روانشناسی اجتماعی خرافات

 نوشته: ناهید فاضل

ویرایش و تعدیل: اسماعیل درمان

خرافه چیست؟ ریشه‌های اجتماعی و روانشناختی آن کدام است؟ آیا هر ایده، اندیشه، و رفتاری پس از مدتی به خرافه تبدیل می‌شود؟ عوامل آن کدام هستند؟

به هر روی آنچه در بررسی خرافه یا خرافات دارای اهمیت است، خاستگاه اجتماعی و سازوکاری است که آنها در مجموعه اجتماع و در پیوندهای جمعی و نیز روانشناسی فردی برعهده دارند. مساله مهم آن است که خرافات در گوشه‌ای از باورهای عامیانه مردم هر کشور جای داشته و دارای کارکردهایی است، و این وظیفه‌ی محققین است که جنبه‌های منفی و مثبت و کارآمد آنها در یک فرهنگ خاص را بررسی کنند.

مطلب زیر به بررسی انگیزه‌های روانشناختی و خاستگاه اجتماعی خرافات پرداخته است. انسان ابتدایی به حکم زندگی ناگزیر از آن است که نمونه‌های هستی را بشناسد و حوادث عالم را برای خود تبیین یا معنی کند. از این رو عملا و نظرا به تلاش می‌پردازد، اما چون تجربه کافی ندارد و نمی‌تواند با مشاهده و آزمایش بسیاری از اشیای امور پیرامون خود را بشناسد، به ناچار برای فرونشاندن بلاتکلیفی خود به خیال پناه می‌برد و با تخیل ابتدایی خود هستی را تعیین می‌کند و به این طریق پاسخ‌های برای برخی از مسائل بی‌شمار زندگی می‌یابد و موازی با آنها برای تسلط بر حوادث پیرامون خود دست به فعالیت می‌زند.

خرافه‌پرستی در واقع همزمان با شروع شناخت بشر از خویش آغاز شد و انسان در صدد برآمد به مدد وسایلی به حوادث آینده وقوف یابد و از اتفاقات ناخوشایند جلوگیری کند، تا بدین‌گونه بر ترس‌هایش فائق شده و به نوعی به احساس امنیت دست یابد.

مطالعات اجتماعی بر روی انسان نشان می‌دهند که رفتار اجتماعی از دید تحلیلی، رفتاری خلق الساعه و انفرادی نیست که بتوان آن را به صورت پدیده‌ی مجزا و منفک از گذشته مورد مطالعه قرار داد، بلکه باید آن را به صورت پدیده‌های به هم پیوسته‌ی اجتماعی بررسی کرد. برخورد تحلیلی با رفتار اجتماعی بیانگر این معنی است که عمل اجتماعی عملی است ساخت یافته که در طی زمان در یک نظام روابط متقابل شکل گرفته است. تولد، رشد، و مرگ یک پدیده اجتماعی هم پیوند با پدیده های دیگر اجتماعی اند و عملکرد یک نظام اجتماعی از دست به دست دادن هزاران پدیده به دست می آید.

بعضی به این باور اند که پاک‌کاری در روزهای مخصوص نحس است

بررسی زمینه‌های اجتماعی و فرهنگی بروز خرافات نشان می‌دهد که برخلاف تصور رایج، خرافات به هیچ وجه چیزی غیرطبیعی و عجیب نبوده است، بلکه با شیوه‌های بنیادین اندیشیدن و احساس کردن و به طور کلی با نحوه‌ی پاسخ‌دهی انسان‌ها در برابر محیط پیوند تنگاتنگی داشته است. برخی از خرافه‌ها احتمالا در گذشته بخشی از نظام گسترده‌تری از اندیشه‌ها و باورها را تشکیل می‌داده اند، اما در حال حاضر عناصر مجزا و منفردی هستند که از راه سنت به ما رسیده اند و هنوز هم توان خود را حفظ کرده اند؛ چیزهای مانند خوش‌چانسی، بدشانسی، آینه شکستن، آب پشت سر مسافر ریختن، طلسم ها و غیره. در واقع می‌توان گفت قسمت بزرگ خرافات جنبه فردی نداشته، بلکه از طریق اجتماعی و به عنوان میراث اجتماعی به افراد رسیده است. این خرافات به همان صورت حاضر و آماده معمولا مورد قبول واقع می‌شوند، بی آنکه مشاهداتی در کار بوده باشد. بشر قبیله‌ای چون نمی‌توانسته بین قوانین طبیعی و قوانین اجتماعی که ناشی از عملکرد زندگی اجتماعی انسان‌هاست تفاوتی قایل شود، قوانین اجتماعی را نیز لایتغیر فرض می کند. در نتیجه از ابزارهای دعا و نفرین جادو و غیره برای مهار امور اجتماعی جاری سود می‌برد.

