اسماعیل درمان

یازده سپتامبر کار دولت آمریکا بود نه کس دیگر. چون هیچکس توان اجرای حملهای به دقت و بزرگی را نداشت. هیچ انسانی پا روی ماه نگذاشته است و آنچه در تلویزیون نشر شد بخشی از خاک آمریکا بود نه مهتاب. این مشکل تخنیکی نبود که سبب قطع برق در شهر نیویارک شد، بلکه این کار دهشتافگنان بود. طالبان نمایندگان ظاهرشاه بودند و قرار بود او بر تخت قدرت تکیه زند. باراک اوباما یک مسلمان تمام عیار است که در لباس مسیحیت مردم را فریب میدهد…
اینها نمونههایی از تئوری توطئه است. باور به آن پیشینهی دراز دارد و پدیدهی تازهی نیست. اما با انکشاف سریع رسانههای جمعی در چند دههی پسین، و به ویژه پس از یازده سپتامبر، به نظر میرسد تئوریهای توطئه در کنار روایتهای رسمی از رویدادها، جایی برای خود باز کرده اند.
به راستی گرایش به تئوری توطئه ریشه در چه دارد؟ خاستگاه آن چیست؟ چرا برخیها با وجود روبرو شدن با شواهد محکم، هنوز هم بر باور اشتباه خود پا میفشارند؟
تئوری توطئه مختص یک گروه یا کشور نیست و در جوامع مختلف و در سطوح مختلف دیده میشود، از آمریکای پرقدرت گرفته تا افغانستان درهم شکسته و فقیر، از بریتانیا که روزی ابرقدرت جهان بود تا ایران و پاکستان. البته برخی از عوامل تئوری توطئه نظر به این که در کجای جهان زندگی میکنید میتوانند متفاوت باشند، ولی در کلیات ریشههای مشترک دارند.
پژوهشگران از چند دهه به این سو به این موضوع بیشتر پرداخته اند و پس از بررسی و پژوهش به نتایجی دست یافتهاند که میتوانند تا حد زیادی راهگشا باشند.
تِم میلی از نویسندگانی است که در این باره در آمریکا تحقیق کرده و کتاب نوشته است. به گفتۀ او، دو عامل عمده در این جا نقش دارند.
نخست باور شدید به فردگرایی و دوم نداشتن کنترول بر وضعیت؛ یعنی این باور که فرد بتواند با استقلال تمام برای خود تصمیم بگیرد و زیر تأثیر هیچ نیروی بیرونی نباشد و فکر کند اختیار زندگی خود را در دست دارد.
با اینحال، زمانی که همین فرد متوجه میشود که اختیار زندگی او از دستاش بیرون رفته، با اضطراب شدید مواجه میشود. در عین زمان چون به فردگرایی شدیدا باورمند است برایش مشکل است بپذیرد که تنها یک فرد یا یک گروه کوچک قادر بوده تا آرامش یک منطقه را برهم زده و سرنوشت زندگی او را تغییر دهد.
بنابر این به این نتیجه میرسد که آنچه اتفاق افتاده هرگز نمیتواند کار یک نفر باشد. به باور او حتماً در پشت یک بمبگذاری یک گروه بزرگ یا حتا چند گروه یا کشور دخیل اند.
حالا اگر شما تلاش کنید تا خلاف این مسئله را برای او ثابت کنید (حتا با ارایه شواهد انکارناپذیر)، او این شواهد را رد میکند، چون با جهانبینی او جور در نمیآید. او اگر به این باور برسد که یک فرد به تنهایی میتواند سبب بر هم زدن آرامش و امنیت یک منطقه شود، یا یک رئیس جمهور را به قتل برساند، در آن صورت امنیت ذهنی و روانی خود را از دست میدهد. چنین فردی با چنگ و دندان از تئوریهای توطئه خود دفاع میکند و دلیل اصلی آن، مقابله با ترس است؛ ترس از اینکه زندگیاش ممکن است از کنترل خارج شود.
