نویسنده: سمون تصمیم
ویرایش: اسماعیل درمان
صفات ما در جهتهای متقابل بروزمی نمایند. ما نسبت به خود دید خوشبینانه و یا هم بدبینانه به وجود میآوریم؛ خود را مستقل و یا هم وابسته میپنداریم؛ خود را دارای احساسات و یا هم بدون احساسات ارزیابی مینماییم. اکثر این خصوصیات طبیعی و ذاتی هستند، ولی بعضی دیگر مانند احساس برتری یا کهتری شکل آموزشی را دارند که اساساً آنها نیز بستگی به حجم مشکلات و حمایتهای دارند که ما در طول عمر بدان روبرو شده ایم.
اریک اریکسون یکی از علمای است که روی این موضوع تحقیقات زیادی انجام داده و با وصف اینکه متاثر از نظریات فروید بود، ولی به این نظر بود که خود یا من (Ego) از اوایل پیدایش موجود بوده و در عین حال رفتار کاملاً دفاعی نیست.
خود یا من: (EGO) خود بخش دوم از تقسیم بندی نظریه شخصیت زیگموند فروید است که به تعقیب نهاد (Id) به وجود می آید. نهاد بخش اول تقسیم بندی شخصیت فروید بوده که در برگیرندهی تمام اجزای شخصیتی موروثی از جمله غرایز ابتدایی میباشد. كاركرد نهاد مبتنی بر “اصل لذت” بوده و كامرواسازی و ارضای فوری را می طلبد، ولی در مقابل خود یا Ego وظیفه محدود سازی و كنترل نهاد را بهعهده دارد. ”خود“ برخلاف نهاد، به واقعیت واقف بوده و از “اصل واقعیت” پیروی میكند. “خود” ارضای آنی غرایز را تا زمانی كه شرایط مساعد در جهان بیرون و واقعی فراهم آید، به تاخیر می اندازد.
اریکسون نظر به تحقیقی که روی مردم امریکای شمالی انجام داده بود، از تاثیر بی شایبهای محیط روی رفتار آگاه شد و بر (تاثیر) جهان بیرونی تاکید بیشتر خود را ابراز نمود، مانند افسردگی و خشونت. او فکر می کرد که دوره رشد را میتوان با عوامل سه گانه شرح داد:
1. تعاملات بدنی (برنامههای ارثی-زیستی یا ژنتیک- بیولوژیک)
2. ذهن روانی
3. تاثیر فرهنگ (اقوام)
او زندگی را به هشت مرحله تقسیم نمود که از تولد شروع و تا مرگ تداوم مییابد. بیشتر تیوری پردازان رشد را تنها در دوره طفولیت محدود میسازند، ولی چون بزرگسالی و بلوغ بخشی از زندگی را در بر میگیرد، اریکسون این دوره را به سه بخش تقسیم نمود: جوانی، بزرگسالی و کهنسالی. سن اصلی امکان دارد در افراد متغیر باشد، ولی سنین تخمینیای ارایه شده در اکثر افراد یکسان است.
فلسفهی اصلی اریکسون بر دو موضوع میچرخد:
- جهان با پیشرفت بزرگتر میشود.
- ناکامی تراکم کننده است.
نکته اول اغلباً دقیق است ولی در نکته دومی بعضاً استثنأت نیز دیده میشود.
در اکثر موارد فردی که مشکلات و سختیها را تجربه نکرده باشد نسبت به فردیکه در طفولیت با دشواری ها فایق آمده باشد عقبمانی دارد و تواناییهای شان قابل مقایسه نیستند. مثلاً ما همه میدانیم که اطفالیکه نتوانسته اند حمایت درست را بدست آورند در بزرگسالی نیز در دوستیابی مشکل دارند و اکثراً از اثر تنهایی و عدم موجودیت رابطه انسانی به مرگ رو می آورند.
در حین مرور این هشت مرحله و خصوصیات مربوط به هر یک، دقت کنید تا کدام نقاط قوت را بیشتر در خود مشاهده می نمایید و کدام نقاط نیاز به رشد و پرورش بیشتر دارند.
