نوشته: داکتر هامش درویش، متخصص بیماریهای روانی (افغانستان) و هیپنوتراپیست (انگلستان)
ویرایش: داکتر اسماعیل درمان، ماستر روانشناسی بالینی و مشاوره
مشکل اساسی در کجاست؟
هرچند زخمهای ناسور جنگهای دنبالهدار سه دههی در اکثر نواحی افغانستان به شمول شهرها، شهرکها و روستاها آشکار بوده و تخریب خانهها، سرکها، پُلها، موسسات تولیدی و زمینهای زراعتی بهسادگی قابلدید است، معهذا زخمها و آسیبهای روانی ناشی از صدمات و رنجشهای این زد وخوردها با چشمِ برهنه قابل دید نمیباشند.

بیشترین اسباب صدمات و آلام روانی در افغانستان را اثرات مستقیم و غیر مستقیم این جنگها و کشمکش ها تشکیل میدهد. نبود شفاخانههای اعصاب و روان و کمبود عرضه این خدمات زمینه را برای درمان این اختلالات دشوار و گاه ناممکن میسازد. از اینرو وضع سلامت روانی در افغانستان بسیار اسفناکتر از آن است که تصور میکنیم. بر اساس آمارها افسردگی روانی بهوجودآمده از این بحرانها بیشتر از سایر ناهنجاریها شیوع داشته و زیادترین قربانیهای آنرا اطفال و بهویژه خانمها تشکیل میدهد.
اسبابِ عمدۀ بیماریهای روانی نزد خانمها عبارت اند از: خشونت و تجاوزات جنسی، سختگیریها و محدودیتهای فرهنگی، نداشتن اجازه کار در بیرون از خانه و محرومیت از سایر حقوق انسانی بعلاوه فقر، تنگدستی و بیکاری.
جنجالهای خانوادگی، فقر و تُهیدستی، کار در سنین پایین برای تهیهی لقمه نانی برای فامیل و بدتر از همه سؤاستفاده از اطفال بهویژه بچه بازی، از اسباب عمدهی ناهنجاریها و صدمات روانی اطفال اند.
خشونت و جنگ برعلاوهی آنکه معیوبیتهای گوناگون جسمی را به تمام گروهها و بهخصوص مردها به ارمغان آورده است، نابسامانیهای گوناگون روانی مانند افسردگی، اضطراب، حمله هراس (پانیک)، ترسهای مرضی (فوبیاها)، اختلال استرس پس از صدمه و حتا در مواردی اسکیزوفرنیا (جنون مزمن یا افکارگسیختگی)، که یکی از اختلالات جدی روانی میباشد، را نیز سبب گردیده است.
مراجعه و بستری شدن این مریضان همه روزه در شفاخانههای چند ولایت محدود و همچنان بردن این بیماران به زیارتگاهها و مکانهای مقدس شدت و کثرت واقعات اختلالات روانی در افغانستان را نشان میدهد.
گفته میتوانیم که جنگهای دوامدار از یکسو، نبود و عدم دسترسی به خدمات طبی روانی از جانب دیگر و همچنان سطح پایین آگاهی یا ناآگاهی مردم در بارهی این اختلالات (که بسیاری آنها را جنزدگی میخوانند) و بالاخره شرم از داشتن بیماری روانی وعدم مراجعه به داکتر بر کثرت و شدت اختلالات روانی در این کشور افزوده است.
مبارزه با چنین اختلالات فلجکننده نیاز به تاسیس مراکز روان درمانی ومراکز احیای مجدد (مراکز بازتوانی) دارد.
چه باید کرد؟
طبق آمار سازمان صحی جهان، حدود پنج میلیون نفر و طبق گزارشهای وزارت صحت افغانستان، بیشتر از ۶۰ درصد مردم از اختلالات روانی در این کشور رنج میکشند. همچنان اختلالات روانی به مقایسه سایر امراض شیوع بیشتری دارند که این خود یکی از موانع عمده در برابر انکشاف و رشد کشور است.
