نوشته: داکتر غلامحسین معتمدی
ویرایش: داکتر اسماعیل درمان
ای درونت برهنه از تقوی کز برون جامۀ ریا داری (سعدی)
جهان سرشار از فریب است، تا جاییکه بعضی حتی خود آنرا سرابی بیش نمیدانند. شاید بتوان تصور کرد که فریبکاری از نخستین روزهای حضور بشر بر زمین او را همراهی کرده و گاه از لحاظ تکاملی نقش حفاظتی نیز داشته است. امّا ریاکاری بهعنوان پدیدهی پیچیده متأخرتر از آن است و داستانی متفاوت دارد.
ریا و ریاکاری که هردو از بارِ معنایی منفی برخوردارند، از دیرباز در مذاهب، فرهنگها، مکاتب فلسفی، و نگرشهای اخلاقی مذموم دانسته شده اند. درانجیل عیسی مسیح از ریاکاری فریسیان یاد میکند. در متون بودایی فردی که ظاهری پارسا دارد ولی در باطن پیرو امیال درونی خودست، ریاکار خوانده میشود. در اسلام تعبیرهای نفاق و منافق درمورد کسی بهکار میرود که خود را مؤمن، معتقد و صلحآفرین میداند و میپندارد که خدا و دیگران را میفریبند، ولی دراصل خود را فریب میدهد.

معادل انگلیسی ریاکاری hypocrisy از واژهی یونانی به معنی ادا، تظاهر و تزویر گرفته شده و ریشهی تمام مشتقات آن به مفاهیم قضاوت و ارزیابی باز میگردد. ریاکار در یونان باستان اصطلاحی تکنیکی بوده که گاه برای هنرپیشههایی که در صحنه ایفای نقش میکردند به کار میرفت. دموستن خطیب معروف و افسانهای یونان، لفظ ریاکار را درمورد رقیب خود اسکینز (Aeschines) که خطیبی توانا بود بهکار میبرد. اسکینز قبل از حضور درعرصۀ سیاست هنرپیشهی بود که به زعم دموستن مهارت او در تقلید نقش دیگران جایگاه وی را به عنوان یک سیاستمدار زیر سئوال میبرد و او را غیرقابلاعتماد مینمود.
برای ریا، ریاکار و ریاکاری معانی گوناگونی درنظر گرفته شده است. ریاکاری تظاهر فرد به چیزی است که نیست، یا تظاهر به داشتن باوری است که در اعمال فرد انعکاس نمییابد. تظاهر به خوبی، پاکی، پارسایی، نیکنفسی و… از جمله مصداقهای ریا و ریاکاری محسوب میشوند. در ریاکاری از دیگران انتظار میرود که ارزشها و استانداردهایی رعایت شوند که توسط خود فرد ریاکار اِعمال نمیشوند. پس اگر ما عقیده یا نوعی روش زندگی را تبلیغ کنیم، ولی آن را نادیده بگیریم، ریاکار محسوب میشویم. اگر بخواهیم کمی دقیقتر باشیم، ریاکار کسی است که از ارزش یا معیاری دفاع و آن را تبلیغ میکند و در انظار دیگران آن ارزش را به خود نسبت میدهد، ولی در عمل آن را بهجا نمیآورد و شکست یا نقص خود را پنهان و انکار میکند.
درحقیقت برای اطلاق ریاکاری وجود هر چهار عامل ذکر شده در تعریف فوق ضروری است و عدم موفقیت در تحقق ارزشها بهتنهایی ریاکاری محسوب نمیشود.
