اسماعیل درمان
مدیر وبسایت روان آنلاین

آنچه در اولین گام در ذهن بیشترین ما راجع به مادر و مادری خطور میکند، چهرهی زیبا، مهربان، فرشتهگونه و آسمانی، آغوش گرم، و احترام بیش از حد به مادر است. این نگاهکرد تقریباً جهانی است. نقش مادر در تربیت فرزند یک امر بدیهی و پذیرفتهشده است و احترام به او در اکثریت قریب به اتفاق جوامع و فرهنگها نیز. البته این احترام درجات متفاوت دارد و از یک کلان-فرهنگ تا کلان-فرهنگ دیگر و حتا از یک خرده-فرهنگ تا خرده-فرهنگ دیگر میتواند متفاوت باشد.
لیکن در افغانستان چطور؟
کشور ما بنابر دو عامل عمده به مادران توجه متبارز دارد. عامل اولی سنت tradition و دومی دین religion است. در جامعهی سنتی ما، خانواده هستهی اساسی حمایت و پشتیبانی است، نه تنها در حوزۀ تربیت، بلکه در حوزه اجتماع و تحصیل و امور مالی. فرهنگ ما، فرهنگ خانواده-محور و قبیله-محور است. گنجینهی ادبی ما مملو از اشعار و قصهها راجع به مادر است.
مهمترین نهاد حمایتی نیز خانواده و کلان-خانواده یا extended family است. با توجه به ناتوانی دولت در حمایت درست و موثر از شهروندان، مردم ما وابستگی به خانواده را حفظ و حتا آنرا تقویت کردهاند تا در فراز و نشیب زندگی همدیگر را یار و یاور باشند.
در همچو ساختاری، نقش زن حیاتی است. زن میشود ستون فقرات خانواده، و یکی از تولیدکنندگان اساسی. حتا مرد اگر عقیم باشد، در بسیاری موارد بدون پذیرش این واقعیت اقدام به ازدواج مجدد میکند برای بقای نسل و تولید مثل. در همچو جامعهای، بیفرزند بودن، بیریشگی است؛ «ُدُمبریدگی است»؛ و در بسیاری موارد مساوی به ناتوانی و ضعف است. این، اهمیت زن را – چه مثبت یا منفی – بالا میبرد. زن مقدس میشود و مادر شدن یک فرآیند (پروسه) کاملاً طبیعی و قابلانتظار در جامعه.
عامل دومی، دین است. دین مروج در افغانستان، اسلام است. قرآن و حدیث بارها و بارها از زن و مادر یادآوری کردهاند. مادر در قرآن مقدس است؛ در حدیث نیز مقدس است. “بهشت زیر پای مادران است،” و حتا بلند حرف زدن در برابر والدین رفتار ناشایست و بیاحترامی به حساب میآید. “ناخلف” شمرده شدن فرزند توسط والدین یک جزای بزرگ است. “نبخشیدن شیر” به فرزند یکی از عظیمترین شکنجههای روانی است.
افغانستان، هم سنتی است و هم دینی. پس هر دو عامل در نوع نگاه و برخورد با مادران پررنگ اند. حالا پرسش این است که چرا مادری، بنابر ادعای من، هنر است؟
عامل اولی که در بالا ذکر کردم سبب میشود تا جامعه از زنان بصورت طبیعی انتظار تولید مثل و “اولادداری” را داشته باشد و چه بسا این را در همان آوان نوجوانی و ابتدای جوانی خواهان باشد. هنوز بسیاری از دختران در سنین پایینتر از 18 ازدواج کرده و وقتی به سن 25 سالگی میرسند معمولاً بیشتر از دو طفل دارند! خانوادهها طبیعتاً انتظار دارند که زن حامله رسم فرزندداری را بداند، چون “مادری” جزیی از وظیفه اوست.

با آنکه در فامیلهای افغان، در بسیاری موارد خواهران شوهر، مادر شوهر و نزدیکان خود زن در تربیت فرزند با او کمک میکنند، ولی آنچه معمولاً نادیده گرفته میشود، مهارت مادری کردن، هنر فرزندداری، و ظرافت این هنر است. چون وظیفهی تولید فرزند و مادری برای زنِ شوهرکرده از قبل تعیین گردیده، آنچه از او انتظار برده میشود این است که وظیفه خود را انجام بدهد و تمام! درین میان، پرسشی که مطرح میشود این است که آیا این زن واقعاً رسم مادری کردن را میداند یا نه؟!