مرحله اول: شیرخوارگی (از تولد الی 18 ماهگی)
اعتماد در برابر بی اعتمادی
نیرومندی بنیادی: سائق و امید
در این مرحله تاکید بیشتر بر توجه و محبت مادر به طفلش می باشد و او باید بیشتر به تماس چشمی و لمسی توجه داشته باشد. اگر فرد بتواند این مرحله را با موفقیت سپری کند، این اعتماد در او به وجود می آید که زندگی اساساً نورمال و خوب است و میتوان به آینده بهتر اطمینان داشت. ولی در مقابل اگر فرد نتواند اعتماد را در این دوره تجربه نماید، دایماً دلخسته خواهد بود، چون نیازمندیهای او برآورده نشده است. در نتیجه ممکن است عمیقاً احساس بی ارزشی کرده و نسبت به جهان بی اعتماد باشد.
به همین سان اکثراً تحقیقات و مطالعات در باره خودکشی و یا اقدام به خودکشی نشان میدهند که علت اساسی آن در رشد دوره های ابتدائی نهفته است، چون درین دوره به فرد این احساس داده نشده که جهان قابل اعتماد است و هر شخص حق دارد تا در جهان باقی بماند. در این مرحله مهمترین نقش را مادر بازی می نماید.
مرحله دوم کودکی (از 18 ماهگی الی سه سالگی)
خود مختاری در برابر شک و تردید
نیرومندی بنیادی: کنترول خودی، جرئت و اداره
در این دوره فرد میآموزد تا چگونه مهارتهای خود را بهتر سازد. این دوره محدود به آموختن راهرفتن، سخن گفتن و غذاخوردن بصورت مستقل نیست، بلکه فرد مهارتهای حرکی بهتری را میآموزد. در این دوره فرد موقع بدست میآورد تا اعتماد به نفس خود را رشد دهد و خود مختاری را بیاموزد و چون کنترول بیشتری بر بدن خود دارد و به مهارتهای جدید نیاز دارد، کنجکاو است تا ببیند چه درست است و چه خطا.
در همین دوره است که فرد مهمترین کلمه را برای رشد خود استفاده می نماید، و آن گفتن «نه» است. ممکن است این کلمه برای والدین فرد غیر قابل قبول باشد ولی یکی از اقدامات اساسی برای بدست آوردن ارادهی خودی است. در همین دوره است که فرد بسیار آسیب پذیر نیز می باشد. اگر فرد در آموختن مهارت رفتن به تشناب و یا مهارت های دیگر شرمسار باشد، در نتیجه احساس شرم در برابر توانائی های خود خواهد داشت و از اعتماد به نفس پائین رنج خواهد برد. مهم ترین رابطه در این دوره رابطه با مادر است.
مرحله سوم دوره بازی (از سه سالگی الی 5 سالگی)
ابتکار در برابر تقصیر و گناه
نیروی بنیادی: هدف و هدفگرایی
در این دوره فرد میخواهد تا از بزرگان تقلید نماید و از ابتکارات خود در مساعد ساختن محیط بازی استفاده نماید. فرد با گـُدیها و وسایل بازی قصه میسازد، در یک محیط خودساخته، نقش های متعددی برای خود اختصاص میدهد، و تجارب خود را با آنچه که از بزرگسالان درک نموده به کار میاندازد. در همین دوره است که از کلمه جالب و بسیار پراهمیت برای تفحص در جهان اطراف نیز استفاده مینماید و آن واژه «چرا» است.
در این دوره اریکسون از فروید پیروی مینماید، و جنسیت را منشأ حالتهای روانی-اجتماعی می پندارد، طوریکه در این دوره علاقه اطفال با والدین از جنس مخالف بیشتر میشود، یعنی پسر با مادر و دختر با پدر علاقمند میشود. در همین دوره اگر فرد در دریافت نقش اساسی خود درجامعه موفق نشود و از طبیعت بیزار شده و نتواند به اهداف خود دست یابد، بسیار به سادگی ممکن است تا احساس گناه را در خود جا دهد. مهمترین نقش در این دوره را رابطه با فامیل بازی میکند.
