حس كنیم و این نه تنها به ما انگیزه میدهد تا از انجام كارهایی كه به دیگران آسیب میزند دوری كنیم، بلكه واقعاً هنگامی كه دیگران را شاد میكنیم احساس لذتبخشی به ما میدهد. موجودات اجتماعی مثل ما نیاز دارند تا یك حاكم درونی اخلاقی داشته باشند.»
مطالعات دیگر درباره افراد ضداجتماعی
در مطالعهای كه اخیراً انجام شده روانشناسی به نام «پاول بابیاك» نشان داده از هر 25 مدیر كسب و كار یك نفر معیار لازم برای قرار گرفتن در طبقه افراد جامعهستیز را دارد.
در تحقیقی دیگر یك متخصص علوم اعصاب به نام «مایكل كوئنیگ» پیوند بین منطقهی به نام قشر پیشانی «ونترومیدیال» كه مسئول گرههای كنترل برای تنظیم احساسات، تهدید، تصمیمگیری و رفتار اجتماعی است و «آمیگدالا» كه منبع پردازش/process احساس است را بررسی كرده.
«كوئنیگ» كه صدمات به مغز را در این منطقه از قشر پیشانی مطالعه میكند، میداند كه آسیب وارد آمدن به این منطقه از قشر پیشانی میتواند در شخصیت تغییر ایجاد كند.
این مطالعات نتایج زیادی برای سیستم جزایی و قضایی دارد. به همین دلیل دانشگاه ویسكانسین آمریكا بر اساس برنامهای به محصلین اجازه میدهد همزمان با تحصیل در رشته حقوق در علم اعصاب هم تحصیل كنند.
برای دریافت سخنرانی پال زاک در TED، روی این پیوند فشار دهید: http://www.ted.com/talks/paul_zak_trust_morality_and_oxytocin.html
منبع: وبلاگ روان شناسی http://aflaton.blogfa.com/8710.aspx