عامل دومی یا همان احترام نیز معمولاً سدِ راه نقد و نقدپذیری میگردد. بهعبارت دیگر، چون مادر مقدس است، پس بیعیب و نقص است و خللی در رفتار او نیست. در حالیکه در بسا موارد مادران هنر مادری و فوت و فن فرزندداری را نمیدانند. هستند مادرانی که در تربیت فرزندان خود غفلت میکنند؛ از تغذیۀ طفل چیز زیادی نمیدانند؛ از خشونت کار میگیرند؛ در باره مشکلات دوران طفولیت چیزی نمیدانند یا خیلی کم میدانند؛ کودک را در محیطهای نامناسب قرار میدهند؛ نشانههای ابتدایی بعضی از امراض مهم را متوجه نمیشوند؛ در ترغیب کردن پدران در سهمگیری و همکاری برای تربیه اطفال بصورت موثر عمل نمیکنند، و…
داکتر دونالد وینیکات Donald Winnicott، داکتر اطفال، روانشناس، و نظریهپرداز مشهور، بعد از مطالعه روابط مادران و اطفال شان، در بخشی از نظریاتاش این موضوع را مطرح کرد که هیچ مادر بیعیب و نقصی وجود ندارد. بهعبارت دیگر، همانطور که انسان کامل وجود خارجی ندارد، بههمان ترتیب مادر کامل وجودِ خارجی ندارد. آنچه او در عوض مطرح کرد این بود که مادران میتوانند “مادرانِ بسنده” یا good enough mother باشند، که رابطه با فرزند را با فراهم کردن محیط نگهدارنده holding environment برقرار میکنند.
به تعبیر وینیکات محیط نگهدارنده به نوع ارتباط میان مادر و طفل اطلاق میشود که در آن مادر، به عنوان یک انسان کاملاً عادی و ناکامل، به طفل خود عشق میورزد، توجه میکند، و احساساش را به او منتقل میکند. مادر به این نتیجه میرسد که تنها نام “مادر” را با خود حمل کردن کافی نیست، و به عنوان یک انسان عادی، که حالا مسوولیت فرزندداری بر دوشاش گذاشته شده، تلاش کند تا در انتقال احساس و عشق مادری به فرزند عقب نماند. این رابطه سبب میشود تا طفل احساس امنیت کند و در سالهای بعدی بر بنیاد این احساس، رابطهی مستحکم و باروری را با مادر برقرار و حفظ کند.
جدا از این نظریه، نظریهها و روشهای متعددی برای برقراری یک ارتباط خوب با فرزند و تربیت او مطرح و در دهها کتاب و نشریه به چاپ رسیدهاند.
نوشتهی من نیز فقط تاکیدی است بر این که با وجود احترام به مادر و نقش او، این احترام نباید در سطح بماند؛ این توجه نباید در حوزۀ عاطفه و احساس محصور بماند؛ بلکه از این پتانسیلها در بهبود نقش زن در اجتماع و تربیت فرزندان کار گرفته شود. به مادر باید احترام شود، به غریزۀ مادری و ابراز محبت او توجه شود، ولی در کنار آنها هنر مادری نیز آموزش داده شود.
بنابر این، برای تربیت نسل بهتر و سالمتر، به مادرانی نیازمندیم که هنر مادری بدانند.
برای این کار، بلند بردن سطح آگاهی از طریق مکاتب، انجمنهای محلی و شهری، سازمانهای حقوق بشری، شفاخانهها و کلینیکهای صحی، رسانهها و مطبوعات، و متنفذین محلی نقش مهمی ایفا خواهند کرد.
یاد مان نرود که مادری، هنر است!
عکس برگرفته از وبسایت خبری The Daily Beast
یادداشت: نشر نوشته های روان آنلاین فقط با کسب اجازۀ رسمی یا ذکر منبع آزاد است!
dar afghanestan mamolan dokhtarane ke balatar az 18 sal nadaran esdewaj mekonan wa famil hay jawan wa anhay ke aksaran rosta nishin hastan zarorate ziyad ba amozeshe honare madar bodan daran ja moasesate ke dar omore hemayate tefl o madar faaliyat mikonanbaray jawanane ke taza ezdewaj mikonan kors hay tarbiya negahdari wa tarze barkhord ba atfal dar sinine mokhtalef ra amozesh dehand ka madarane bzrktar ra ham shamel mishawad mowaffaq bashid tashakr az maqalae besyar mohem wa hayat sase tan malali