مرحله چهارم: دوره مکتب (از 6 الی 12 سالگی)
کوشائی و مجاهدت در برابر حقارت و خودکمبینی
نیرومندی بنیادی: اسلوب و شایستگی
در این دوره که اکثراً آنرا دوره نهفتگی نیز میگویند، فرد توانایی آموختن، به میان آوردن، و بدست آوردن مهارتهای متعدد و دانش جدید را دارد. فرد در خود احساس کوشایی را رشد میدهد. این نیز یک مرحله از رشد اجتماعی است و اگر فرد در این دوره احساسات ناملایم از نابسندگی و ناتوانی در بین همسالان خود داشته باشد ممکن است اعتماد به نفس او صدمه جدی ببیند. جهان و ارتباطات فرد درین دوره وسیعتر شده و مهمترین رابطه فرد با مکتب و همسایگان است. در نتیجه والدین دیگر حکمروایان مطلق نیستند، ولی با آنهم از اهمیت خاصی در زندگی فرد برخوردار اند. مهم ترین رابطه در این دوره رابطه با همسالان و اطرافیان است.
مرجله پنجم: دوره نوجوانی (از 12 سالگی الی 18 سالگی)
هویت در برابر تعارض نقش
نیرومندی بنیادی: فداکاری و وفاداری
به نظر اریکسون تا این دوره رشد ارتباط به این دارد که «با فرد چه صورت گرفته» و از این دوره به بعد رشد اساساً ارتباط به این دارد که «فرد چی می کند». طوری که نوجوانی دورهی است که در آن فرد نه طفل است و نه هم کاملاً جوان، به همین منظور در مرحله پنجم این موضوع پیچیده تر شده چون فرد در تلاش است تا هویت خویش را دریابد، در تعاملات اجتماعی بیشتر سهم گرفته و به مسایل اخلاقی توجه کند.
هدف فرد اینست که دریابد هویت او بیرون از دایره خانواده چیست ، و اینکه هویت او در جامعه بزرگتر چیست. بدبختانه اکثریت افراد در اطراف ما در این دوره میکوشند تا از مسولیت دوری نمایند که اریکسون آنرا استمهال (Moratorium) نامیده است. اگر فرد در سپری نمودن این دوره ناکام شود به تعارض نقش روبرو خواهد شد.
یکی از مهم ترین کار های فرد در این دوره ایجاد یک فلسفه برای زندگی است، و در این پروسه او الگو های آرمانی را به میان می آورد که اکثراً واقعی نمی باشند. مشکل ترین کار اینست که فرد نمی تواند الگو های آرمانی خود را با واقعیت جانشین سازد. در این دوره مهم ترین رابطه با گروه های همسال است.
مرحله ششم: دوره جوانی (از 18 سالگی الی 35 سالگی)
انسجام و صمیمیت در مقابل انزوا و تنهائی
نیرومندی بنیادی: پیوند جویی و محبت
در ابتدائی ترین مرحله بزرگسالی فرد در جستجوی یک یا چند همراه و همدم میباشد و کوشش مینماید تا محبت را دریابد، چون او می خواهد که رابطه ای را که دوجانبه باشد و اساساً توسط ازدواج و دوستی به میان آمده باشد به وجود آورد. همچنان میخواهد تا یک خانواده را نیز تشکیل دهد. ولی این محدودهی سنتی برای بعضی از افراد ارزش چندانی نداشته، چون بعضاً تا 30 سالگی یا بالاتر نمیخواهند ازدواج کنند.
اگر فرد این دوره را با موفقیت سپری نماید احساس تعلق عمیق و صمیمیت را تجربه خواهد کرد، ولی اگر موفق نشد، در آنصورت به انزوا و گوشه گیری خواهد انجامید. وقتی فرد نتواند تا رابطهی مطمین و قابل قبولی را ایجاد نماید، جهان او کوچکتر خواهد شد و در نتیجه ممکن است بصورت دفاعی خود را نسبت به دیگران بهتر و مهمتر بپندارد. مهم تریی رابطه فرد در این دوره با زوج و دوستان است.