اگر بخواهیم سادهتر سخن بگوییم، ریاکار کسی است که اعمال او با باورهای درونی یا بیان شدهاش در تضاد باشد. به این ترتیب به فرمول ریاکاری دست مییابیم که عبارت است از:
اعمال – باورها = ریاکاری
پس میتوان میزان ریاکاری را با تفاوت میان باورها و اعمال برابر دانست. البته در حقیقت اندازهگیری دقیق ریاکاری و متغیّرهای آن امکانپذیر نیست، ولی با این فرمول میتوان رابطه میان این متغیّرها را نشان داد. بر اساس فرمول ذکر شده، اگر باورها با اعمال برابر باشند، میزان ریاکاری صفر خواهد بود. طبیعی که تقریبا هرکسی مایل است که میزان ریاکاری او صفر باشد. امّا تحقّق آن چگونه ممکن است، بخصوص هنگامی که توازن این معادله از میان برود؟
بعضیها به تغییر باورهای خود روی میآورند و به این ترتیب باورها را معادل اَعمال میسازند. حال آنکه در حقیقت باید اعمال را تغییر دهند تا با باورها برابر و معادل شوند. این باورها هستند که باید متغیّرهایی غیر وابسته باشند و عینیّت پیدا کنند. البته باید توجه داشت که ریاکاری را نمیتوان به سادگی ناسازگاری میان آنچه مورد ستایش قرار میگیرد و آنچه انجام میشود دانست. بنابراین پشتیبانی از یک باور یا عقیده و عدم پیروی از آن درعمل میتواند تنها به این معنی باشد که فرد نتوانسته است بر بعضی از عُیوب و نقصانهای خود غلبه پیدا کند.
ازسوی دیگر گاه مردم عیوب و ضَعفهایی را که شخصاً با آنها دست و پنجه نرم میکنند یا کردهاند، میشناسند. لذا توصیه به دیگران برای غلبه بر آن ضعفها ممکن است صادقانه باشد و ریا محسوب نمیشود. ولی بدیهی است فردی که به وضوح دیگران را به خاطر رفتاری محکوم میکند که خودش آن رفتار را انجام میدهد ریا کار است! درحقیقت درحالت اوّل با نوعی ضعف اخلاقی روبرو هستیم که جامعه ممکن است آن را مورد بخشودگی قرار دهد، پس اگر کسی چیزی بگوید و سپس کار دیگری را انجام دهد بیشتر قابل بخشش است تا کسی که کاری را انجام دهد و سپس چیز دیگری را برزبان آورد.
درقلمرو روانشناسی، رفتار ریاکارانه ارتباط نزدیک با خطای انتساب ذاتی (Fundamental Attribution Error) دارد. درنظریۀ انتساب (َAttribution Theory) خطای انتساب ذاتی به معنی تمایل افراد به تأکید بیش از اندازه بر تفسیرهای سرشتی و مبتنی بر شخصیت از رفتارهای قابل مشاهدۀ دیگران است درحالیکه نقش و قدرت تأثیرات محیطی بر آن رفتارها کمتر مورد توجه قرار میگیرد. دراین حالت افراد تفسیر و تعبیر اعمال خود را به محیط ارجاع میدهند، حال آن که اعمال دیگران را ناشی از ویژگیهای ذاتی آنان میدانند. به این ترتیب درحالی که اعمال خود را توجیه میکنند به داوری و قضاوت در باب دیگران مینشینند. (بهطور مثال اگر شخصی در امتحان، نتیجهی خوبی نگیرد، استاد را مقصر میداند، ولی اگر همصنفیاش نمره خوبی نگیرد، بدین باور است که همصنفیاش زیاد زحمت نکشیده است).
درعرصههای دیگر نیز به ریاکاری توجه شده است. مثلاً در مطالعات سازمانی (organizational) پارادوکس اخلاقی ریا مورد بحث قرار گرفته است و گفته میشود که علیرغم واکنشهای اجتماعی منفی مرسوم نسبت به ریا، گاه ریاکاری میتواند نقشِ حفاظتی در برابر تعصّب و تحجّر (fanaticism) ایفا کند که درنهایت حتی موجب حفظ ارزشهای والا میشود.
درحوزۀ روابط بین الملل (international relations) بحث اقتدار یا حاکمیّت وتأثیر آن بر آموزههای جاری جامعه مطرح و گفته میشود هنگامی که باورهای یک حاکم تبدیل به ارزشهای رسمی کشور او شود با ریاکاری سازمان یافته (organized hypocrisy) روبرو خواهیم بود.
