ماستر روانشناسی بالینی و مشاوره
در قسمت قبل وعده سپردیم تا درین نوشته دربارۀ بعضی تفاوتهای فرهنگی و آموزشی صحبت کنیم.
من در بارۀ تمام تفاوتهای فرهنگی بین تمدن غرب (درینجا، آمریکا) و تمدن شرق (درینجا، افغانستان) بحث نمیکنم، چون این یک موضوع درازدامن است و نیاز به مباحث عمیقتر و مفصلتر دارد و مورد نظر من هم نیست؛ ولی دوست دارم به چند ویژگی عمده برای معلومات شما اشاره کنم.
آنچه بخشبندی این ویژگیها را اندکی آسانتر میسازد تفاوتِ عمده در روش زندگی متأثر از نوع زندگی و فلسفۀ زندگی کردن است که بر روش زندگی تأثیر میگذارد. در کشور ما افغانستان، روشِ زندگی استوار بر ارزشهای جمعگرا است، که در آن شخص معمولاً هویت خود را در جمع تعریف میکند و زیستِ او به طور عمیقی وابسته به ارتباطات اجتماعی و بالاخص قومی و قبیلوی است. در بسیاری از نقاط افغانستان وقتی از فردی بپرسید کیست، در جواب میگوید که فرزندِ فلانی. یا اینکه خودتان بطور مستقیم از او میپرسید که فرزند کیست و مربوط کدام قوم و منطقه است. در امریکا، اما، بیشتر سوال بدینگونه مطرح میشود: نام تو چیست و چی وظیفه داری؟ این یک نمونۀ ساده است که نشان میدهد در امریکا نوع زندگی بیشتر استوار بر ارزشهای فردگرایانه و ویژگیهای جوامع صنعتی/پساصنعتی است و شخص در ابتدا خود را بوسیله شغل و سطح تحصیلات خود معرفی میکند نه وابستگی به یک قوم و منطقۀ خاص.
به همینگونه، تفاوت دیگری که زیاد به چشم میآید این است که چون ما متأثر از روش زندگی جمعگرا هستیم به ارتباطات اجتماعی خود خیلی اهمیت میدهیم، در “نه” گفتن مشکل داریم، و بسیاری اوقات با والدین و خواهر و برادر خود زندگی میکنیم و شاید در مواردی برآورده کردن نیازهای دیگران را بالاتر از نیازهای خود قرار دهیم. این رویکرد در امریکا تقریباً برعکس است. در آمریکا جدا شدن از والدین در سن هژده سالگی یا کمی بالاتر از آن نشانۀ بلوغ فردی و اجتماعی است و شخص بیشتر بر رشد شخصی و رفع نیازهای فردی خود متمرکز است تا دیگران. وقتی شما این رفتار را ببینید شاید با خود بگویید که “اینها چقدر خودخواه، مغرور و خودمحور هستند،” یا احتمالاً احساس تنهایی کنید و اینکه درک نمیشوید. شاید برداشتِ شما تا حدی درست باشد، ولی این نوع فرهنگ اینجاست و نمیشود قضاوت کرد که این رفتار لزوماً خوب است یا بد.
یک نمونۀ دیگر نوع مشکلاتی است که جوانان افغان در چند دهۀ اخیر تجربه کرده اند که با تمام ناملایماتیهای که با خود داشته، سبب رشد مسوولیتپذیری و جدی گرفتن زندگی بوده است. به عبارت دیگر، شاید دغدغههای شما پختهتر، عمیقتر و مهمتر باشند تا دغدغههای یک جوان هم سن و سال امریکایی.
از سوی دیگر، تأکید بر فردگرایی سبب میشود تا بیشتر افرادی که در فرهنگ امریکایی پرورش یافته اند نظرات خود را آزادانه ابراز کنند و صراحت شان در گفتار و رفتار به راحتی قابل مشاهده باشد، در حالیکه در فرهنگ ما که بسیار متأثر از تعارفات روزمره است ما عادت داریم که برای خدشهدار نشدن احساسات و عواطف طرف مقابل در بسیاری موارد از بیان ایدهها و باورهای خود به شکل واضح و آشکار پرهیز کنیم و در حقیقت بدست آوردن دلِ دیگران بیشتر برای ما ارزشمند باشد تا ابراز نظر و احساس خود. این تفاوت هم سبب میشود در ابتدا که می آیید فکر کنید بسیاری از این افراد احترام دیگران را رعایت نمیکنند و مودبانه رفتار نمیکنند، در حالیکه این فقط تفاوت فرهنگی است و بسیاری از امریکاییها از بیان صادقانه و صریح باورهای خود و دیگران خوشحال شده و معمولاً این رفتار را تقدیر نیز میکنند.