مرحله هفتم: بزرگسالی (از 35 سالگی الی 55-65 سالگی)
مولد بودن و خلاقیت در مقابل رکود و ایستادگی
نیرومندی بنیادی: تولید و توجه
در این دوره کار قاطع ترین چیز است. اریکسون فکر میکرد که بزرگسالی وقتی است که فرد دیگر میخواهد با کار های پرمعنی و خلاق و موضوعاتی که با فامیل ارتباط میگیرد، درگیر باشد. همچنان بزرگسالی دورهی است که باید “مسئول” همان نقش باشد که از دیر زمانی بدان فکر نموده و او را خواسته. یکی از مهمترین کارها اینست که باید فرهنگ خود را از طریق فامیل (تربیه اطفال) و محیط کاری خود جاودان سازد و یک محیط پایدار را به وجود آورد. در این دوره استحکام از توجه دیگران و تولید چیزی که در جامعه مُمد و موثر واقع شود به وجود می آید که آنرا اریکسون «مولد بودن» نیز خوانده است، و به همین ملحوظ است که در این دوره فرد از رکود و عدم فعالیت و بی معنی بودن در هراس است.
فرزندان خانه را رها می کنند، ارتباطات و یا هم اهداف فرد تغییر می کند، ممکن است با تغییرات عمدهی در زندگی روبرو شوند، ولی با آنهم تلاش بر آن است تا معنی معقولتری را برای زندگی خود دریابد. اگر فرد نتواند این مرحله را موفقانه سپری نماید ممکن است به رکود و ایستادگی مواجه شود. روابط در محیط کاری، جامعه و فامیل از اهمیت زیادی در این دوره برخوردار اند.
مرحله هشتم: دوره کهنسالی (55-65 سالگی الی مرگ)
کمال در برابر یأس و نومیدی
نیرومندی بنیادی: تعقل و حکمت
به نظر اریکسون رسیدن به بلوغ فکری و عملی در دوره بزرگسالی اتفاق میافتد، و کهنسالی برای نتیجه گرفتن از دوره بزرگسالی است؛ بدان دلیل که منحیث افراد کهن سال ما اکثراً به زندگی گذشته خود دیده و در صورت رضایت از آنچه انجام داده ایم، احساس خوشحالی به ما دست میدهد؛ از اینکه زندگی پرمعنیای داشته باشیم احساس خوبی میکنیم. برای ما مهم است تا احساس کنیم مهم و مفید بودهایم. این همان احساس است که اریکسون آنرا کمال مینامد. فرد بدین شکل استدلال میکند که جهان خیلی بزرگ است و فرد توانسته است که نقش خود را در آن ادا نماید و می پذیرد که مرگ تکمیل کننده زندگی او است.
ولی در عین حال بعضی از بزرگسالان ممکن است به این دوره برسند و از تجارب خود مأیوس و نا امید باشند و از ناکامیهای خود ناراحت شوند. آنها از مرگ میترسند چون تا الحال در تلاش بوده اند تا برای زندگی شان یک مفهوم و یا هدفی را دریابند. آنها به این فکر میکنند که “آیا این سفر طولانی ارزش خود را داشته است یا خیر؟”
هر مرحله در نظریه اریکسون به رشد و شایستگی رسیدن در یک محدوده از زندگی مربوط است. اگر یک مرحله به خوبی پشت سر گذاشته شود، شخص احساس تسلط خواهد کرد. و اگر یک مرحله به طور ضعیفی مدیریت شود، حس بیکفایتی در شخص پدید خواهد آمد.
اریکسون عقیده داشت که افراد در هر مرحله، با یک تضاد روبرو می شوند که نقطه عطفی در پروسه رشد خواهد بود. به عقیده اریکسون، این تضادها در بوجود آوردن یک کیفیت روانی، یا ناکامی در بوجود آوردن آن کیفیت متمرکز اند. در خلال این دوره، هم زمینه برای رشد شخصی بسیار فراهم است و هم از سوی دیگر، برای شکست و ناکامی.
ایول خیلی خوب بود