در قلمرو سیاست نیز رابطۀ قدرت و ریاکاری مورد بررسی قرار گرفته است. بارها شنیده ایم که قدرت فساد میآورد و قدرت مطلق منجر به فساد مطلق خواهد شد. گمان غالب آن است که هرچه فرد بیشتر قدرت داشته باشد در انگیزشها و اعمال خود بیشتر احساس برحق بودن می کند. تکگویی فرد قدرتمدار این خواهد بود که :”من میتوانم آنچه را که میخواهم انجام دهم ، والا اصلاً این قدرت به چه درد میخورد؟” ریاکاری سیاستمداران خاصه در کشورهای صاحب دموکراسی که امکان واکاوی، نقد و ارزیابی رفتار سیاستمداران و قدرتمندان فراهم است همواره زیر ذره بین و مورد توجه بوده است. جالب آن است که اخیراً چند پژوهش محدود رابطۀ قدرت و فساد را مورد تأئید قرارداده و به این نتیجه رسیده اند که افراد صاحب قدرت اغلب در پیروی از قواعد و اصول اخلاقی بیان شده توسط خودشان شکست میخورند.
باید توجـــه داشت کـــه ریا در خلاء صورت نمیگیرد و همبستههایی دارد کــه آن را همراهی میکنند. میگویند ریا زادۀ دروغ است و دروغزاده … این زنجیره پایانناپذیر مینماید. به هرحال آن چه مسلّم است درهنگام مواجهه با ریاکاری با خوشهای از خصائل معمولاً منفی روبرو خواهیم شد که تصویر و تحلیل آن را پیچیده تر میکنند. دروغ، تظاهر، فریب، دورویی، تملّق، حقه بازی، بیصداقتی، تقلّب و… ملازمان و همراهان ریا محسوب میشوند.
دراین میان فریب و خودفریبی در ارتباط با بحثِ ما اهمیّت ویژهای دارند. در ریا، با فریب عمدی و آگاهانهی دیگران روبرو هستیم و چنان که خواهیم دید ریاکاری درنهایت به خودفریبی میانجامد. آیا میتوان تصّور کرد که خودفریبی آگاهانه و از روی عمد صورت میگیرد یا آن هم ناآگاهانه است؟ مرز میان این مفاهیم درعالم نظر چندان روشن نیست و تجزیه و تحلیل آنها در جامۀ رفتار و درعالم عمل نیز کار سادهای نیست. برخی از افراد واقعاً تشخیص نمیدهند که آن خطاهای شخصیتی که در دیگران مورد سرزنش آنها قرار میگیرد درخودشان نیز وجود دارد. این امر را باید نوعی فرافگنی روانشناختی (psychological projection) دانست. یعنی به جای فریب عمدی دیگران نوعی خودفریبی در کار است. لذا ریاکاری روانشناختی (psychological hypocrisy) توسط برخی نظریهپردازان یک مکانیزم دفاعی ناآگاهانه محسوب میشود. از سوی دیگر، فرد ریاکار نیز که آگاهانه و عمداً درراستای منافع و علائق خود دیگران را فریب میدهد درنهایت مقهور خودفریبی خواهد شد. درواقع، ریاکار در ابتدا به فریب دیگران دست میزند و چنان که دیدیم به خاطر تضاد میان باورها و اعمال، به جای تعدیل و تصحیح اعمال، باورهای خود را تغییر میدهد. از آنجا که تداوم فریب و تغییر باورها با توجه به تموجّات محیط به طور پیوسته و همیشگی دشوار است، درنهایت باور به خود فریبی به مثابۀ باوری استحکامیافته وارد میدان شده و جایگزین سایر باورها میشود و بهتدریج فرد نهتنها دیگران را فریب میدهد، بلکه به خودفریبی نیز روی میآورد. تشخیص میزان آگاهانه یا ناآگاهانه بودن این فرایند دشوار خواهد بود.