در واقع می‌توان چنین استنباط کرد که وقتی امکان کنترل محیط کمتر می شود، گرایش به خرافات افزایش می‌یابد. بنابراین بشر قبیله‌ای برای راهنمایی خودش در موضوع اعتقادات به عقل اتکا نمی کند، ولی به واسطه میل و احتیاجی که به دانستن علیت وجود اشیا دارد به قلب، احساسات و قوه تصور خودش پناهنده می‌شود.

به طور کلی از دیدگاه اجتماعی، خرافه یک پدیده روحی و اجتماعی است که از هزاران سال پیش تاکنون در ذهن بشر چنان نفوذ کرده است که طرز تفکر او را تحت تاثیر و سلطه خود درآورده است، به طوری که با غریزه او عجین شده است وعقل و استدلال هم قادر نیست که در همه‌ی موارد بر غریزه تحت تسلط خرافات پیروز شود. از این رو فرهنگ خرافات با جهل و توجیه غیرعقلانی از عملکردهای بشر همراه می‌گردد. سحر و جادو نیز که در این زمینه شکل می‌گیرد در واقع اعتقاد به این مساله است که از راهی غیرعقلانی و به کمک نیروهای مرموز بر روابط ضروری پدیده‌ها تاثیر گذاشته شود و آنها را به نفع یا زیان جریانی به کار اندازد.

منظور از غیرعقلانی بودن در واقع نوعی برداشت انسان‌ها از تدبیر مسایل اجتماعی نسبت به پدیده های طبیعی است که براساس منطق و محاسبات و دریافت واقعی روابط پدیده‌های قابل پیش‌بینی بنا نشده و در نتیجه قانون‌مند، تجربه‌پذیر و قابل اصلاح نیست. در چنین جامعه‌ای مناسبات اجتماعی معمولا براساس مشیت نیروی غیرقابل‌محاسبه شکل می‌گیرد. به دلیل همین، نگرش نجوم و خرافات بسیار گسترده می‌شود و شکل ساختاری به خود می‌گیرد. پر واضح است که کاربرد اجتماعی آن نیز این است که رنج فکر کردن و شکل تحلیل عقلانی در امور روزمره را از دوش انسان بردارد.

هنگامی که عقل و خرد نیز به خواب خرگوشی رفت و شومی جهل دامان آدمی را گرفت، دیو و غول و موجودات عجیب و غریب زاده می‌شوند و در خانه وجود آدمی جای می‌گیرند. این چنین اندیشیدنی بی‌گمان یک عمل نادانسته‌ی روانی است که چون آدمی از درمان دردها عاجز می‌ماند به تسلی خود می‌پردازد و گذران بودن همه چیز را دستاویز تسکین خویش می‌سازد که «این نیز بگذرد».  در چنین شرایطی انسان‌ها در هر امری فقط به وضع آنی آن توجه می کنند و آینده را به دست حادثه می‌سپارند. با هرچه پیش آید می‌سازند و به آنچه می‌گذرد نمی‌اندیشند. به همین جهت خرافه‌پرستی که البته در دوره‌های مختلف تاریخی در منطقه کم و بیش رواج داشته است در ادوار سیاه اجتماعی و سیاسی وقتی جامعه دست‌خوش اضطراب، درماندگی و نومیدی بوده و راهی برای گریز یا بهروزی نمی‌یافته، شدت می‌گرفته است.