هرچند آنعده از تغییرات فزیولوژیک که در طی اختلالات روانی در بدن رونما میگردند با تداویهای منظم دوایی تا حد زیادی قابل برگشت اند، اما عقدهها و آلام روانی ناشی از عوامل اجتماعی فوق ایجاب میکند تا تداویهای روانشناسیک و روان درمانی نیز به روشهای تداوی معمول علاوه گردند. تعداد معدودی از داکترانی که در بخش صحت روانی مصروف کار اند از تجویز دوا به عنوان یگانه وسیلهی درمانی استفاده میکنند. البته تجویز دوا تنها روی عوارض بیوشیمیک بدن تاثیر مثبت می کند و کمک جدی به عقدهگشایی مریض نمیکند. همین است که مریض بار بار به شفاخانه مراجعه میکند.
هرچند تداوی دوایی برای مدت کوتاه و در مراحل حاد اختلالات روانی فوق العاده موثر واقع میشوند، ولی ریشهیابی این اختلالات و جستجوی راه حل دایمی آنها مستلزم مداخله روانشناسی و هیپنوتراپی (استفاده از هیپنوتیزم در تداوی اختلالات روانی) است، زیرا رواندرمانی و هیپنوتراپی بر حوزه های دیگر، منجمله ضمیر ناخودآگاه تمرکز مینمایند، جاییکه عواطف، احساسات، تخیلات و ایدهها از آن برخاسته و تمامی تجربیات و برنامههای زندگی ما را ثبت و حفظ می کند. این تجارب میتوانند خوشایند و یا برعکس ناخوشایند بوده و دردها، رنجها، اضطرابات، عقدهها و محرومیتها را در بر داشته باشند که میتوانند باعث بروز اختلالات روانی شوند. روان درمانی نوع روانکاوی و هیپنوتراپی روی همین بخش تمرکز میکند.
برای عرضه بهتر خدمات روانی و تداوی اساسی مریضان روانی، داشتن روانشناسان کلینیکی (بالینی) وهیپنوتراپیستها که مهارتهای این علم را دارا میباشند، از ضرورتهای اولیه بهحساب میآید.
از آنجاییکه در جامعهی افغانی داشتن اختلال روانی شرم پنداشته میشود، کار در راستای تشریح و توضیح ماهیت بیماری روانی و متقاعد ساختن مردم، بهویژه اعضای خانواده بیمار که اکثراً برخورد ناسالم در برابر مریض دارند، یکی از امور اساسی پنداشته میشود؛ زیرا در بسیاری موارد دیده شده اختلال روانی که حالت خفیف داشته و با اهتمامات درمانی در مراحل مقدماتی میتوانسته کاملاً بهبود کسب کند، بهخاطر این شرم در جستجوی تداوی نشده، به حدی که مریضی شدیدتر گشته و حتا به خودکشی و یا رسیدن به مرحله جنون وبه غل و زنجیر بسته کردن مریض انجامیده است.
دادن آگاهی و توضیحات دلسوزانه راجع به اختلالات روانی برای خود بیمار، اعضای فامیل او و در مجموع برای اکثریت جامعه که آنرا “تابو” میپندارند، یکی از ضرورتهای مُبرم در اجتماع افغانی بوده و در پیشگیری، درمان بهموقع و جلوگیری از عواقب خطرناک این بیماریها بسیار مفید واقع خواهد شد.
این اهداف با بکارگیری شیوههای مخلتف رواندرمانی فردی، گروهی، خانوادهدرمانی، شناخت درمانی، رفتار درمانی، هیپنوتراپی و با بهراهاندازی کنفرانسها، سیمینارها، و ایجاد مراکز خدمات روانی جمعیتی میتواند برآورده شود!
منابع:
1- http://www.who.int/hac/techguidance/pht/mental_health_refugees/en/
2- http://www.globalresearch.ca/index.php?context=va&aid=21389
عکس برگرفته از وبسایت http://www.dailymail.co.uk
یادداشت: نشر مطالب روان آنلاین با ذکر منبع آزاد است!
سلام اقاي دكتورمن دچار مشكلات در خانواده هستم ايا ميتوانم باشما درميان بگزارم؟
سلام. بلی می توانید برایم ایمیل بفرستید
سلام
آیا فعلا داکتری در کابل وجود داره که در زمینه هیپنوتیزم درمانی کار کنه
تشکر بابت سایت مفیدتان
لطفا اگه این پیام ره میخانین از طریق ایمیل جواب دهید و ممنون سازید.