شما این رفتار را در دانشگاه یا مکتب خود شاید بیشتر نیز ببینید و در ابتدا برای تان قابل تعجب باشد ولی به مرور عادت میکنید و متوجه میشوید که این رفتار فوایدی هم دارد چون سبب کاهش خودسانسوری، بالارفتن کیفیت تعامل بین محصلین و استادان، و تعامل و تضارب افکار میگردد.

بعضی از باورهای رایج ولی اشتباه در میان ما این است که مردم غرب، از آن جمله امریکا، بسیار سرد و خشک اند و به دوستی و صمیمیت بها نمیدهند. ابتدا باید تأکید کنم که این یک قضاوت ناعادلانه است چون شما در گسترۀ غرب با انواع فرهنگها و خُردهفرهنگها مواجه میشوید و نمیتوانید همچو داوری بزرگی صادر کنید. دوم اینکه در امریکا نیز نظر به این که کشور بزرگیست تنوع فرهنگی بسیار بالاست و حتا اگر فرهنگ غالب آن را در نظر بگیریم به آن اندازه که در ذهن ما راجع به این رفتار اجتماعی بد گفته شده، به آن شدت هم نیست. بسیاری از خانوادههای امریکایی که با دانشگاهها و مکاتب در ارتباط اند در تعامل اجتماعی و برقرار کردن ارتباط و ابراز صمیمیت و همدلی و مهربانی ید طولایی دارند و من و بسیاری از دوستانم تجاربِ خوبی از این دوستیها داشته ایم. من توصیه میکنم که قبل یا به زودی بعد از آمدن به امریکا از مکتب یا دانشگاه خود بخواهید تا شما را به یک یا چند خانواده امریکایی معرفی کند. بدینوسیله شما نه تنها دوستان جدیدی پیدا میکنید بلکه از فرهنگ و ارزشهای اجتماعی آنها نیز بیشتر خواهید دانست و ارزشهای فرهنگی و فکری خود را نیز به اشتراک خواهید گذاشت.
حالا گریزی میزنم به سیستم آموزشی در آمریکا. من مکتب را درینجا نخوانده ام، بنابرین بحث در بارۀ مکاتب را میگذارم به آن عده دوستانی که سابقه تعلیمی در مکاتب آمریکا را دارند. اما در بخش دانشگاهها، شما یک سلسله تفاوتهای عمده را مشاهده میکنید.
یکم: سیستم تحصیلی امریکا شاگردمحور است نه استادمحور. این بدین معناست که تمرکز و اهمیت و تشویق برای کار و تحلیل مطالب، بیشتر بر دوشِ محصلین است. دانشجویان ترغیب میشوند تا در یک تعامل دوطرفه اشتراک داشته باشند. این کاملا برخلاف سیستم آموزشی ما در افغانستان است که معمولاً استاد گوینده و شاگرد شنونده است. به عبارتی در کشور ما استاد میآید، درس خود را ارائه میکند و در روز امتحان انتظار دارد آنچه را گفته دوباره روی پارچۀ امتحان بریزید. هر محصلی که درین سیستم از حافظۀ قویتری برخوردار باشد نمرات بهتری گرفته و به درجات بالاتری میرسد، چون قوۀ تحلیل و نقد و پژوهش و به کارگیری آنها مورد توجه نیست.
در بیشتر دانشگاههای امریکا این روش کاملاً برعکس است. از شما به عنوان یک محصل انتظار دارند تا در مباحث شرکت کنید، نظر خود را ابراز کنید، مقاله بنویسید، تحقیق کنید، سخنرانی کنید، کار گروهی کنید، حتا به سفر بروید و مشاهدات خود را بنویسید. در روزهای اول تجربۀ این حالت شاید سبب استرس و فشار زیاد گردد، چون کاملاً برای شما ناآشناست، مگر اینکه قبلاً در همچو سیستمی یا سیستم مشابه دیگر درس خوانده باشید. این استرس طبیعی است و زیاد نگران آن نباشید. راه های هم وجود دارند تا با این سیستم بیشتر آشنا شوید. مثلاً من توصیه میکنم که:
– خود را دست کم نگیرید. شما توانایی این را دارید تا به زودی تفاوتها را متوجه شده و اطلاعات را جذب و تحلیل کنید.
– جویای معلومات شوید و ببینید کدام بخشهای دانشگاه میتوانند درین زمینه شما را کمک کنند. مثلا تمام دانشگاهها بخشی دارند که در آن روشهای نویسندگی تدریس میشود و شما میتوانید با کمک گرفتن از آنها در تقویت کار نویسندگی خود کمک بگیرید.
