صدمه روانی از آن دسته اصطلاحاتی است که بصورت وسیع و در زمینه های متنوع استفاده گردیده است. معمولاً این اصطلاح را طوری استفاده می کنند که هم حادثه ای که منجر به آسیب میگردد و هم ناراحتی ناشی از آنرا احتوا میکند. اما این اصطلاح بصورت مشخص و تکنیکی به حوادث و تجربه حوادثی که به ناراحتی و آسیب می انجامد اطلاق میگردد. به این تعریف توجه کنید:
صدمه روانی عبارت از تجربه مستقیم حادثه ایست که این موارد را دربر میگیرد: حادثه ای که مرگ واقعی، تهدید به مرگ یا جراحت جدی یا تهدید به حریم جسمی یک شخص را سبب گردد یا شخص شاهد آن باشد؛ یا اطلاع از مرگ نابهنگام یا دلخراش، جراحت برداشتن سنگین، یا تهدید به مرگ یا آسیب یکی از اعضای خانواده یا شخص نزدیک به فرد. پاسخ فرد به حادثه باید همراه با ترس شدید، عجز و ناتوانی، یا خوف و وحشت باشد. در اطفال بیشتر همراه با رفتار بهم ریخته و نامنظم یا رفتار توام با آشفتگی، پریشانی و سراسیمگی است.(1)
حوادث زیر مهمترین بخش صدمه روانی را تشکیل میدهند:
جنگ، تجاوز جسمی و جنسی، اختطاف، حملات دهشت افگنی، گروگان گیری، دزدی مسلحانه، شکنجه، حادثات طبیعی، حادثات ترافیکی، مریضی های کشنده، بی خانمان (بی جای) شدن، و شاهدبودن حوادثی چون مرگ، جراحت های خطرناک ناشی از حمله، تصادم، جنگ، و یا حادثات طبیعی. سواستفاده جنسی اطفال نیز جز این موارد شمرده می شود.
جنگ: جنگ سرچشمه بسیاری از ناراحتی های روانی است. جنگ دایره ی بزرگی از رفتار خشن را چون مرگ، تهدید به مرگ، زخم و جراحت، شکنجه، از دست دادن اعضای فامیل، قطع دست و پای یا از دست دادن اعضای دیگر بدن، بی جایی و بی خانمانی، اسارت، چور و چپاول، تجاوز جسمی و جنسی، و…را تشکیل میدهد. حتی تعداد زیادی از آنهایی که مسبب بسیاری از این حوادث اند و در جنگ بصورت فعالی سهم دارند – چون قوماندانها و عساکر – در جریان جنگ و بعد از آن با مشکلات روانی دست و پنجه نرم میکنند. در کشور های دیگر، بالاخص در امریکا، تحقیقات مفصلی روی رزمندگان نظامی انجام میشود، ولی در کشور ما متاسفانه هنوز همچو تحقیقی صورت نگرفته است. با آنهم رفتار آنهایی که در جنگ سهم داشته اند – چه آنهایی که بعداً در دولت سهم گرفته اند و چه آنهایی که بازنشسته شده اند – تا حدی حاکی از اینست که از صدمات جنگ بی آسیب نمانده اند.
ادامه جنگ برای بیش از سه دهه در افغانستان، از تجاوز نظامی-سیاسی شوروی سابق، تا جنگهای داخلی میان تنظیم های مجاهدین، تا جنگهای آنها با طالبان، و بعد هم ادامه جنگ با دهشت افگنی مردم را بصورت دوامدار در معرض حوادث بسیار خشونتبار، وحشت انگیز، خونین، و بی نهایت غیرعادی و خانه-برانداز قرار داده است. این جنگها سبب کشته و مجروح شدن میلیونها انسان، بیجا و مهاجرشدن چند میلیون دیگر، تخریب خانه ها، مزارع، زیربناهای اقتصادی-اجتماعی، تجاوزهای گسترده به حریم شخصی و حقوقی افراد، فراری شدن نسل تحصیلکرده، و…گردیده است.