آن چه تِم میلی مطرح کرده است با یافتههای روانشناس دیگر، جین توینج، همخوانی دارد. توینج با بررسی مجموعهی بزرگی از پژوهشها از سال ۱۹۶۰ تا ۲۰۰۰ مشخص کرده است که چگونه ویژگیهای فردی شهروندان آمریکا از کودک تا بزرگسال در طول این مدت بطور فزایندهای گرایش به استرس و اضطراب پیدا کرده است.
عامل دیگر احساس «قربانی بودن/شدن» است. این که شخص فکر کند که کنترل زندگی خود را ندارد یا این که اجتماع یا کشوری که در آن زندگی میکند کنترل امور را در دست ندارد، بلکه این بیگانگان و نیروهای غیرخودی اند که برای سرنوشت شان تصمیمگیری کرده و میکنند. این ذهنیت در میان غربیها در یک دههی اخیر بشدت افزایش یافته، لیکن در میان شرقیها از دههها قبل از آن با قدرت تمام حضور داشته است.
تئوری توطئه سبب میشود تا برای تحلیل واقعات، چند تا دلیل ردیف کنیم. برای حادثات ناگوار دنبال توجیه باشیم. مشکلات خود را نادیده بگیریم. ناتوانی خود را انکار کنیم. دنبال مسبب حادثه بگردیم. بگوییم که این «ما» نیستیم که مقصریم، بلکه این «دیگران» اند که مسوول این حوادث اند.
این در نفس خود یک مکانیزم دفاعی است که به شکل خودآگاه یا ناخودآگاه اتفاق میافتد. رسانهها نیز در قدرت بخشیدن به این تئوری دست بالایی دارند. اگر نگاهی به ژانرهای مورد علاقه هالیوود بیاندازید، متوجه این نکته میشوید. فلمهای جاسوسی و قهرمانمحور بینندگان بیشماری دارند و بسیاری از این فلمها استوار بر داستانهایی اند که حول محور تئوری توطئه میچرخند.
برخی از به اصطلاح مستندسازان، سیاستمداران، و سخنرانان از همین طریق به نان و نوایی رسیدهاند. یکی از نمونههای خوب این افراد در آمریکا آلِکس جونز است که برنامههایی رادیویی دارد و در تلویزیونهای مختلف ظاهر میشود.

از سوی دیگر، نقص بسیار بزرگی که تئوری توطئه ایجاد میکند این است که فرد را از آماده شدن برای بررسیِ بیطرفانهی قضایا باز میدارد؛ سبب میشود تا یک گروه خاص یا کشور خاص همیشه مسوول قلمداد شود و در نتیجه تمام شهروندان همان کشور مورد سوءظن و اتهام قرار گیرند، به آنها حمله شود، شک و تردید در بارهی شان بیشتر گردد، بدگمانی قوت و قدرت گیرد، دروازۀ گفتگوهای سالم و سازنده بسته شود، تحلیلها سطحی شوند، خرافهگرایی رونق گرفته و تحلیلگریزی بیشتر شود، اعتماد به دولت کمرنگ شود و اعتماد دولت به مردم نیز ضعیف شود.
در نتیجه یک گروه کوچک یا بزرگ از کسانی که هیچ دستی در قضایا نداشته و هیچ ربطی به حادثات نداشتهاند، در بهترین حالت مورد بیمهری و در بدترین حالت قربانی حملات نابخردانه و تباهکننده کسانی شوند که عمیقاً به تئوری توطئه باور دارند.
احساس «قربانی شدن» نیز سبب میشود تا فرد یا گروه همیشه مسوولیت را بر دوش دیگران بیاندازد، دست روی دست بگذارد، و هیچ کاری نکند. روشی که در میان برخی از کشورهای شرقی بسیار رونق دارد.
به نظر میرسد با گسترش دسترسی به انترنت و افزایش رسانهها که بسیاری را قادر به نشر دیدگاههای خود ساخته، تئوریهای توطئه همچنان علاقمند و خریدار داشته باشد.
این نوشته نخستین بار در سایت www.afghanistanmonitor.com به نشر رسیده است.
عکس برگرفته از سایت http://radiofreethinker.com و http://www.ramblingbeachcat.com
یادداشت: نشر مطالب روان آنلاین فقط با ذکر منبع یا اجازۀ رسمی از مدیریت وبسایت مجاز است.
سلام وادب – تئوری پرداز نظریه توطئه کیست؟