خطر خرافه‌گرایی این است که موجب بی‌اختیاری انسان می‌شود، چرا که یک انسان سنتی همیشه خود را به تقدیر وابسته می‌داند و گمان می‌کند که سرنوشت انسان از پیش طراحی شده است. در این خصوص «ریچارد هوگارت» می‌گوید دنیای تجربه بسیاری از انسان‌ها با مقام جزئیات آن تابع نقشه مشخصی است. برخی افراد با وجود آن که به خرافات می‌خندند و خود را از داشتن چنین عقایدی مبری می‌دانند، به‌طور کلی به راهی می‌روند که در همان نقشه مشخص شده است. آنان همان ترجیح‌بندهای سابق را تکرار می‌کنند و همان ممنوعیت‌ها و رخصت‌ها را همچنان پاک می‌دارند.

بعضی لگدکردن روی خاکستر را بدیمن می‌دانند

بررسی زمینه‌های روانشناختی خرافات: رفتار انسان همیشه انسان‌ها را در تعجب فرو برده است! گاه خود ما نیز از داشتن برخی تمایلات یا برخی افکار و اعتقادت یا حتی استفاده از یک کلمه نابه‌جا به جای یک کلمه مناسب در تعجب فرو می‌رویم. بخش عظیمی از قلمرو فرهنگ عامه اختصاص به اعتقادات و باورها دارد که برخی از آنها جنبه منطقه‌ای و برخی دیگر جنبه ملی یا بین المللی دارد. به عنوان مثال سرعت تغییرناپذیر سرنوشت، بدچانسی، چشم زخم، نحس بودن عدد سیزده و غیره عقایدی هستند که در سطح گسترده‌ی در اغلب جوامع بشری حضور دارند. در واقع آرای شکل گرفته‌ای هستند که نسل به نسل منتقل شده اند و در معبر زمان و مکان تغییر یافته، دچار حذف و اضافاتی شده اند. افراد معمولا به یک نسبت به همه آنها معتقد نیستند. این اعتقادات از وابستگی کامل تا ناباوری کامل به اندیشه‌ها در تغییر است. برخی آنان را خرافه می دانند و برخی دیگر سخت بدان پایبندند.

مطالعات روانشناختی خرافات نشان می‌دهد که معمولا در مواقع حساس و لحظه‌های که عدم اعتماد و اطمینان به آینده وجود دارد خرافات زاده می‌شوند و رویارویی با مسایلی همچون تولد، مرگ، مرض، قحطی و فقر و حوادث طبیعی شایدهایی از این قبیل که همیشه برای بشر منبع اضطراب بودند و احساس شکست و ترس و خشم به دنبال داشته اند. و چون هیچ‌کدام از این‌ها را آدمیزاد نمی‌توانسته از راه علم و منطق توجیه کند، به خرافات و اعتقادات رو آورده است تا از اضطراب و تشویش درونی رها شده تسکین خاطر پیدا کنند.

همان طور که «دیوید هیوم» مدت‌ها پیش بیان کرده، تمایل به خرافات را هرگز نمی‌توان از بین برد، چون نکته متناقض این جاست که خرافات بخش جدایی ناپذیر آن دسته از سازوکارهای سازگاری انسان است که بدون آن‌ها آدمی قادر به ادامه حیات نیست. خرافات ممکن است این نقش مثبت را نیز داشته باشد که لااقل نوعی احساس تسلط در شخص بیافریند. این احساس تسلط هر چند خیالی باشد باز هم ممکن است واقعا کمک کند که یکپارچگی شخصیت فرد حفظ شود. از طرفی هر گاه خرافات یکی از هنجارهای اجتماعی را که برای گروهی از آدمیان سودمند است تاکید کند ارزشی مثبتی از لحاظ ادامه حیات پیدا خواهد کرد و به عبارتی تقویت می‌شود و سرعت اشاعه آن دو چندان می گردد.

در این خصوص پاره‌ای از صاحبنظران و دانشمندان علوم اجتماعی نظریات مختلفی ارائه کرده اند که هر کدام از منظری خاص به پدیده خرافات نگریسته و سعی در تبیین علی آن نموده اند. به عنوان مثال مطابق نظریه یادگیری اجتماعی، علت رفتارها و اندیشه‌های خرافی فرهنگ حاکم بر جامعه است که با نفوذ اثر بر فرد نسل‌ها را متاثر می‌سازد. بدین‌ترتیب برخی خصایص فرهنگی و عادات اجتماعی به عنوان متغیرهای محیطی که رنگ و بوی خرافی دارند، افکار و اندیشه‌ها و تصورات خرافی را در فرد ایجاد می‌کنند و فرد بعدا به عنوان یک عامل مثبت خرافه در محیط بر افراد دیگر اثر می‌گذارد.