شکنجه: بصورت کل، شکنجه عمل عامدانه و قصدی برای ایجاد درد و ناراحتی جسمی و روانی برای کسب معلومات از فرد شکنجه شده یا شخص سوم است و یا جزا دادن فرد برای عملی که انجام داده یا متهم به انجام آن است؛ یا تهدید شخص یا افراد نزدیک به او. (2). شکنجه عموماً روشهای جسمی و روانی را شامل میشود، از آن میان لت و کوب، شوک برقی، انواع مختلف سو استفاده جسمی و جنسی، شکستن استخوان و فشار دادن بیش از حد مفاصل، تهدید به کشتن یا قطع اعضای بدن، بی خوابی دادن، مجبور کردن شخص به کارهای شنیع و خلاف کرامت انسانی، و…
در افغانستان، اکثریت قربانیان جنگ، اسیران، بیجاشدگان، و کسانی که با یا بدون اسناد لازم به اتهام مخالفت با نظام گرفتار شده اند در ابعاد گسترده ای تحت شکنجه قرار گرفته اند و در بسیاری موارد هرگز نتوانسته اند به حالت قبل از شکنجه برگردند.
خشونت فامیلی: معمولاً به مواردی اطلاق میشود که یک فرد بالغ در یک رابطه رسمی و نزدیک با شریک زندگی اش سبب آزار و اذیت جسمی، جنسی، و عاطفی او شود. در بسیاری اوقات این خشونت اطفال و اعضای دیگر خانواده را نیز دربرگرفته و سبب فشار روانی نامتناسبی بالای آنها میگردد. خشونت فامیلی – بالاخص خشونت مرد (شوهر، برادر، خسر، برادرشوهر) بر علیه زن (خانم، خواهر، خواهرزن) – یک پدیده جهانی است و حتی در کشورهای صنعتی نرخ آن بالاست. با آنهم تحقیقاتی که در خاورمیانه، آسیای جنوبی، و بعضی مناطق دیگر انجام شده نشان میدهد که خشونت در کشورهای سنتی و در حال رشد بیشتر و در مواردی حتا یک امر پذیرفته شده است.
در افغانستان نرخ بالایی از خشونت فامیلی دیده میشود که علل گوناگونی از جمله باور و نوع برخورد با زنان گرفته تا شرایط اجتماعی-اقتصادی در یک کلان بستر درین پدیده نقش دارند. اثرات منفی ناشی از جنگ و خشونتهای مرتبط با آن نیز در شدت بخشیدن به این پدیده بی تقصیر نیستند.
سواستفاده اطفال: سواستفاده جسمی و جنسی از اطفال از تجاوز تا لت و کوب شدید را شامل میشود. در کشور ما لت و کوب اطفال بسیار معمول است، ولی نرخ تجاوز یا سواستفاده جنسی توسط اعضای دیگر فامیل یا افراد نزدیک به طفل نه تنها معلوم نیست، بلکه بعلت “تابو” بودن در باره ی آن حرف زده نمیشود و تحقیق منظمی هم درین زمینه موجود نیست. آنچه مشخص است اینست که اطفال در حوزه های آموزشی چون مکتب، مسجد، مدارس دینی، و همچنان در اجتماع مورد سواستفاده قرار میگیرند. ادعاهایی زیادی وجود دارد مبنی براینکه پسرهای نوجوان در مدارس دینی مورد سواستفاده جنسی قرار میگیرند. این سواستفاده حتی با ارفاق تمام تحت تعریف “همجنس بازی” نمی گنجد چون در بسیاری موارد توافق جانبین موجود نیست و طفل نابالغ بوده و در نتیجه قدرت تصمیم گیری و رضایت دادن رسمی برای همچو عملی را ندارد.
لت و کوب توسط چوب تر و خشک، خط کش، رابر و غیره در اکثریت مساجد و مکاتب ابتدایی یک امر تقریباً پذیرفته شده است. سیلی زدن و پیچاندن گوش، لگد زدن، “یک لنگه” ایستاده کردن، و روشهای آسیب زا و تحقیرآمیز دیگر نیز از جمله روشهای تربیتی شمرده میشود و یا حداقل مخالفت صریح و خاصی در مقابل آنها صورت نمیگیرد.