با مقدمات ذکرشده میتوان گفت که ریاکاری امری مطلق نیست، بلکه ریا نیز شدت و ضعف و مدارج و انواعی دارد که بسته به موقعیتها و شرایط بروز پیدا میکنند. ریاکاران را میتوان در دو سطح درونی و بیرونی مورد بررسی قرار داد و برمبنای سازگاری و انسجام میان اعتقادات درونی و باورهای اظهارشدۀ آنان چهارنوع ریاکار را شناسایی کرد. در این طبقهبندی سه عنصر اصلی مهم اند: اوّل اعتقادات درونی فرد، دوّم باورهای اظهارشده یا برزبان آمده و سوّم اعمال مورد مشاهده. به این ترتیب در هر دو سطح بیرونی و درونی با دو نوع ریاکار روبرو خواهیم شد.
در سطح بیرونی در گروه اوّل کسانی قرار میگیرند که باورهای اظهار شده با اعمال آنان در تضاد است، ولی با اعتقادات باطنی آنها تناقضی ندارد و سازگار است. بهعبارت دیگر این افراد آنچه را که باور دارند برزبان میآورند، ولی نمیتوانند آنرا در اعمال خود تحقق بخشند. این افراد را ریاکاران صادق می خوانند.
در گروه دوّم سطح بیرونی کسانی قرار میگیرند که باورهای اظهارشدۀ آنها هم با اعمال و هم با اعتقادات باطنی آنها ناسازگار است و ریاکاران نادرست بیرونی خوانده میشوند. در سطح درونی نیز با دو گروه روبرو میشویم. در گروه اوّل ریاکاران صادق درونی کسانی هستند که اعتقادات درونی واقعی آنها با اعمالشان در تضاد است و اگر اعتقادات درونی اظهار شوند صادقانه بیان خواهند شود. به عبارت دیگر، باورهای درونی آنان با دوام میمانند و لذا آنها با خود صادق اند و نمیکوشند که این باورها را تابع امیال و اعمال خود سازند. گروه دوّم درسطح درونی به کسانی تعلق دارد که باورهای بیان شده مطابق با اعمال آنان است ولی از سویی اعتقادات درونی آنها با اعمالشان در تضاد است و از سوی دیگر این اعتقادات درونی سازگار و منطبق با باورهای اظهارشدۀ آنان نیز نیست. این افراد که ریاکاران نادرست درونی خوانده میشوند اغلب درصدد جلب موافقت دیگران هستند و میخواهند خوشایند دیگران باشند و اعتقادات ضعیفی دارند.
بنابراین به طور خلاصه میتوان گفت که ما با دو گروه ریاکاران صادق و ریاکاران ناراستروبرو هستیم که مفاسد عمدۀ ریاکاری متوجه گروه دوّم است.

چه عواملی موجب میشوند که فردی در گروه ریاکاران صادق قرار گیرد؟ عدم قطعیت باورها و تردید در آنها یکی از این عوامل است. اگر میزان یقین و قطعیّت شما نسبت به باوری بالا نباشد و نسبت به آن تردید وجود داشته باشد، اعمالِ شما مطابق با آن نخواهند بود و تردید زمینهساز ریاکاری میشود. پیروی از امیال نفسانی و مادی عامل دوّم است که فرد را از عمل صحیح منطبق با باور خود باز میدارد. و بالاخره عامل سوّم دور از دسترس بودن و دشواری سطح نظام اعتقادی فرد است. اگر معیارها و ارزشهای اعتقادی فرد درباب خوب و بد، خیر و شر و درست و غلط بالاتر از ظرفیتهای ممکن انسان باشد، آشکارا رفتار وی توانایی انطباق با باورها را نخواهد داشت.