نظریه همرنگی اجتماعی ریشه خرافات را در اعمال فشارهای می‌داند که از جانب گروه یا اجتماع به فرد یا اشخاص وارد می‌آید و افراد خود را ملزم می‌دانند تا در رفتار و عقاید خود تغییراتی ایجاد کنند و خود را با جمع همرنگ سازند. “اسکینر” که اساس نظریه خود را بر تقویت رفتار بنا نهاده است، اذعان می‌کند که هر گاه بین یاس و ظهور یک تقویت کننده پیوندی تصادفی وجود داشته باشد رفتار حاصل را رفتار خرافی می‌نامیم.

یکی دیگر از نظریه‌پردازان براساس تقسیم‌بندی‌های انجام شده بر روی سطوح مختلف شخصیت انسان، اظهار می‌دارد که سطح اول شخصیت انسان رفتار است که سطحی قابل مشاهده و سنجشی برای شخصیت انسان محسوب می‌شود. سطح دوم نظرات یا نیات انسان است که می‌تواند به عنوان موثرترین پیشگویی‌کننده رفتار انسان محسوب شود. سطح سوم نگرش‌ها هستند که از احساسات مثبت نسبت به به یک شی یا موضوع شروع و به بی‌تفاوتی و احساسات منفی ختم می‌شود و در واقع نوعی حالت آمادگی برای عمل یا عکس العمل در قبال محرکی خاص هستند. سطح چهارم ارزش‌ها اند که در شخصیت انسان از نگرش‌ها به مراتب درونی تر، عمیق تر و با دوام تراند. تغییرات آنها در شخصیت کمتر و دیرتر صورت می‌گیرد و باورهای کاملا محکم و درونی شده‌ای اند که مبتنی بر یک سلسله ارزش‌ها و واقعیات اند. مطابق این نظریه، اعتقاد یا باور زمانی حاصل می‌شود که فرد به طور مکرر یک حادثه یا پدیده را عینا تجربه می‌کند که در این صورت تکرار این تجربه منتهی به اعتقاد به آن پدیده می‌شود.

بعضی معتقدند ناخن‌گرفتن در یک روز مشخص شگون بد دارد

علاوه بر نظریات یاد شده که از سوی دانشمندان مختلف علوم اجتماعی و روانشناسی در قالب مکاتب متعدد ابراز شده است، نظریه های دیگری وجود دارند که به طور غیر مستقیم به موضوع خرافات پرداخته اند و رفتارها، کنش‌ها و واکنش‌های انسان را توجیه و تبیین نموده اند. یکی از آنها نظریه فرافگنی است (که البته در قالب مکتب روانشناسی بیشتر تبیین شده است).  مقصود از فرافگنی آن است که انگیزه‌های خود را از خویش بیرون اندازیم و آن را به دیگری نسبت دهیم. این واکنش جبرانی و دفاعی انسان است که می‌خواهد اضطراب را از خود دور سازد و به طور ناهشیار عزت نفس خود را حفظ کند.

به طور طبیعی، افراد با احساس مشکلات به ویژه مشکلاتی که حد و مرزهای شان نامعلوم اند دچار ترس می‌شوند و برای رفع این ترس‌ها به هر وسیله ای متوسل می‌شوند و هر تجربه‌ای را امتحان می‌کنند. این دسته از افراد معمولا با ندانم‌کاری، موجبات شکست خود و بروز مشکلات را فراهم می‌کنند، اما برای فرار از مسوولیت گناه آن را به گردن چیزهای دیگر می‌اندازند. کلماتی چون «چرخ کج‌مدار» «فلک کج‌رفتار»، «بختم بسته شده» و غیره که مرتب در زبان برخی افراد می‌چرخد در حقیقت علت شکست‌ها و ناکامی‌های افراد قلمداد می‌شود درحالی‌که این افراد هیچ‌گاه به فکر یافتن علت اصلی و جبران شکست خود نیستند.