همچنان بسیاری از کودکان بعلت فقر مفرط و شدید و کمک برای فامیل مجبور به انجام کار شاقه اند و این زمینه سواستفاده از آنها را بیشتر میکند. بیشتر این اطفال ساعتها در کنار خیابان میگذرانند – در سرمای طاقت فرسای زمستان و گرمای غیرقابل تحمل تابستان – و یا در دکانها، کارگاهها و جاهای دیگر روزانه هشت، ده و حتا دوازده ساعت مصروف کار اند تا پول ناچیزی دریافت کنند. معمولاً این اطفال از آموزش محروم میمانند، توسط کارفرمایان خود لت و کوب میشوند، یا حداقل مورد سواستفاده عاطفی قرار میگیرند. مثلاً بعضی ها تمایل دارند تا این اطفال را در مقابل دیگران تحقیر کنند، به آنها دشنام دهند، بالای شان فریاد بکشند، و…
تجاوز جنسی: این نیز یکی از پدیده های جهان شمول است و محدود به یک منطقه یا حوزه خاص نیست. در اکثریت موارد تجاوز توسط مرد به زن و مرد به مرد یا مرد به طفل صورت میگیرد. جنگ و ناامنی از جمله فاکتورهاییست که زمینه سواستفاده از قدرت را بشکل وسیعی فراهم میکند و قربانیان را در معرض خطر بیشتر قرار میدهد. از تجاوز جنسی در قالب فامیل معلومات خاصی در دسترس نیست، همینقدر دانسته میشود که مواردی از آنها – هر چند محدود – افشا گردیده و بعضی از آنها به محکمه نیز کشانده شده است. جدای از آن، گمان برده میشود که تجاوز جنسی در زمان جنگ و چپاول، ناامنی، و بی نظمی در کشور با نرخ بالایی اتفاق افتاده باشد.
از سوی دیگر، زنانی که بنابر خشونت مفرط و غیرقابل تحمل شدن فضای فامیلی از خانواده جدا میشوند و یا اقدام به فرار میکنند نیز در معرض خطر و آسیب دیدگی بیشتری در درون اجتماع قرار میگیرند. تجاوز گروهی به زن در بعضی از کشورها، ازدواج های قبل از سن بلوغ یا سن قانونی، ازدواج های اجباری، و…نه تنها در ذات خود عمل خشن و غیرانسانی اند، بلکه زمینه را برای صدمه روانی مستمر، شدید، مزمن، و غیرقابل تحمل بوجود می آورند.
حملات دهشت افگنانه (تروریستی): این حملات که در قالب یک جنگ منظم و با قوای نظامی قرار نمی گیرند، رعب و وحشت زیادی را میتوانند ایجاد کنند. در قدم اول، غیرقابل پیشبینی بودن این حملات است که هرآن امکان وقوع آنها میرود و این خود یک حس ناامنی و بی ثباتی مستمری را در میان جامعه بوجود می آورد. در قدم دوم، شاهد بودن همچو حملاتی و تجربه کردن آنها، یا آسیب دیدن جسمی و از دست دادن نزدیکان هر کدام صدمه روانی بزرگی شمرده میشوند که ناراحتی های درازمدتی را میتوانند سبب گردند.
افغانستان بعد از طالبان به شکل رو به افزایشی با این مشکل درگیر بوده و تا حال صدها نفر در جریان این حملات کشته، زخمی، و معلول شده و از لحاظ روانی صدمه جدی دیده اند.
حادثات طبیعی: حادثاتی اند با طیف تاثیر گسترده که بدون دخالت مستقیم انسانها اتفاق افتاده و تعداد زیادی از افراد را متاثر می سازد. سیل، توفان، ریزش زمین، زلزله، آتش سوزی، و حادثات طبیعی دیگر که سبب تخریب وسیع، تلف شدن انسانها و احشام، و بیجای شدن مردم میگردند یک مورد عمده دیگر صدمه روانی اند. خطر تلف شدن، زخمی شدن، از دست دادن اعضای فامیل و ملک و منطقه اثرات روانی شدیدی بجای میگذارند. زلزله ولسوالی رستاق ولایت تخار، سیل های مناطق غربی و شمالی افغانستان، و خشکسالی های شدید دهه اخیر که منجر به بیجای شدن صدها هزار نفر گردید، از جمله حادثاتی اند که مشکلات روانی قابل توجهی بوجود میاورند.