– میتوانید از انجمن محصلین بینالمللی (خارجی) طالب معلومات شوید. آنها معمولاً تجارب خوبی دارند که میتوانند با شما به اشتراک بگذارند.
– از کتابخانۀ دانشگاه و مشاور تحصیلی خود کمک بگیرید. اکثر دانشجویان دارای مشاور تحصیلی هستند که در قسمت انتخاب صنوف، مضامین، ساعات درسی، انتخاب رشته و غیره مسایل مربوط به برنامۀ آموزشی آنها را یاری میکنند.
– از پرسیدن هراس نداشته باشید. از سوال کردن احساس شرم نکنید. هر زمانی نیاز است پرسان کنید. پُرسیدن عیب نیست.
دوم:سیستم تحصیلی در آمریکا در اکثر موارد پولی است. حالا شاید شما بورسیۀ کامل داشته باشید که تمام مصارف شما را پرداخت کند، ولی در بعضی موارد دانشجویانی که ویزای F1 دارند نیاز است تا برای خود کار پیدا کنند تا قسمتی از مصارف خود را متقبل شوند. برای اخذ اطلاعات بیشتر، باز هم میتوانید از مشاور تحصیلی و مسوولین دیگر دانشگاه پرسان کنید تا در قسمت کاریابی بعضی توصیه های مفید را فراهم کنند. خوب است تا بعضی روش های صرفهجویی را یاد بگیرید تا از مصارف بیجا پرهیز کرده و پول تانرا بیجهت هدر ندهید. مثلا با آنکه خوب است رستورانت بروید و غذاهای مختلف را امتحان کنید، ولی این کار را هر روز نکنید. بهترین راه این است که آشپزی یاد بگیرید که هم بتوانید غذای دلخواه خود را بپزید و هم تا حد زیادی از صرف پول زیاد خودداری کنید.

سوم: سیستم تحصیلی در آمریکا بطور وسیعی استوار بر تفکر و پژوهش است. همانطور که قبلا اشاره کردم در مراکز آموزشی افغانستان روشهای چون تفکر انتقادی، تحقیق، بحث آزاد و غیره زیاد تشویق و به کار گرفته نمیشوند. لیکن در دانشگاههای آمریکا شما تا حد زیادی با این مسایل مواجه میشوید. برای موفقیت بیشتر، خوب است تا خود را با متودهای جدید عادت دهید. تفکر انتقادی و بحث و تحلیل سبب رشد فکری و عاطفی تان گردیده و دریچههای بزرگتری را به روی تان باز میکند. شما یاد میگیرید تا تنها اطلاعات فراهم شده را حفظ نکنید، بلکه برداشتهای خود را ارزیابی کنید، نقاط قوت و ضعف آنچه را که میخوانید مشخص کنید، و قدرت استدلال خود را بلند ببرید. شما انتظار نداشته باشید تا کسی حرفِ تان یا نوشتۀ تان را بدون منبع و مدرک بپذیرد؛ باید برای حرفِ تان دلایل کافی داشته باشید و از ادعاهای خود بشکل سیستماتیک و مستدل دفاع کنید.
وقتی اینجا میآیید انتظار نداشته باشید که همه مثل شما بیاندیشند و نظر دهند. متأسفانه بسته بودن اجتماع ما در طول سالیان متمادی و نوع زیستِ ما طوری است که همرنگ جماعت بودن را بیشتر میپسندند و این ناشی از همان نبود یا کمبود تعامل با فرهنگها و اجتماعات متفاوت و متنوع است. در حالی که شما در آمریکا با موجی از تنوع فرهنگی و اجتماعی مواجه میشوید که طبیعتاً بعضی باورها و ارزشهای شما را به چالش میکشند. شما از این چالش استقبال کنید. به پیشواز آن بروید و جوانب مختلف آنرا با دقت ارزیابی کنید. شما قرار است تا افق دید خود را وسیعتر بسازید و این کار بدون استقبال و خوشامدگویی به این تفاوتها و چالشها امکانپذیر نیست. شما از یک حالت ایستا به یک حالت پویا قرار میگیرید و این سبب رشد و تحرک و پویایی شما نیز میگردد. در روزها و ماههای اول شاید فشار مضاعفی بر شما وارد کند ولی در نهایت مفید و سازنده خواهد بود.
به امیدِ موفقیتِ شما در پیشبرد اهداف آموزشی تان.
یادداشت: نشر مطالب روان آنلاین در هر نوع رسانه فقط با ذکر منبع آزاد است!