امّا پیآمدهای منفی ریا و ریاکاری چیست و چه تأثیری برزندگی فردی و اجتماعی دارد؟ یوری قهرمان کتاب “دکتر ژیواگو” اثر بوریس پاسترناک در جایی از کتاب میگوید:” اگر شما روز به روز برخلاف آن چه احساس میکنید سخن بگویید و در برابر چیزی که دوست ندارید کرنش کنید، سلامت شما تحت تأثیر قرار خواهد گرفت. سیستم عصبی ما تنها یک افسانه نیست بلکه بخشی از بدن فیزیکی ماست و نمیتواند برای همیشه توسط ناپاکی و ناخالصی مورد تجاوز قرار گیرد.” این تنها یک اظهار نظر ادبی است، امّا امروزه پژوهشها شواهد بسیاری در تأئید آن ارائه میدهند. اگر به فرمول ریاکاری مراجعه شود، میتوان گفت درصورتی که حاصل این فرمول صفر نباشد، فرد اضطرابی درونی را تجربه خواهد کرد که البته تداوم آن بستگی به صداقت عینی افراد دارد. در حقیقت پس از یک عدم تعادل ناشی از ریاکاری هنگامی که در افراد به ارزیابی احساسی اولیه درونی آنها می پردازیم، این میزان صداقت و عینیت آنهاست که تعیینکننده خواهد بود.
لئون فستینگر (Leon Festinger) روان شناس دانشگاه استنفورد برای اولین بار در سال 1950 اصطلاح ناسازگاری شناختی (cognitive dissonance) را ارائه کرد. این اصطلاح در توضیح تشویقی به کار میرود که ناشی از تناقض میان رفتارها و باورهاست. او دریافت که افراد برای کاهش این تشویش و ناهمخوانی کوشش زیادی میکنند. البته لزوماً این کوشش در جهت مثبت نیست و چنان که گفته شد برخی برای از بین بردن این ناسازگاری از ریاکاری هم فراتر میروند و به قلمرو خودفریبی وارد میشوند که دردناکتر و ویرانگرتر است. بنابراین در حقیقت در درون فرد کشمکشی رخ میدهد که نتیجۀ آن تعیینکننده خواهد بود.
بررسی در قلمرو علوم عصب شناسی نشان میدهد که تصمیمگیری اجتماعی توسط شبکۀ پیچیدهی از مراکز گوناگون در مغز کنترل میشود. ناحیۀ میانی قشر پیش پیشانی (prefrontal cortex) همراه ناحیۀ همسایۀ زیرین آن یعنی قشر اربیتوفرونتال (orbitofrontal cortex) مراکز اجرایی را تشکیل میدهند. این مراکز درون دادهای صادره از قشر سینگولار قدامی و خلفی ( cingular cortex) (ACC, PCC) و آمیگدالا (amygdala) و اینسولا (insula) را توازن میبخشند و داوریهای نهایی را انجام میدهند. PCC و ACC مراکز پاداش را تشکیل میدهند و در آمیگدالا و اینسولا امیال بدویتر مانند ترس، پرخاشگری، نفرت و عصبانیت پردازش میشوند. یافتهها نشاندهندۀ نقش عواطف و احساسات در آمیزۀ کلی دروندادها در تصمیم گیریهای ماست. اینها توضیحی بالقوه برای همان چیزی است که ناسازگاری شناختی خوانده میشود. یعنی منشاء احساس ناراحتی آزاردهنده و گاه شدیدی که هنگام عدم انطباق رفتارها و اعتقادات درونی روی میدهد دراین فعل و انفعالها نهفته است.