اختطاف: اختطاف با فضای ناامنی که ایجاد میکند و فرد را از تمام ارتباطات و شبکه های اجتماعی اش جدا ساخته و حمایت فامیلی و اجتماعی را بر او قطع میکند سبب وارد آوردن فشار بیش از اندازه بر خود شخص و اشخاص نزدیک به او میگردد. در جریان اختطاف، معمولاً فرد به این نتیجه میرسد که آخرین گامهای زندگی اش را می پیماید و در عین حال نمیتواند هیچ کاری برای نجات خود انجام دهد. بعبارتی، سرنوشت او بصورت تام در اختیار کسانی است که او را اختطاف کرده اند. از سوی دیگر، این حادثه افراد نزدیک به فرد اختطاف شده را در فضای رعب، وحشت، غیرمطمین، و بی اعتباری قرار میدهد و هر حادثه ی ناگواری که برای فرد اتفاق بیافتد، این اشخاص به نحوی خود را مقصر میدانند.
متاسفانه فضای ناامن کشور به بعضی گروههای فرصت طلب اجازه داده است تا هر از چند گاهی دست به اختطاف شهروندان بزنند، پولی کمایی کنند و همچنان فضای وحشت و اختناق را گسترش بیشتر دهند.
از جمله موارد دیگر صدمه روانی میتوان به خشونتهای میان فردی وسیع توسط حکومت های استبدادی و دولتهای که حقوق بشر را یا نقض می کنند و یا مورد بی مهری و بی توجهی قرار میدهند، حادثات ترافیکی با وسعت کم یا زیاد، و آتش سوزی اشاره کرد.
حالا سوالاتی که به ذهن خواننده این سطور خطور میکنند احتمالاً اینها اند: فردی که صدمه روانی را تجربه میکند، چگونه عکس العمل (واکنش) نشان میدهد؟ چگونه به زندگی ادامه میدهد؟ با چه مشکلاتی مواجه میشود؟ آیا بهبود مییابد؟ اگر مییابد، چگونه ؟ دیگران برایش چه کمکی میتوانند بکنند؟ و…
پاسخ به این پرسشها در چند مقاله دیگر به نشر خواهد رسید.
منابع:
1- کتاب تشخیصی و آماری اختلالات روانی 2000
2- اساسات روان-درمانی صدمه روانی 2006
برای معلومات بیشتر به این منابع نیز میتوانید مراجعه کنید:
Trauma and Recovery: The Aftermath of Violence – from domestic violence to political terror. Judith Herman, M.D. (1997)
Rebuilding Shattered Lives: The responsible treatment of complex post-traumatic and dissociative disorders. James A. Chu, M.D. (1998)
آموزنده بود – تشکر از نشر و به دسترس ګذاشتن این مطلب جالب. اګر در آینده امکان داشته باشد منتظر مقالات تقسیم بندی شده ی بیشتری در این مورد ( اثرات خشونت روی زنان به صورت عموم ، اثرات خشونت روی اطفال و حساس ترین سنین برای نوجوانان …) استیم.
به امید موفقیت های بیشتر تان.
Machine translation failed. retry
با تشكر از تمام كساني كه در اين برهه اي زماني حساس قدم فرا ميگذارند و كار هايي ميكنند كه واقعن نياز هاي روز است گرچه سخت است وتلاش ميخواهد وپشتكار.كاش بتوان در حوزه هاي مختلف روان اجتماعي افغانستان كار كرد و اين كار ها جدا از تقدير شدن شان كه قابل تقدير اند كم كم بتواند گره كور مشكلات رواني اجتماعي را بسمت باز شدن رهنما گردد و ظوري كه پيداست علاقه اي دوستان تضميني است كه زمان را براي بار وري اين هدف كوتاه تر و علاقه اي تلاش گران را زياد تر ميكند
موفقيت تان آرزوي من است
Machine translation failed. retry