می‌توان گفت باورها چیزهای نیستند که فقط درون کاسه سر آدمی قرار دارند، بلکه نیروهای هستند که رفتارهای ما را نیز تحت تاثیر قرار می‌دهند. مثلا اگر تعداد درخور توجهی از مردم ایمان داشته باشند که چهارشنبه آخر هر ماه روز نحسی است، همین اعتقاد ممکن است در آن روز به خصوص در رفتار آنان اثر گذارد و آنها را مرددتر، حساستر و مضطرب تر سازد. در نتیجه ممکن است این روحیات باعث بروز تصادم بیشتر رانندگی در آن روز گردد. درحالی‌که بالا رفتن میزان تصادمات ترافیکی در این روز در واقع پیامدهای یک چنین عقیده ای است. چنین فرایند علت و معلولی را در روانشناسی اصطلاحا پیشگویی خودکام بخش گویند.

در برخی از گفته‌ها نیز مواردی در مورد نحسی و اختیارات روزهای مختلف می‌توان یافت. به عنوان مثال روز چهارشنبه نباید نظافت کرد. ناخن‌گرفتن در فلان روز خوب (سعد) و در فلان روز بد (نحس) است. روی خاکستر پاگذاشتن مشکل‌ساز است. بین دو عید ازدواج کردن درست نیست که از لحاظ سندیت این گفته‌ها مشکل دارند.

شاید بتوان گفت که بدترین ویژگی خرافات این است که آسان به وجود می‌آیند، ولی به دشواری از بین می‌روند. بروز، تقویت و اشاعه یک خرافه معمولا برای اذهان آماده و جادو مزاج و کسانی که کمتر از نیروی عقلانی خود کمک می‌گیرند در هر حال و در هر مکانی ممکن است اتفاق بیفتد. شرایط تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و زیستی پشتیبان ما نیز جامعه‌ای را فراهم آورده بود که این جامعه هیچ گاه نمی‌توانست وارد مرحله محاسبات عقلانی و یافتن روابط ضروری بین پدیده‌ها یا اشیا شود.

نیروهای موهوم در این فرهنگ همواره جایگزین زحمات طاقت فرسا و عقلانی می‌شوند. به عنوان مثال: گروهی که زیر یک درخت تصمیم گرفته بود ماموریتی را بپذیرد چون در کار خود موفق می‌شود این درخت از آن پس خوش‌شگون و مقدس نامیده می‌شود. بر سر راه گروه دیگری زاغی از جاده میگذرد و چون گروه در انجام ماموریت خود شکست می‌خورد از آن پس زاغ پرنده نحسی شناخته می‌شود. و بالاخره گروه دیگری که بر سر راه ماموریتش ماری از جاده عبور کرده بود به پیروزی درخشانی دست می‌یابد، از آن به بعد مار حیوان بسیار خوش‌شگونی به حساب می‌آید. و ده ها مثال دیگر.

در واقع همانطور که مطالعات روانشناختی نشان داده است، هر آنچه که انسان از صمیم دل منتظر آن باشد، ناخودآگاه برای آن کار و روی آن پافشاری می‌کند و به آن چیزهای اعتنا می‌کند و قدرت می‌دهد که همگی باعث رخ‌دادن آن اتفاق مورد انتظار باشند. این انتظارات انسان است که به طور قدرتمندی روی اعمال هشیارانه و ناخودآگاه او تاثیر می‌گذارند و او را هدایت می‌کنند.

شاید خرافات هیچ‌گاه از میان نروند، ولی آگاهی‌دهی در کاهش حساسیت و کاربرد رفتارها و باورهای خرافی نقش بنیادی دارد.

برای مرور متن کامل مقاله، روی این پیوند فشار دهید: http://forum.behtarin.com/showthread.php?t=31274

برای معلومات مختصر با زبان ساده‌تر: http://shamisapsy.ir/superstition/268-1388-11-27-08-40-45.html

درباره‌ی اسماعیل درمان

اسماعیل درمان، ماستر روانشناسی بالینی و مدیر وبسایت روان آنلاین است. شما می‌توانید از طریق صفحۀ «تماس با ما» یا صفحۀ فسبوک روان آنلاین به او و گروه کاری روان آنلاین پیام بفرستید. خوانندگانی که نمی‌خواهند نام شان ذکر شود این را در پیام خود مشخص کنند. گروه روان آنلاین به حفظ هویت خوانندگان احترام می‌گذارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.