قشر پیشِ پیشانی با داوریها و قضاوتهای خود نقشی آزارنده بازی میکند، آرامش خاطر ما را برهم میزند، خواب ما را مختل میکند و رؤیاهای ما را آشفته میسازد تا رفتارهای خود را با عقایدمان منطبق سازیم. شاید بتوان مفهوم ندای وجدان را برای این فرایندها به کار برد. بنابراین اگر شما یک چیز بگویید و چیزی دیگر را انجام دهید این امر ناشی از ضعف شماست و ناسازگاری شناختی پا به میدان میگذارد و شما را رنج میدهد. امّا اگر شما درابتدا عملی را انجام دهید سپس چیز دیگری را برزبان آورید، چنان که پیشتر هم اشاره شد ریاکاری عمدی و آگاهانه در کار است و نه ضعف درونی یا اخلاقی. زیرا بارها و بارها قشر پیش پیشانی به فرد هشدار داده که رفتارش نکوهیده است امّا او با نادیده گرفتن این هشدارها تعمداً راه ریاکاری را انتخاب کرده است. اگر پی آمدهای این فرایند به خود فرد محدود بود شاید جای بحث نداشت ولی این امر برای کسانی که از جایگاه بلندی در جامعه برخوردارند پیآمدهای وخیم اجتماعی را بهدنبال خواهد داشت.
اینجاست که فردی مثل چامسکی را باید برحق دانست که ریاکاری را یکی از مصائب عمدۀ جوامع بشری میداند که منشاء بیعدالتی، نابرابری اجتماعی و جنگ میشود. دربسیاری از موارد ریاکاری در جامههای مبدل در جامعه ظاهر میشود و با ایجاد نفرت و بیاعتمادی به آحاد آن جامعه صدمه میزند. اگر ریاکاری ناشی از ترس باشد، درسطح جامعه تظاهر نمود پیدا می کند و درعمق آن احساس ناکامی و غمگینی بر زندگی درونی افراد سلطه مییابد.
حال چه باید کرد؟ آیا باید درجستجوی نظامی اعتقادی بود که چندان دشوار و سختگیر نباشد و تساهل در آن بهچشم بخورد و انطباق اعمال و باورها امکانپذیر باشد؟ آیا درنظام باورها باید سهمی را هم به امیال نفسانی و مادی اختصاص داد تا نیازی به ریا نباشد؟ آیا طرح این پرسشها خود نوعی توجیه با رنگآمیزی ریاکارانه نیست؟ به نظر میرسد مهمترین معیاری که وجود دارد پیروی از حقیقت و واقعیت و اولویت و عینیت بخشیدن به آنهاست. به عبارت دیگر فرد باید نهایت سعی خود را به کار برد تا واقعیت، حقیقت و موازین اخلاقی را آنچنان که هستند و بهطور عینی درک کند و دریابد. بنابراین فرد باید هر آن چه را که از لحاظ انسانی ممکن است انجام دهد تا ریاکاری را به حداقل برساند. به عبارت دیگر، چنان که پیشتر هم گفته شد، سعی کند تا جایی که میتواند اعمالش را با باورها و اعتقادات خود منطبق سازد، مگر آن که از لحاظ عینی دراین باورها نقصان و شکافی رخ داده باشد.
نوشته را با شعری از سعدی آغاز کردیم و با شعر دیگری از او به پایان میبریم. سعدی علیرغم انتقاد از ریا و ریاکاری بارها به خاطر اظهار نظر در مورد دروغ مصلحت آمیز مورد نکوهش قرار گرفته است، ولی خود او درهمان کتاب یعنی در گلستان میگوید: “شُکر این نعمت چگونه گذاری که بهتر از آنی که پندارندت.”
نیک باشی و بدت گوید خَلق بِه که بد باشی و نیکت بینند.
منبع: روزنامه شرق/وبسایت داکتر غلامحسین معتمدی
یادداشت: نشر مطالب روان آنلاین با ذکر منبع آزاد است!
مطالب عالی و جامعیه. ممنونم ازتون. با اجازه تو مقالم ازش استفاده میکنم
بسیار نیک و آموزنده
سلام .تشکر بخاطر این مقاله آموزنده . سوالی که برای بنده پیش آمد این هست که آیا ریاکاری در جمعی که تفکراتی متعصبانه دارند قابل توجیه است یا خیر ؟ و آیا فردی که در جمعی قرار دارد که تفکرات متعصبانه دارند ، در صورت ریاکاری و همرنگی با آن جمع می تواند ناخودآگاه بهد از مدتی تفکراتی شبیه به آن جمع پیدا کند و خود رو به تعصب آورد ؟